كدخبر: ۷۷۹۹
تاريخ انتشار: ۱۹ فروردين ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۳
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
سرنوشت "خانواده" در برنامه‌های توسعه
دکتر نعمت‌الله فاضلی
برای بررسی «نسبت خانواده و توسعه» نخست باید به تعریفی مشخص از «توسعه» رسید. تعبیر صحیحی که می‌توان از توسعه ارائه داد، «سیاست‌های توسعه» است؛ چراکه در عمل چیزی به عنوان توسعه وجود ندارد و آنچه هست برنامه‌هایی است که جوامع از طریق دولت‌ها به اجرا می‌گذارند.
در ایران، از سال 1327، اولین برنامه توسعه تحت عنوان«برنامه‌ عمرانی»کلید خورد و تا پایان دوران پهلوی دوم پنج برنامه عمرانی صورت پذیرفت و پس از پیروزی انقلاب، این برنامه‌ها در قالب برنامه‌های جامع توسعه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی از سر گرفته‌شد.
متأسفانه در ایران کمتر پیرامون «برنامه‌های توسعه» و «مسأله خانواده» به نحوی دقیق صحبت شده‌است و در بررسی تحولات آن تنها به رویکردی عام،جامعه‌شناسانه و  فلسفی بسنده شده‌است. اگر در برنامه‌های توسعه‌ای که دولت‌ها در مورد خانواده به کار بسته‌اند، نظری بیفکنیم درمی‌یابیم که؛
دولت‌ها به لحاظ گفتمانی، نگاهی خانواده‌ستیز نداشتند‌ و به نوعی خواهان محافظه‌کاری، سنت‌گرایی، تداوم و گسترش این نهاد مدنی بوده‌اند.چراکه خانواده را تحکیم‌بخش نظم اجتماعی تلقی می‌کردند. از این رو، شاید کم‌هزینه‌ترین، کارآمدترین و ساده‌ترین شکلی که دولت‌ها از طریق آن جامعه را مدیریت می‌کنند، حمایت از نهاد خانواده باشد.
اما مسأله این است که برنامه‌های توسعه برخلاف وجهه گفتمانی، آرمانی و ایده‌آل‌شان نتوانستند به عنوان «قدرتِ خردی» که نمایندگی نظام سیاسی را برعهده‌دارد، عمل کنند. به عبارتی، قرار بود که «پدر» به نمایندگی از رأس نظام سیاسی و «مادر» به عنوان نماینده ارزش‌های مشترک جمعی بتوانند به نوعی ارزش‌های سنتی، مذهبی و ایرانی را به فرزندان و نسل‌های آینده منتقل‌کنند. این مسأله همان چیزی است که همواره مدنظر برنامه‌های توسعه بوده ‌است اما ناکام ماند.
وقتی از برنامه‌های توسعه یا خانواده صحبت می‌کنیم چند سؤال اصلی رو به روی ما قرار می‌گیرد:
1. آیا برنامه‌های توسعه توانسته‌اند شکلی از«توسعه خانواده» را ایجاد کنند یا خیر؟  
2. آیا برنامه‌های توسعه از دوران پهلوی تا به امروز، برنامه‌های واقع‌گرایانه‌ای بودند و ناکام شدند یا اساساً این برنامه‌ها واقع‌بینانه نبوده‌اند و به همین دلیل نتوانستند برای خانواده و بقیه ابعاد جامعه مثمرثمر شوند؟
3. چه نوع برنامه توسعه‌ای می‌توانست منجر به توسعه خانواده شود؟
در پاسخ به این سؤالات، باید گفت که برنامه‌های توسعه تنها در ایران با چنین مشکلاتی مواجه نیست بلکه در همه کشورهای در حال توسعه کمابیش سطحی از این مشکلات وجود دارد. از این رو،  برای حل این مسأله باید به چند بعد توجه کرد:
نخست آنکه، هیچ‌کدام از برنامه‌های توسعه چه در دوره پهلوی اول و دوم و چه بعد از انقلاب مبتنی بر مشارکت مردم نبودند و این برنامه‌ها فارغ از لحن و لفظ متفاوت‌شان، همه رویکردی از بالا به پایین داشتند و مشارکت ‌خانواده، فرزندان و نیروهای اجتماعی را درنظر نمی‌گرفتند.
حقیقت این است که برنامه‌های نوسازی از بالا، نه تنها موجب بهبود وضع جامعه به طرزی ایده‌آل نمی‌شود بلکه برعکس شکلی از مقاومت اجتماعی و مقاومت فرهنگی را در زندگی مردم ایجاد می‌کند؛ یعنی وقتی ساختار برنامه به گونه‌ای است که نمی‌تواند مشارکت مردم در اجرای برنامه و تحقق آن را جلب کند، طبیعتاً گروه‌های زیادی از جامعه انکار یا کنار گذاشته می‌شوند. در چنین شرایطی، نابرابری و بی‌عدالتی رواج می‌یابد و مقاومت مردم در مقابل برنامه‌ها شکل می‌گیرد. به تعبیری روح برنامه در جامعه ایران در دوران مدرن و معاصر هیچگاه «مشارکتی» نبوده‌است.
دوم اینکه، برنامه‌های توسعه در ایران هیچ‌کدام مبتنی بر مطالعات و بررسی‌های علمی و دقیق تجربی نبوده‌است. ما شناخت همه جانبه‌ای از تحولات روستاها، عشایر و زندگی شهری‌مان نداشتیم و حتی از داشته‌هایمان در این زمینه نیز بهره‌ای نگرفته‌ایم. متأسفانه تحقیقات موجود به نحو ارگانیک و ساخت‌یافته‌ در سیستم برنامه‌ریزی کشور مداخله و مشارکت داده‌نمی‌شود.
سوم اینکه، برنامه‌های توسعه در ایران اغلب بیش از آنکه مبتنی بر نگاهی «جامعه محور» یا انسان محور باشد، مبتنی بر«نظمی بوروکراتیک» یا تکنوکراتیک است و همواره اقتضائات نظام اداری یا دیوان‌سالاری بر واقعیت‌ها و حقایق موجود در زندگی اجتماعی غلبه داشته‌است. در کلِ برنامه‌ریزی کشور از ابتدای دوران پهلوی تا به امروز ما با این بحران رو به رو هستیم و هنوز نتوانسته‌ایم از الزامات اداری بیرون آمده و نظام‌های اداری را بر نظام اجتماعی منطبق کنیم. متأسفانه ما در برنامه‌های توسعه‌مان حمایت‌های همه‌جانبه‌ای  از نهاد خانواده
نداشته‌ایم.
نکته آخر اینکه؛ باید خوانش‌مان را از مسأله خانواده اصلاح کنیم چراکه با‌ وجود سطحی از تضاد در خانواده‌ها، وضعیت خانواده در کشور ما آشفته و بحرانی‌ نیست. حقیقت این است که نگاه‌های آسیب‌شناسانه در بحث خانواده مانع از فهم واقعیت خانواده شده‌است، روایت ما از خانواده باید توأم با شکلی از رضایت، بهبود، سلامتی، کاهش رنج و.... باشد.
بپذیریم که در بحث خانواده یک«توسعه ضمنی» را تجربه کرده‌ایم و مردم در پناه «قدرتِ عاملیت»‌شان و استفاده از تکنولوژی‌های جهانی رشدی نسبی را طی کرده‌اند. تا حدی که امروز در خانواده‌ها برابری مناسبات انسانی را شاهد هستیم.

• دکترای انسان‌شناسی و فرهنگ
•• روزنامه ایران، شماره 5899، 19 فروردین 1394
نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"