از سال 1328 كه نخستین برنامه عمرانی قبل از انقلاب آغاز شد، تاكنون 10 برنامه پشت سر گذارده شده ولی هنوز مشكلاتی همچون عدم پایداری رشد اقتصادی و امكانپذیری توسعهیافتگی از طریق یك یا چند صنعت بومی رویایی دستنیافتنی است؛ در حالی كه طی این مدت كشورهای بسیاری همچون ژاپن، كرهجنوبی، سنگاپور، مالزی، برزیل، آرژانتین و... این مسیر را در زمانی كوتاهتر از ما پیموده و در گروهبندی جهانی كشورها در سطحی بسیار بالاتر از ایران قرار گرفتهاند. اگر علت توسعه این كشورها دسترسی به منابع زیرزمینی و منابع مالی است كه ایران به دلیل برخورداری از منابع عظیم نفت و گاز و درآمد 750میلیارد دلاری دوران دولتهای نهم و دهم چرا نتوانست رویای برخورداری مردم از سطح بالاتر رفاه را محقق كند؟
به باور اندیشمندان اقتصاد توسعه، توسعه زمانی شكل میگیرد كه فرهنگ و نگرش جامعه شكل خاصی پیدا كرده و ساختار سیاسی آن به ثبات رسیده باشد. یك جامعه توسعهیافته، سیستم و ساختار فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود را به هم نمیریزد و ساختار فرهنگی آن ثابت است ولی شیوه تولید و شكل سرمایهداری را تغییر میدهد. لذا توسعه در مقولات فیزیكی تعریف نمیشود بلكه در مقولات كیفی شناخته میشود كه میتوان شاخصهایی نیز برای آن تعریف كرد. در نتیجه، توسعهیافتگی و توسعهنیافتگی براساس مقادیر و ارقام اقتصادی تعریف نمیشود بلكه براساس متغیرهای ساختاری جامعه و میزان توانایی در تبدیل كردن آنها به پارامترهای ثابت، بیان میشود. به عبارت دیگر، باید این شاخصها از حالت متغیر در سیستم كلان اقتصادی به پارامترهای ثابت آن تبدیل شوند تا جامعه قابلیت هدایت توسعهیی پیدا كند.
اكثر اقتصاددانان بر نقش بیبدیل سرمایه انسانی بر سرعت رشد و توسعه اقتصادی تاكید ویژهیی دارند. این نظریهپردازان منابع انسانی را به عنوان پایه اصلی ثروت كشور دانسته و منابع طبیعی را به عنوان منابع فرعی معرفی میكنند زیرا معتقدند حركت در مسیر توسعه نیازمند انسانی است كه ذهن و نگرش او متحول شده باشد یا به عبارت دیگر تنها انسان توسعهیافته میتواند جامعه توسعهیافته خلق كند. در این راستا آموزش و سرمایهگذاری در توسعه نیروی انسانی نقش خود را نمایان میكند؛ اما چرا با وجود سرمایهگذاری ایران در حوزه نیروی انسانی طی برنامه اول تا چهارم توسعه، شاهد نقشی از این نیرو نبودیم؟ باید توجه داشت نیروی انسانی آموزش دیده در یك ساختار توسعهنیافته خود را بیگانه حس میكند و چنانچه همه ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه متناسب با رشد فكری نیروی انسانی رشد نیابد، همین سرمایهگذاری به ظاهر بسیار هوشمندانه، منجر به اتلاف منابع خواهد شد زیرا نیروی انسانی آموزشدیده نمیتواند جذب ساختار سنتی و غیردموكراتیك شده و در نهایت چاره را در مهاجرت و فرار مغزها خواهد یافت. این اصل در مورد سرمایه نیز صدق میكند.
عدم امنیت سرمایهگذار و دید سنتی نسبت به «پیگیری سود شخصی» و درواقع قبح آن در میان توده مردم و نگاه دولت به سرمایهگذاران و كارآفرینان به عنوان رقیب، موجب فرار سرمایههای مادی میشود كه در نتیجه امكان استفاده بهینه از این امكانات، فراهم نخواهد شد. آیا در چنین شرایطی انتظار اینكه دولت یازدهم بتواند تنها از طریق برقراری ارتباط سالم با كشورهای غربی، مسیر توسعه كشور را از طریق حل مساله هستهیی و ایجاد ارتباط با اروپا و امریكا هموار كند، بجاست؟ توسعه ایران موضوعی نیست كه تنها در سپهر دولت رخ دهد و سایر قوا و بهویژه قوه قضاییه نقش موثری در این میان باید ایفا كنند.
• روزنامه تعادل، شماره 264، 28 اردیبهشت 1394