از: گروهی از اهالی فرهنگ گیلان
به: جناب آقای رئیس جمهور حسن روحانی
با سلام،
بر آن شدیم تا بخشی از آنچه را که از نظر ما مهم میآید، به اطلاع شما که بالاترین مقام اجرایی کشور هستید، برسانیم؛ شما که دولتتان با شعار "تدبیر و امید" بر کار آمده است. میخواهیم امید خود را همچنان با خود داشته باشیم؛ آنچه که از دیرباز داشتیم و شما یکی از جلوههای تحقق آن بودید. تا مگر این امید جمعی ما با اتخاذ تدبیری از سوی شما همراه گردد و مجموع اینها با تلاشی دستهجمعی به رقم خوردن پروسه تغییر، رهایی از فقر و ناعدالتی و توسعه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی منجر گردد. میخواهیم از طریق این نامه، بخشی از صدای هزاران اهل فرهنگ و علم و هنر باشیم که در جایجای گیلان به پژوهش و کار فرهنگی و هنری مشغولاند تا مگر بخشی از خواستههایشان را که در شرایط فعلی و با توجه به امکانات دولت ممکن و مقدور است مطرح کنیم.
ما جملگی به شرایط خاص سیاسی و بینالمللی کشور واقفیم و میدانیم تحریم چیست و تورم چگونه است؟ شاید اینها را بیش از هر کسی با گوشت و پوست و استخوان تجربه کردهایم. ما با بودجه و کمبود آن مشکلی نداریم، بلکه با نحوه تخصیص آن و لزوم عادلانه و عالمانه بودن آن مسأله داریم. ما خواهان ساز وکار شفافی هستیم که کارآیی را افزایش دهد و مردم و آگاهان را در جریان امور قرار دهد. بنابراین با وجود کمبودها بهنظر ما برای سرمایهگذاری در زمینه مسائل آموزشی، پژوهشی، فرهنگی و هنری نیاز به تدبیر و افق بلند مدت داریم.
ناگفته پیداست تدوین برنامه بلند مدت و داشتن افق بلند برای اقتصاد، فرهنگ و جامعه گیلان نیاز به مطالعه و پژوهش زمینی دارد. اما پرسش این است که چه کسی، کجا و چگونه مشغول پژوهش است؟ و اگر این پژوهش انجام میشود، چرا اهالی قلم از آن مطلع نمیشوند و حاصل آن را نمیبینند؟ اصلاً مگر بدون وجود مؤسسات پژوهشی میتوان تحقیقاتی جامع را سامان داد؟ در هیچ کجای دنیا اینگونه نشده است؛ پس چگونه میتوان در ایران و گیلان بدون وجود مؤسسات تحقیقاتی مستقل، طرح توسعه ریخت؟ متأسفانه وقتی نام و رزومه مؤسسات تحقیقاتی را که در گیلان فعال هستند میخوانیم، عرق شرم بر جبینمان مینشیند.
متأسفانه آقای رئیس جمهور؛ باید بگوییم ما درباره گیلان کمترین اطلاعاتی نداریم و وضعیت انجام تحقیقات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در این حوزه، فاجعهبار است. متأسفانه تحقیقات اجتماعی در کشور، نه برای کشف واقعیت، بلکه به اهداف دیگر انجام میشود. از اینجاست که میگوییم باید فکری اساسی بشود و هر اقدام و برنامهای قبل از ایجاد و تقویت این مؤسسات پژوهشی مستقل، توهم زا، توسعه ستیز و برخاسته از جهل است. برای مثال میگوییم در سالهای گذشته کدام "پروژه بزرگ فرهنگی" را انجام دادیم؟ آیا فرهنگ جایی در سیاستگذاری کلان ما دارد؟ این سئوال ماست که بهطور روشن برنامه دولت "تدبیر" در بخش فرهنگ چیست؟ برای احیاء فرهنگ گیلان چه کردهایم و چه میکنیم؟ آسیبشناسی دولت در این مدت از وضعیت فرهنگی گیلان چیست؟ آیا اساساً آسیبشناسیای وجود دارد؟ کدام طرح تحقیقاتی فرهنگی با برنامهای مشخص و استفاده از دانش متخصصان با انگیزه کمک به فرآیند توسعه فرهنگی گیلان نوشته شده است؟ فیالمثل چه تلاشی برای احیاء فرهنگ سنتی گیلان صورت پذیرفته است؟ جز این است که برنامههایی برای هدر دادن وقت و شیرین کردن کام برگزارکنندگان بوده است؟ متأسفانه هیچ پروژه بزرگ فرهنگی و دانشگاهیای در گیلان در این زمینه وجود نداشته است. سئوال ما این است که در این صورت سهم فرهنگ در برابر سیاست و اقتصاد چیست؟ آیا ما امروز هیچ ایدهای برای فرهنگ داریم؟ آیا با فرض همه مشکلات میتوان فرهنگ را وانهاد؟ خیر؛ همانطور که نمیتوان و نباید گیلان را و ایران را وانهاد، نمیتوان فرهنگ را به گوشهای نهاد. بزرگان گفتهاند، اگر اقتصاد چون غذا باشد، فرهنگ چون هواست. حال آقای رئیس جمهور؛ پرسش این است که ما چگونه بدون هوا زنده بمانیم؟
متأسفیم که سئوالاتی به این روشنی را باید مکرر بپرسیم و به نتایجی اینچنین برسیم. متأسفانه و علیرغم میل همه ما باید تأیید کرد که برای این سئوالات پاسخی وجود ندارد. البته امیدواریم خلاف نظر ما، "برنامه" و "علم" پیشبرنده سیاستها باشد. ما دوست داریم جریانهای سیاسی، استراتژی، تاکتیک و برنامه عملی برای رقم زدن تحول فرهنگی و اجتماعی در جامعه ایران داشته باشند. اما دریغا که واقعیتها با آرزوهای ما نمیخواند. آیا صرف اینکه وزرای دولت "تدبیر و امید" صفحهای در فیس بوک دارند، برنامه یا استراتژی فرهنگی محسوب میشود؟ یا ما باید به این دل خوش کنیم که رئیس جمهور میداند سرعت اینترنت خوب است! آیا حد و قدر فرهنگ ایران این است؟ یا اینکه سر آخر ما نیز باید با منتقدان دولت همصدا شویم که این رفتارهای سیاسی در شبکههای اجتماعی، تلاش زیرکانه دولت برای ترغیب افکار عمومی به سمت خود است؟!
با این مقدمه انتقادی، مسائلی هست که دوست داریم با رئیس جمهور درمیان بنهیم؛ مسائلی که همچون پارههایی از مجموعه چهل تکه فرهنگ و هنر باید گرد هم آورده شود تا افق معنایی آن درک شود. این پیشنهادات در غیاب مؤسسات پژوهشی مستقل میتواند همچون چراغ کورسویی باشد که راه را بر ما نشان دهد. امیدواریم این سخنان شنیده شود و مسئولان دولت "تدبیر"، سخن اهل فرهنگ را در سیاستگذاریها درنظر داشته باشند.
الف) فرهنگ و تاریخ ما آسیب دیده است
آدمی هر کجا که باشد، دلش بیتاب وطن و زادگاهش است. گیلان را چگونه میتوان وا نهاد و به مشکلاتش بیتوجه بود، وقتی همه آنچه هستیم و داریم، در او محقق شده است؟ گیلان را چگونه میتوان وا نهاد وقتی زبان، فرهنگ، خانواده و شکل بود و باش و معیشت ما ریشه در آن دارد؟ وقتی میدانیم هنر، ادبیات و خاطرات گذشتگان ما زیر خاک ارزشمند آن، لایهلایه انباشت شده است؟ وقتی میدانیم چون ما بسیار در گذشته بودهاند و آنها نیز بر شانههای گذشتگان، میراثی را برای ما به یادگار نهادهاند؛ میراثی که از مهمترین رسانه تاریخ، یعنی از سینهها به سینهها انتقال یافته است؟ برای چنین فرهنگی که از سینه انسانهای بزرگ و از دل جنگل و دشت آن و مسیر تجربیات تاریخی سربرآورده، چگونه میتوان بیتاب نبود و دل نسوزاند؟ اتفاقاً با وجود هیاهوی جهانیسازی و نابودسازی فرهنگ بومی، مسأله در این است که باید به گیلان و مسائلش بازگشت. باید از منظر علوم انسانی و اجتماعی و طبیعی آن را دوباره کاوید. از منظر فرهنگی و تاریخی ظرافتهایش را دوباره شناخت و سرآخر با زبان مخصوص آن آشنا گردید. این راهی است بومی برای داشتن گیلان و ایرانی آباد و آزاد. در کشوری به بزرگی ایران باید به بومی چون گیلان بهعنوان یکی از پایگاههای فرهنگ مولد عمیقاً اندیشید. این راهی است که از دید ما فراموش شده است.
غمگنانه باید گفت، گیلان از قطار توسعه در دوران اخیر هیچ طرفی نبسته است. در دوره گذشته که بهدلیل سابقه نهضت جنگل، سوژه بیتوجهی دستگاه پهلوی بود. در دوره اخیر نیز با وجود خواست مسئولان، متأسفانه جایگاه خود را نیافته است. کارشناسان امر مکرراً گفتهاند که در آغاز انقلاب، گیلان "استان کشاورزی" نامیده شد و این باعث بیتوجهی به صنعت و غیرصنعتی شدن گردید. در مرحله بعد، نداشتن برنامه دقیق و واردات بیپایان در بخش کشاورزی، به غیرکشاورزی شدن آن انجامید. این مرحله آخر هنوز درحال تحقق است، و اینگونه بود که ظرفیتهای عمده اقتصادی گیلان در همه این حوزهها نابود شد. اکنون نیز که مدتی است بر طبل گردشگری کوبیده میشود، بهنظر میرسد همان داستان گذشته تکرار میگردد. طرح این موضوعات در این مدت بدون توجه به "الزامات و زیرساختها" به گیلان آسیب بسیار زده است. متأسفانه باید گفت که گیلان حرکتی نکرده است، بلکه نان از نعمتهای خدادادیاش (از زمین حاصلخیز، دریا و رودخانهها و آب و هوای پاکش) میخورد. در عوض این نعمت، تا بخواهید به همین مزیتها، آسیبهای جبرانناپذیر وارد آمده است. از زمینی که بهدلیل فقر اقتصادی کشاورزان به غیربومیها بالاجبار فروخته میشود؛ از دریایی که آلوده به سم و سرطان شده است، تا کوه و جنگلی که هدف کوه خواری و قاچاق چوب و زبالههای بیمارستانی شدهاند. آری؛ وضع فرهنگی گیلان اصلاً مناسب نیست. اما چه کسی به آن فکر میکند؟
متأسفانه در نتیجه سیاستگذاریهای نادرست، فرهنگ و تاریخ ما بهخوبی به خودمان شناسانده نشده است. از ذوق هنری بهجا مانده از مردمان این دیار در تمدن مارلیک تا شکوه آل بویه که افق تساهل سیاسی را به ما نشان میدهد، تا همین طور بیایید در مشروطه گیلانی که گیلانیان قهرمانانه به یاری مرکز میآیند برای حفظ دستاوردهای انقلاب "عدالت ـ آزادی" خواهانه مشروطیت، همچنین در نهضت جنگل که اوج شکوفایی ذهنی و عملی گیلانیان را نشان میدهد؛ متأسفانه نظام آموزش رسمی در شناساندن این نقاط اوج تاریخ گیلان به فرزندان این آب و خاک غفلت کرده است و حاصل آن هرچه باشد، مطلوب ما و شما نیست. این شناخت دوباره و تلاش برای آن، هر وقت آغاز شود، دیر نیست. جای ضرر را هر کجا بگیریم، فایده است؛ از نظام آموزش رسمی در دانشگاه و مدرسه گرفته تا آموزش غیررسمی در رسانهها. باید ما تشویق شویم که درباره خودمان صحبت کنیم. باید از خود بپرسیم که چه اتفاقی افتاده است که بهترین تحقیقات تاریخی و فرهنگی درباره ایران در دانشگاههای خارجی رخ میدهد؟ ما باید به لحاظ علمی سرمایهگذاری کنیم؛ برای کیفیت دانشگاهها (کمیت کافی است) و مرکز علمی و تحقیقاتی مستقل ایجاد کنیم (کیفیت لازم است). واقعاً نومیده کننده است که هنوز ظرفیتهای اولیه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود را خوب نمیشناسیم و برای این مهم چشم به فلان محقق خارجی دوختهایم؛ محققی که از کیلومترها فاصله سعی میکند گیلان ما را بشناسد و تلاشهایش واقعاً پسندیده است؛ اما ما در کجای این زمین ایستادهایم که کمترین اطلاعاتی درباره مسائل و بحرانهای اجتماعی خود (بر پایه تحقیقات تجربی علمی) نداریم؟!
آقای رئیس جمهور! از پدیدههای افسرده ساز این سالها، خروج گسترده و در واقع مهاجرت دانشجویان ایرانی و گیلانی در سطح تحصیلات عالیه (فوق لیسانس و دکتری) به دانشگاههای خارجی است. بهترین دانشگاههای کشورهای پیشرفته در جذب این دانشجویان رقابت شدید میکنند و تمام هزینههای تحصیل و اقامت این نخبگان فرهنگی ایران را میدهند تا نیروهای نخبه را در خود جذب کنند. آن وقت سیستم آموزشی ما جز تحقیر و تحمیل مرارت و مشقت بر دانشجو، چیزی برای عرضه ندارد. افسوس که ما نخبگان فرهنگی خود را صادر میکنیم و در قبال آن، بنجلهای خارجی از چین و ماچین وارد میکنیم؛ و چه معامله پر سودی!؟
با توجه به مطالب فوق و نظر به وضع نامناسب فرهنگی و پژوهشی، پیشنهادهایی چند در این زمینه مطرح میگردد:
1- نظر به اهمیت دانشهای انسانی و اجتماعی و با توجه به اینکه فرهنگ هر جامعه، موجودیت و هویت آن جامعه را تعریف میکند، این طرح با تأکید بر نقش زیربنایی فرهنگ و اهمیت جغرافیای فرهنگی در منطقه با درنظر گرفتن اهمیت و حساسیت پیچیدگیهای زبانی، قومی و مذهبی پیشنهاد میگردد که میتواند در تهیه بانک اطلاعاتی تنوع فرهنگی برای پشتیبانی از سیاستگذاریهای سیاسی ـ اجتماعی جامعه ما مورد توجه برنامهریزان اجتماعی و فرهنگی قرار گیرد. فیالمثل در موضوع اقوام با توجه به تنوع اقوام گیلان که در درازنای تاریخ از مناطق مختلف به سببهای گوناگون به گیلان کوچانده شده و در کنار هم زیستهاند، ضروری است اطلسی از این اقوام و نحوه زیستشان تهیه گردد.
2- با توجه به اینکه بیشتر جمعیت استان در مناطق روستایی ساکن هستند و گیلان دارای 2561 روستا و 53 شهر است، ضرورت دارد برای مبارزه با بیکاری و ایجاد اشتغال، این اطلس جامع تهیه گردد. استفاده از ظرفیتهای گردشگری روستایی و کشاورزی میتواند با توجه به پتانسیل استان، فرصت مناسب برای توسعه گردشگری و در صورت تحقق از نظر اقتصادی نیز میتواند درآمد کلانی را برای جامعه گیلانی به ارمغان آورد.
3- با توجه به اهمیت رخداد نهضت جنگل و شخص میرزا کوچک بهعنوان قهرمان ملی و دینی، پیشنهادی برای تأسیس موزه نهضت جنگل مطرح میشود. این موزه میتواند در پاسخگویی به نیازهای فرهنگی ـ اجتماعی استان و همینطور هویتبخشی نسلهای جدید و آینده و نیز تغییر بافت اجتماعی منطقه مورد نظر و زمینهسازی برای ترویج گردشگری فرهنگی و نیز اشتغالزایی مورد توجه قرار گیرد.
4- با توجه به سهم بیبدیل گیلانیان در جنبش مشروطه، تأسیس خانه مشروطه گیلان بیش از هر چیزی ضروری مینماید.
ب) بودجههای پژوهشی و فرهنگی، شفاف و آنلاین به اطلاع عموم برسد
بیشک طراحی پروسه تغییر و رقم خوردن پیشرفت نیازمند وجود مؤسسات تحقیقاتی مستقل است که متأسفانه تا کنون بسیار کم فروغ بودهاند. اما در نبود این مؤسسات، بودجههای پژوهشی سازمانها چگونه هزینه میشود؟ در قانون بودجه 1394 از لزوم بهکارگیری یک درصد از بودجه سازمانها در امر پژوهش سخن به میان آمده و تأکید شده است که در صورت نبود پژوهش، بودجه بازگردانده میشود. میخواستیم بدانیم سازمانهای دولتی ما چگونه نیازهای پژوهشی خود را تعریف میکنند؟ این فرآیند باید روشن و شفاف باشد و مردم از نتایج هزینهکرد بیتالمال آگاه گردند. بنابراین تقاضای شفافیت در بودجههایی که از سوی سازمانهای دولتی در استانها در زمینه پژوهشی و ... اختصاص مییابد، یک خواست معقول است. ما میخواهیم در آغاز هر سال میزان منابع مشخص گردد. ثانیاً افراد معرفی شده بهعنوان مسئول پروژه با ذکر مقدار منابع، نوع فعالیت، تخصص و تجربه بهصورت آنلاین معرفی شوند. این اقدام بهطور همزمان زمینه لازم در نقد و ارزیابی مسئولیتها را (در صورت اتخاذ روندهای نادرست) فراهم میکند.
ج) مطبوعات ما وضع نامطبوعی دارد
در توجیه وضع فعلی مطبوعات در گیلان دائماً بر طبل تعداد زیاد روزنامهها و هفتهنامهها و سایتها کوبیده شده است و به مدد این اعداد، بر کیفیت غیرقابل دفاع و تیراژ محدود آن پرده نهاده شده است. متأسفانه با وجود شمار زیادی مجوز، هنوز مطبوعات باکیفیت وجود ندارد. هنوز گام درستی در راستای آموزش حرفهای روزنامهنگاری برداشته نشده است. متأسفانه با وجود رونق روزنامهنگاری وبی (آنلاین) و سایتهای متعدد، استانداردهای حرفهای در این زمینه در کمترین سطح آن دیده نمیشود. دلیل آن کاملاً آشکار است: نبود آموزش درست و دانشگاههایی که این مهم را به انجام رسانند. گیلان در زمینه رسانهها از دیرباز پیشگام بوده است. از "خیر الکلام" افصح المتکلمین، "پیک سعادت نسوان" روشنک نوعدوست و "نسیم شمال" سید اشرفالدین گیلانی، خاطره غرورآفرینی برای ما برجای مانده است. اما به سر این تاریخ چه آمده است؟ این منطقه پیشگام در عرصه مطبوعات مدتی است که حرکتی و تحولی را تجربه نکرده است؛ تنها روزنامهنگارانی را پرورش میدهد و از خود میراند. تحریریه مطبوعات کشوری پر از گیلانیهاست؛ اما چرا این استعدادها در گیلان نیستند؟ یا مثلاً در حوزه روزنامهنگاری تلویزیونی، شبکه تلویزیونی بارانش در میان شبکههای دیگر اول میشود؟ بر سر این ظرفیتها چه میآید و چه باید کرد؟
راه حل ما برای بازگشت دوره اوج و اعتلای مطبوعات ایران در آخرین دهه قرن سیزدهم هجری، بازگشت به معیارهای روزنامهنگاری علمی و حرفهای است. جناب رئیس جمهور! بدانید و باور داشته باشید که با وجود نیروی تخدیر کننده رسانههای بیمحتوای ماهوارهای و رخوت فرهنگی داخل، آنچه میتواند در افکار عمومی ما آگاهی تزریق کند، همین نیروی مستقل مطبوعات محلی است. از مطبوعات محلی مستقل حمایت کنیم تا افکار عمومی ما برخاسته از ذهن نخبگان و آگاهان همین آب و خاک باشد، نه اینکه از فراسوی مرزها و با اهداف و نیتهای نامشخص و شوم به ذهن بیدفاع مردم سرازیر گردد. باور داشته باشید که مطبوعات محلی قدرتمند تنها امید آزادی، نهتنها در ایران بلکه در تمام جهان است؛ جهانی که کلان مجموعههای رسانهای با شبکههای زیرمجموعه خود انحصاری را در جریان انتقال اخبار شکل دادهاند. با این مقدمه، چند راه حل اساسی برای خروج مطبوعات و رسانهها از رکود و وضعیت زرد فعلی عرضه میکنیم:
1- مطبوعات فرهنگی باید از این چرخه خستهکننده، انرژیبر و مهمتر از همه، زمانبر دریافت مجوز آزاد شوند و مثل کشورهای دیگر، روال ثبت نامی پیدا کنند. برای صدور مجوز نشریات بومی باید تسهیلات و راحتیهای بیشتری فراهم کرد. باور بفرمایید چاپ مطبوعات فرهنگی با هزینههای مالی بسیارش تنها دلی سوخته و درجه بالایی از خودگذشتگی میطلبد. در واقع این درجه از سختگیری برای ارائه مجوز، آدمی را به مرحلهای از وازدگی و جنون میرساند که غیرقابل توصیف است. متأسفانه در کشور ما نشریات تنها بهواسطه جلب حمایت چهرههای سیاسی، امکان حیات دارند و تنها راه موجود برای انتشار آنان این است که ابزار تبیلغات و اهداف سیاسی سیاستمداران باشند؛ وگرنه کمتر روشنفکر و نویسنده و اهل فرهنگ مستقلی است که امکان اخذ مجوز نشریه داشته باشد. در عین حال توجه دارید که همین چشمهای روشنفکر منتقد هستند که عیبهای ما را به ما نشان میدهند. پس آقای رئیس جمهور! چراغ مطبوعات محلی را روشن کنید؛ اگر به عدالت و آزادی باور دارید.
2- برای بهبود وضع روزنامهنگاری راهی نداریم جز اینکه روزنامهنگاری حرفهای و مطبوعات علمی داشته باشیم. به قول معروف، ره چنان رو که رهروان رفتند. اگر در دانشگاههای بزرگ دنیا حوزههای جدیدی چون روزنامهنگاری آنلاین درحال گسترش است، چرا در ایران نباشد؟ ما گیلانیان دوست داریم در این زمینه چون گذشته پیشگام باشیم. دوست داریم دانشگاهی بزرگ در گیلان این مهم را برعهده گیرد تا گیلان را قطب فرهنگی ایران گرداند. شمار زیاد نویسندگان و روزنامهنگاران گیلانی که در تمامی مطبوعات کشوری مشغول به کارند، خبر از ظرفیتی میدهد که تا به حال به آن توجه نشده است. آیا میتوان در کنار رشته علوم اجتماعی، از رشتههای جدیدی چون علوم ارتباطات، مطالعات رسانه و مطالعات فرهنگی که همزمان با پویشهای جدید بین رشتهای نگر در علوم انسانی، در سطح جهانی مطرح میشوند، سخن گفت؟ آیا میشود همچون سایر دانشگاهها، عناوین رشتهها متناسب با نیازها و طراحیهای علمی، بهروز گردد؟ آیا میشود چون عصر مشروطه، روزنامهای کشوری از گیلان منتشر و به سراسر نقاط ایران ارسال شود؟ چشم امید ما به مسئولان فرهنگی است که زمینه علمی این هدف را با تأسیس رشتههای جدید برای ما فراهم کنند. در یک کلام میتوان گفت، توسعه دانشگاهی و رشتهای در گیلان و توجه به ایجاد رشتههایی همراه با ظرفیتهای فرهنگی تجلی یافته در این منطقه، از خواستههای عمده ماست. جدای اینکه توسعه دانشگاهی و گردشگری تحصیلی، از جمله رویکردهایی است که میتواند توجیه اقتصادی داشته باشد. آقای رئیس جمهور! خواهشمندیم پیشتازی گیلان را در فرهنگ، با تأسیس دانشگاهها، رشتهها و دپارتمانهای جدید در گیلان به مردم هدیه دهید.
3- فکری به حال بیمه نویسندگان و روزنامهنگاران بکنید. متأسفانه اغلب روزنامهنگاران و نویسندگان واقعی و مستقل از این خدمات محروماند. محض اطلاع بگوییم، شما میدانید که نویسندگان، روزنامهنگاران، ویراستاران و مترجمان نیز حقوقی دارند که متأسفانه جامعه ما آنها را بهعنوان شغل نمیشناسد. امیدواریم دستگاههای دولتی حداقل بیمه و حق حیات اقتصادی آنها را به رسمیت بشناسد.
د) به گردشگری تحصیلی، درمانی و تاریخی توجه شود
متأسفانه استان گیلان از گردشگری مرسوم، عایدی جز انباشت زباله نداشته است. میدانیم که توسعه مرهون انباشت سرمایه است؛ حال چگونه میتوان به الگویی مناسب با بوم گیلان رسید تا هم توسعه رقم خورد و هم محیط زیست گیلان، مقصد انباشت زباله نگردد؟ تجربه کشورهای دیگر، راه حلهای زیادی را نشان ما میدهد. گیلان در عین اینکه ابنیه تاریخی و تاریخ شنیدنی و پیچیدهای دارد، طبیعت سرسبز و جنگل و کوه و دریایی دارد که باعث رشک همگان و بستر تحقق این تاریخ بوده است. همراهی این دو مزیت در کنار هم استثنایی خواهد بود. بنابراین راه ما برای خروج از وضعیت قرمز آلودهسازی گیلان، توجه به انواع جدید گردشگری است. توسعه انسانی همراه با توجه به انواع خاصی از گردشگری:
1- گردشگری اماکن تاریخی بهعنوان رسانهای برای انتقال فرهنگ گیلان: با بذل توجه به زیرساختهای لازمه آن و فرهنگسازی لازم برای گردشگران.
2- گردشگری درمانی: گیلان با توجه به آب و هوای مناسب آن برای خیل بیمارانی که از سراسر جهان و ایران نیاز به طی دوره نقاهت و جراحی و آسوگی ذهنی دارند، بهشمار میآید. از این ظرفیت بهره بریم.
3- گردشگری تحصیلی: با توجه به وضعیت فرهنگی و سابقه تمدنی گیلان در معرفی چهرههای ناب فرهنگی و دانشگاهی به ایران، این اقدام میتواند از یکسو راهی جهت ورود سرمایه و دانشجویان زیاد از سراسر ایران به گیلان باشد و از سوی دیگر، راهی برای معرفی فرهنگ گیلان. همگی میدانیم که گیلان چهرههای دانشگاهی و فرهنگی بسیاری را تقدیم ایران نموده است. برای نمونه خدمتی که ابراهیم پورداود به فرهنگ و تاریخ ایران، دکتر محمد معین به لغت فارسی و هوشنگ ابتهاج به شعر و غزل فارسی نمودند را بهیاد آورید تا متوجه اندکی از خدمات گیلانیان به ایران شوید.
هـ) زبان گیلکی را دریابیم، اگر به ایران میاندیشیم
زبان گیلکی٬ زبان بومی مردم گیلان و همچنین زبان نفوس بسیاری در استانهای مازندران٬ قزوین٬ زنجان و تهران است. گیلکی و دیگر زبانهای ایرانی (فارسی٬ مازندرانی٬ لری٬ کردی٬ تالشی٬ بلوچی و ...) از یک نیای زبانی مشترک٬ بهصورت جداگانه منشعب گشته و در طول تاریخ به صورتهای متفاوت تکامل یافتهاند. گیلکی وسیله تبادل احساس و افکار بین چندین میلیون نفر و گنجینه معنوی یک قوم کهن٬ غیور٬ سربلند و میهن دوست ایرانی است. زبان گیلکی، "دیوان پیر شرفشاه" متعلق به قرن هشتم قمری را در کارنامه تاریخی خود دارد که خود گواهی بر وجود سنتی نوشتاری برای این زبان است ـ که متأسفانه تا کنون٬ تنها این دیوان قدیمی از آن شناسایی شده است ـ حال آنکه در مقام قیاس٬ قدمت قدیمیترین آثار مکتوب به زبان روسی٬ به قبل از قرن هفدهم میلادی نمیرسد.
آثار مکتوب به زبان گیلکی از قرن نهم تا دوره مشروطه، جز چند مورد بیشتر تا کنون شناسایی نشده است. اما در دوره مشروطه و تا مدتی پس از آن٬ شاعران ونویسندگان گیلک زبان٬ توجه بیشتری به گیلکی نمودند و از لحاظ کمیت و کیفیت، آثار ارزندهای برجای گذاردند. از آن زمان تا کنون، میزان قابل ملاحظهای متن ـ غالباً در قالب شعر و داستان ـ تولید و مکتوب گردیده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
متأسفانه در دوره پهلوی به زبان گیلکی توجهی نشد و حتی با حربههای مختلفی چون فیلم فارسی با حضور کاراکترهای لوده گیلک و جُنگهای جوک قومیتی٬ هجمههای وسیعی علیه زبان و فرهنگ گیلانیان فرهنگ دوست صورت گرفت. بعد از پیروزی انقلاب هرچند فضا برای عرض اندام گیلکی نویسان و نشر آثار آنان بازتر شد ـ مقایسه حجم وسیع کتابهای چاپ شده به گیلکی در قبل و بعد از انقلاب اسلامی شاهدی بر این مدعاست ـ اما با ظهور و سلطه رسانههای جدید ارتباط جمعی از یکسو و آثار مخرب آن از سوی دیگر و همچنین با تبدیل شدن زبان گیلکی به زبان شخصیتهای منفی در برنامههای سرگرم کننده صدا و سیمای مرکز گیلان و تنزل دادن گیلکی به یک لهجه در برنامههای جدی این شبکه استانی، زبان گیلکی وارد دور تازهای از هجمهها و بیمهریها شده است.
زبان مهمترین بستر تولید و انتقال هر فرهنگی است. برای حمایت از زبان گیلکی و انتقال اندوخته زبانی ـ فرهنگی نسل دیروز و امروز به فرزندان فردای این سرزمین کهن و جلوگیری از استحاله فرهنگی نسلها در برابر فرهنگ بیگانه و همچنین حفظ رنگین کمان فرهنگی و زبانی در گستره پهناور کشور عزیزمان٬ بایسته است که اقداماتی شایسته٬ اساسی٬ از سر دانش٬ خیرخواهی و آیندهنگری انجام گیرد. آموزش زبان گیلکی در کنار زبان فارسی میتواند اولین قدم برای نیل به این مقصود باشد.
با توجه به اینکه مقام محترم ریاست جمهوری٬ اجرای اصل پانزدهم قانون اساسی را بارها از برنامههای دولت "تدبیر و امید" برشمرده اند٬ با قلبی پرامید چشم به راه تحقق اهداف عالیه آن مقام هستیم. تأسیس فرهنگستان زبان گیلکی متشکل از چهرههای مستقل و فعال حوزه زبان و ادبیات گیلکی میتواند گامی بزرگ در راه شناخت این زبان و حفظ گویشهای آن با تمام زیباییهایش باشد.
و) حفظ محیط زیست و معماری سنتی گیلان
1- محیط زیست بیشک از مهمترین چالشهای منطقه است. مسأله محیط زیست با فرهنگ گیلان گره خورده است. تالاب انزلی درحال نابودی است. قاچاق چوب توسط قاچاقچیان حقیقی و گاه حقوقی، جانی برای جنگلها باقی نگذاشته است... زمین خواری هم به همچنین. متأسفانه اصل ۱۱۰ شهرداریها تبدیل به ردیف درآمدی برای شهرداریها شده است. این منطق که هر تعرضی به محیط زیست جریمهای داشته باشد، کافی نیست و برعکس منجر به فساد هم میشود. آنکس که به محیط زیست تعرض میکند، پولش را هم دارد که جریمه را بپردازد و کار خودش را پیش برد. نتیجه همین است که شده. بهنظر باید در مدارس اهمیت محیط زیست بهعنوان مقولهای حیاتی و نه لوکس تدریس شود.
2- موقعیت استان گیلان بهخاطر اقلیم سبز و جنگلی و جغرافیای متفاوت آن با دیگر نقاط ایران که وسعتی کمتر از یک درصد کل خاک مملکت است، ایجاب میکند نه فقط برای استان که برای کل کشور با دقت و نظارت بیشتری دیده شود. پس چنانچه با دستور اکید دولت از طریق وزارت راه و شهرسازی، وزارت کشور، سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و دیگر سازمانها و نهادهای مربوط، بهویژه استانداری گیلان و شهرداریهای استان رعایت تمام موازین ساختمانسازی که معماری بومی و سنتی خاص گیلان در آن لحاظ شود، بهزودی به جاذبهای غیرقابل وصف در حوزه گردشگری بدل خواهد شد که میتواند برای منطقه و کل کشور منافع اقتصادی به همراه داشته باشد.
3- با احیای تالاب انزلی و بازسازی بندرگاه کوچک و قدیمی پیربازار و تردد آبی با کرجیها و قایقهای تفریحی بادبانی یا اتوبوس دریایی از رشت به انزلی و بالعکس از طریق تالاب، یک سایت بزرگ گردشگری جدید در استان و کشور بهوجود میآید که در کنار آن، صدها شغل ایجاد و هزاران نفر به کار گمارده میشوند. این سایت گردشگری عظیم و بزرگ، سه شهرستان رشت، انزلی و صومعهسرا را از طریق این پهنه آبی بههم متصل میکند و اگر با کلان نگری و کلان اندیشی و مطابق موازین گردشگری نوین جهانی برنامهریزی شود، پای توریستهای داخلی و خارجی، بهویژه از کشورهای حاشیه خلیج فارس و کشورهای شمالی ـ از قفقاز گرفته تا آسیای میانه ـ بدان باز میشود. بدین وسیله تحولی بزرگ در اقتصاد منطقه ایجاد خواهد شد که نفعش به کل کشور میرسد.
4- برای احیای بافت معماری بومی منطقه گیلان فکری شود؛ بهویژه مسجدها و امامزادههای شهرها و روستاها؛ بهویژه روستاهای باستانی ارتفاعات گیلان. معماری اصیل و بومی مسجدها و امامزادههای گیلان، زمانی گنبدهای آجری با ساختار کلاه درویشی (شبیه مقبره شیخ زاهد) یا سقفهای لتپوش چوبی و یا منارههای آجری زیبایی شبیه مناره باقیمانده مسجد محله شعربافان لاهیجان یا مسجد جامع لاهیجان بوده و از طرفی شکل طراحی و معماری این بناها همگی متناسب با معماری بومی منطقه و با نقاشیهای دیواری مذهبی چشمنوازی بوده است. متأسفانه بهتدریج همه اینها تخریب شده است. گرچه اکنون چیز زیادی از آن حجم معماری اصیل که بهنوعی یادگار بخش مهمی از شکلگیری و توسعه تاریخ تشیع در ایران بود، باقی نمانده است، اما انتظار میرود دستکم اندک باقیمانده از این تغییر و تطور در امان بماند.
5- تغییر پوشش گیاهی مناطق شهری با درختها و گیاهان غیربومی، اتفاق ناخوشایند دیگری است که یک دهه در جریان است. به انبوه درختان نخل، کاج و ... بنگرید که هیچ سنخیتی با پوشش گیاهی بومی و فرهنگ منطقه ندارند و اغلب منجر به اسیدی شدن خاک و آسیبهای جدی به حافظه طبیعی منطقه شده است. به این موضوع محققانه بیاندیشید.
ز) تشکیل مرکزی برای مطالعات توانمندسازی زنان گیلان
زنان محور اصلی توسعهاند و جامعه ایران در طول تاریخش بر محور خانواده میچرخیده است. در خانواده گیلانی، زنان در کنار نقش خانوادگی خود، حضور کلیدی داشتهاند. بیشک هر تحولی که امروز رخ میدهد، باید آنها را لحاظ کند، وگرنه جز بیعدالتی آشکار، نامی دیگر بر آن میتوان نهاد؟ در رابطه با وضعیت زنان در گیلان پیشنهاد راهاندازی و حمایت از "مرکز مطالعات زنان" در گیلان با برنامههای زیر مطرح میشود تا مدخلی برای طرح مسأله و شناخت موضوع گردد. اهداف آغازین این مرکز میتواند چنین باشد:
1- تصویب ردیف بودجه در راستای توانمندسازی زنان روستایی
2- اجرای برنامه فقرزدایی از زنان گیلان (با تمرکز بر بحث سواد، شغل و بهداشت زنان)
3- تشکیل کارگروه مطالعات فرهنگی زنان گیلان
در نهایت امیدواریم این صدا در گفتهها و سیاستهایتان انعکاس یابد. ما امیدواریم که صدای "امید" ما با "تدبیر" شما همراه گردد تا همه با هم بتوانیم برای آینده ایران تلاش کنیم.
با تقدیم احترامات فائقه
امضاء کنندگان (بهترتیب الفبا)
- افشین پرتو ( گیلانشناس و مورخ گیلان)
- امین حسنپور (نویسنده و محقق زبان گیلکی)
- بهرام کریمی (نویسنده و محقق زبان گیلکی)
- سارا ثابت (محقق معماری و فعال حقوق زنان)
- فریدون شیرینکام (نویسنده و محقق تاریخ اقتصادی ایران در دوره پهلوی)
- محمدتقی پوراحمد جکتاجی (گیلانشناس و سردبیر مجله گیلهوا)
- مهدی بازرگانی (محقق علوم ارتباطات اجتماعی و روزنامهنگار)
- هاشم موسوی (استاد دانشگاه گیلان در رشته انسانشناسی)