كدخبر: ۷۶۳۵
تاريخ انتشار: ۰۹ آذر ۱۳۹۳ - ۱۹:۲۶
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
"فكر تاريخی" درك عميقی از پرسش‌های تاريخی به ما می‌دهد
گفت‌وگو با دكتر فياض زاهد
تاریخ نقش بنیادینی در تفكر بشر دارد. این مفهوم با مفاهیمی چون عمل انسانی، تغییر، تاثیر شرایط مادی در امور انسانی و واقعه تاریخی در ارتباط است و امكان «كسب تجربه از تاریخ» را پیش روی ما قرار می‌دهد. تاریخ همچنین از طریق درك نیروها، انتخاب‌ها و شرایطی كه ما را به لحظه حال رسانده‌اند باعث می‌شود اكنون خود را بهتر بشناسیم. بنابراین جای شگفتی نیست كه فیلسوفان هرازچندگاهی به بررسی تاریخ و طبیعت دانش تاریخی بپردازند. تمام این مسائلی كه مطرح كردیم می‌توانند در بدنه واحدی به نام «فلسفه تاریخ» جمع شوند. فلسفه تاریخ امری چندوجهی است و از تحلیلات و استدلالات ایدئالیست‌ها، پوزیتیویست‌ها، اهل منطق، متكلمان و دیگران تشكیل شده است. از طرف دیگر فلسفه تاریخ بین اروپاییان و انگلیسی- امریكایی‌ها و بین هرمنوتیك و پوزیتیویسم در حال كش و قوس است. ارایه یك تصویر واضح از تمامی نظرات درباره «فلسفه تاریخ» همانقدر ناممكن است كه تعریف رشته‌یی علمی و شامل همه این رویكردها. تصور اینكه هنگام بیان عبارت «فلسفه تاریخ» به سنت فلسفی خاص اشاره می‌شود، تصور غلطی است چون مكاتب مطرح در این حوزه به ندرت با هم به تفاهم می‌رسند. به تازگی كتاب «فلسفه تاریخ» تالیف دكتر فیاض زاهد كه به‌تازگی از سوی انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی منتشر شده، می‌كوشد تصور غلط از محدودیت فلسفه تاریخ به سنت فلسفی خاص را نشان دهد. این كتاب با مفاهیم اساسی و بنیادینی در ارتباط با مقوله‌های مختلفی كه با درك مفهوم فلسفه تاریخ مرتبط است، سروكار دارد. مولف معتقد است، بدون تبیین دقیق این مفاهیم نمی‌توان تصویر مناسبی از این پرسش‌ها ارایه كرد. سیر ادواری تاریخ یا موضوع علمیت تاریخی، رویكردی تاریخی اما تحلیلی فلسفی را با خود دارند. در اینجا پیوندی عمیق میان داده‌های تاریخی و فلسفی وجود دارد. اینكه آیا تاریخ تكرارپذیر است و امكان ادواری ‌بودن دارد، گاهی‌ می‌تواند از طریق درك و تحلیل داده‌های تاریخی و البته با قطعیتی فلسفی فهم شود. در اینجا علمیت تاریخی، تلاش برای اثبات این حقیقت است كه می‌تواند با روش‌های مختلف و با استفاده از ابزارها و متدهای علمی قطعیت یابد. اما بحث درباب علمی‌بودن یا انتزاعی‌بودن محورها و كلیات تاریخی به سادگی پایان‌پذیر نیست. این كتاب می‌كوشد نشان دهد اگر مراد از علمی‌بودن تاریخ پوزیتیویستی‌ دیدن رویدادهاست كه به‌نظر چنین نمی‌آید اما اگر مراد تكرارپذیری در شرایط یكسان است، شاید نتوان با علمیت‌انگاری صرف آن را توجیه كرد. نویسنده حتی نشان می‌دهد تلاش پوپر و دیگر طرفداران علمیت تاریخی نمی‌تواند پایانی بر این مجادلات باشد، اما امروز تاریخ در حال بهره‌بری از روش‌های مدرنی است كه بدون علم، امكان تحقق ندارد. با این‌همه نویسنده تاكید دارد تاریخ همچنان به‌جلو می‌راند و دانسته‌های ما بسیار اندك است.
• منوچهر دین‌پرست



• شما به تازگی كتاب «فلسفه تاریخ» را منتشر كردید. در كشور ما كتاب‌های متعددی درباره چیستی تاریخ و حتی با همین عنوان فلسفه تاریخ منتشر شده بود كه اغلب آنها ترجمه بودند. ضرورت تالیف كتاب فلسفه تاریخ را در چه می‌دانید با توجه به این نكته كه كتاب شما بیشتر بار آموزشی را بر عهده دارد و می‌تواند فضای فلسفه تاریخ را برای علاقه‌مندان روشن و تبیین كند؟
گفت‌وگوی بنده و شما به عبارتی گفت‌وگوی كسانی است كه یكی فلسفه و دیگری تاریخ خوانده است. این پرسش مهمی است كه چرا تمام كتب فلسفه تاریخ را فلاسفه نوشتند و چرا مورخان نتوانستند نسبت به فلاسفه نگاه عمیق‌تری به تاریخ داشته باشند. به این سوال پاسخ‌های متفاوتی ارایه شده است. از برتراند راسل كه نگاه بریتانیایی داشت تا استنفورد كه نگاهش امریكایی بود. من معتقدم كه بحث را در دو سطح می‌توان مورد توجه قرار داد. مورخان محصور و گرفتار در رویدادها هستند و رویدادها اجازه نمی‌دهد كه از یك سطحی عمیق‌تر بروند. مثلا وقتی به تاریخ اسلام نگاه می‌كنیم عملا هیچ نكته فلسفی در روایت‌های تاریخی مطرح نشده است. گذشته از آن منابع تاریخی با پشتوانه حدیثی و كلامی و اعتقادی همراه بوده است. وقتی كه به سیره‌ها نگاه می‌كنیم آنها صرفا یك كتاب تاریخی نیستند بلكه یك پشتوانه فكری ارایه می‌دهند. و از جهت دیگر اینكه فیلسوفان هم جهان را رازگونه تفسیر و فهم می‌كردند و شاید رویدادها آنچنان اهمیتی نداشت كه در گزارهای استقرایی آن را تفسیر كنند. این یك مساله بود كه چرا اهل تاریخ كمتر به فلسفه توجه می‌كنند و چرا كتب فلسفه تاریخ توسط فلاسفه نوشته شده است؟ این مساله‌یی جهانی است. در كشور ما این مساله پیچیدگی بیشتری دارد. من كتابی را از آكسفورد با عنوان فلسفه تاریخ سیسرو ترجمه كردم كه اثر متیو فكس است. سیسرو یك خطیب رومی بود و ما می‌دانیم كه مجادلات فلسفی در روم و یونان بیشتر از طریق دیالكتیك و مناظره صورت می‌گرفت. در آن زمان بسیاری از سیاستمداران سخنوران بسیار خوبی بودند.

البته امروز هم بسیاری از سیاستمداران سعی دارند سخنوران خوبی باشند.
بله... استثنا هم در این مورد داریم. من سخنرانی معمر قذافی را دیده بودم و اینكه این فرد از چه هنری برای بسیج و تهییج افكار اجتماعی بهره می‌گرفت. یا مثلا فیدل كاسترو كه كسی برای جمعیتی هفت ساعت بدون انقطاع صحبت و جمعیت آن را پیگیری و دنبال كند. معدود سیاستمداران در دوره جدیدی هم به همین گونه بودند. بازگردم به كتاب متیو فكس. متیو در مقدمه كتابش نوشته كه در منابع انگلیسی زبان با فقر منبع درباره سیسرو روبه‌رو بوده است. وقتی كه این مقدمه را دیدم از خودم پرسیدم كه در جهان سوم چه خبر است؟ وقتی كه اندیشه‌یی در كشورهای اروپایی ضعیف است ما در كجا قرار داریم؟ من با شما موافق هستم كه ترجمه‌ها بیشتر بر اساس سلیقه‌ها و بازار ارایه شده است. یعنی ما هدفمند به دنبال ترجمه متون و آثار نبودیم. فلسفه تاریخ یكی از همان موارد است. یعنی از كتاب استاد ما آقای دكتر زرین‌كوب در تاریخ در ترازو بگذریم ما منبع و كتابی كه به صورت بنیادین و سیستماتیك به معرفی فلسفه تاریخ پرداخته باشد كمتر داریم. آثاری بوده است مانند كاری كه دكتر حسینعلی نوذری انجام دادند. یا مثلا دكتر كریم مجتهدی و عبدالعلی دستغیب انجام دادند. شاید حتی برای خوانندگان جالب باشد كه برانند میرزا آقاخان كرمانی نیز رساله‌یی دارد با عنوان فلسفه تاریخ. من وقتی كه در دانشگاه تدریس داشتم با منبعی كه بتواند فرآیندهای مختلف را كه فلسفه تاریخ را بیان كند كم برخورد كردم. این منابع یا از ادبیات مغلقی برخوردارند یا ترجمه نارسایی از بزرگان جهانی ارایه می‌كردند. هر چند آثار خوبی هم یافت می‌شود اما كافی نیستند

چرا این اتفاق افتاده است آیا گروه‌های تاریخ به فلسفه توجه نداشتند یا اینكه گروه‌های فلسفه به تاریخ كمتر توجه داشتند؟
ما هیچ‌وقت ارتباطات میان‌رشته‌یی مناسبی نداشتیم و متاسفانه در جزیره‌های مختلف قرار تامل كرده‌ایم. از سویی فلاسفه مورخان را جدی نمی‌گرفتند و مورخان نیز با فلاسفه احساس مشتركی نداشتند. ضمن آنكه تاریخ تفكر و اعتنا به مفهوم عقلانیت جدی انگاشته نمی‌شده است. دلایل فراوانی هم دارد. بخشی هم به نارسایی نظام آموزشی در كشورمان بازمی‌گردد.

شما كه تاریخ تدریس می‌كنید به نظرتان دانشجویان تا چه اندازه می‌توانند با فلسفه تاریخ ارتباط برقرار كنند؟ و تا چه اندازه می‌توانند در پژوهش‌های‌شان از مبانی فلسفی تاریخ استفاده كنند؟
یكی از مشكلاتی كه مورخان در این سرزمین از زمان ورود اسلام با آن روبه‌رو بودند مفهوم عقلانیت است. نخستین كسی كه به این موضوع می‌پردازد مسعودی و ابوعلی مسكویه است. با دو سه قرن فاصله ابن‌خلدون ظهور می‌كند. در طول تاریخ اسلام به سختی می‌توان فرد چهارمی به این دسته اضافه كرد. سنت فكری ابن خلدون پس از مرگش تداوم پیدا نكرد. گویا مسلمانان درگیر موضوعات مهم‌تری بودند! این مساله بعدها توسط اگوست كنت و متفكران غربی است كه پیگیری می‌شود. و بسیار عجیب است كه ما ابن خلدون را در اواخر قرن بیستم كشف می‌كنیم و اثر او خوانده می‌شود. مورخان مساله عقلانیت را وارد مطالعات تاریخ نكردند. مشكل دیگر این است كه نهاد عقلانیت در جامعه ایران ضعیف بود. تحولات صفویه هم نتوانست به بازنمایی نهاد عقلانیت در ایران كمكی كند و حتی سراشیبی را تشدید كرد. من نمی‌خواهم به سخنان دكتر سید جواد طباطبایی استناد كنم و بگویم هرچه بوده انحطاط بوده است. اما ما نمی‌توانیم از این حقیقت دور شویم كه اندیشه سیاسی در ایران مملو از خدای‌نامه‌ها و اندرزنامه‌هاست كه مبنای عقلانی نداشتند و اغلب با بن‌مایه اخلاقی همراهی می‌شدند. امری كه ابوعلی مسكویه هم بر آن وفادار بود. كتاب او هم مبنایی اخلاقی داشت تا عقلانی و فلسفی. بعدها به خواجه نصیرالدین طوسی كه می‌رسید او هم كتابی با مضمون اخلاقی ارایه می‌دهد. در واقع نهاد سیاست كه نهاد قدرتمندی در این سرزمین است عوامل تاثیرگذار دیگری به آن نقش دادند. آنچه در غرب رخ می‌دهد یعنی پس از عصر روشنگری و اصحاب دایره‌المعارف و متفكران دیگری مانند دكارت و كانت و هگل عقلانیت پایه‌یی برای ساخت دنیای مدرن می‌شود. وقتی كه به دوره خودمان می‌رسیم ما با استادان بزرگی روبه‌رو هستیم كه دیگر تكرار نمی‌شوند مانند باستانی‌پاریزی، عبدالحسین زرین‌كوب، شیرین بیانی، عباس زریاب خویی و عباس اقبال. اما مورخان ما نگاه فلسفی به پدیده‌های تاریخی نداشتند و فلاسفه هم به همین شكل بودند و حتی مصلحان اجتماعی هم اگر فیلسوف بودند با تاریخ ایران و اسلام آشنا نبودند. به طور مثال سرنوشت گروه‌های چپ در ایران قابل تامل است. اینها از دهه 20 به بعد كه جنبش‌های ماركسیستی در ایران قدرتمند شدند فاقد كتابی درباره تاریخ ایران هستند. تاریخ چین و كوبا و ویتنام و تاریخ مبارزات دارند ولی به عنوان یك مبارز آنها نمی‌دانستند در كدام سرزمین می‌جنگند. اشكال اساسی است كه متفكران ما نمی‌دانستند كه با چه حوزه تاریخی و با چه سرزمینی روبه‌رو هستند. لذا فكر می‌كردند آنچه در فرانسه رخ داده لزوما می‌توانسته در ایران هم رخ دهد. پس اگر این اشكال را بپذیریم باید بگویم كه شما نمی‌توانید مورخ باشید اما از اقتصاد خبری نداشته باشید یا حتی بالعكس آن هم صادق است.

من چندان قصد ندارم وارد بحث‌های سترگ و پیچیده شناخت معنای «فلسفه تاریخ» شوم. اما چیزی كه به نظر می‌رسد می‌تواند برای مخاطبان جالب و جذاب باشد این است كه شما چه معنای ویژه یا خاصی از «فلسفه تاریخ» دارید و بستر این شناخت را در چه چیزی می‌بینید یا اینكه شما هم معتقدید باید از فضای فكری فیلسوفان كه بحث فلسفه تاریخ را طرح كردند استفاده كرد و آنها را مورد نظر قرار داد؟
فلسفه تاریخ بستری برای درك عمیق پرسش‌های تاریخی است. اینكه تاریخ چیست و چه معنایی دارد؟ از چه ماهیتی برخوردار است؟ ماهیت و ساختارهای آن چگونه است و اینكه آیا تاریخ به چه سویی سوق می‌یابد؟ اینكه به فرد متكی است یا به جامعه؟ و البته ده‌ها پرسش دیگر. اما امروز دیگر به فلسفه نظری تاریخ چندان نمی‌پردازیم. زیرا عصر تفاسیر پیامبرانه از تاریخ به پایان رسیده است. محور اصلی نگره‌های فلسفه تاریخ بر فلسفه انتقادی تاریخ متكی است. اینكه كدام روایت‌ها و ابرروایت‌های تاریخی نیازمند بازنگری و نگرشی انتقادی است. بالطبع نگرش ما به فرآیندهای تاریخی دیگر چندان جزم‌گرایانه نباشد. فلسفه تاریخ در دوران ما می‌تواند نگرشی همه‌جانبه و البته نسبیت‌انگارانه را به ما بیاموزد. اینكه برداشت و تفسیر ما از رویدادهای تاریخی می‌تواند از ابعاد مختلف فهم شود. بسته به آنكه به كجا تعلق داری و به چه جهان‌بینی و مانیفستی اعتقاد داری می‌تواند معنا شود. با این همه امروز مورخان بیش از گذشته به نگرش تعاملی با فلسفه و البته علوم دیگر باور دارند. فلسفه تاریخ به زبان ساده‌تر نگاهی فیلسوفانه به فرآیندهای تاریخی است كه البته نیازمند دانش گسترده تاریخی نیز هست.

شما در بخشی از كتاب مدعی شده‌اید كه دنیای فیلسوفان تاریخ به پایان رسیده و مورخان باید وارد این میدان شوند. چرا بر این باورید؟ اگرچه ما شاید شاهد ظهور فیلسوفان بزرگی مانند كانت و هگل و ماركس نباشیم اما در دپارتمان‌های فلسفی هنوز بحث فلسفه تاریخ مورد تفقد است و بسیاری سعی می‌كنند نگرش‌ها و نگاه‌های جدیدی را نسبت به تاریخ فراهم كنند؟
نگاهی كه من دارم این است كه شما در قرن 19 اگر می‌خواستید یك مصلح را به جهان معرفی كنید، باید كارل ماركس را معرفی می‌كردید. كارل ماركس به تعبیر بسیاری از متفكران همان‌گونه كه خود مدعی بود برای تغییر جهان آمده بود نه برای تفسیر جهان. اگر فرض كنیم كه فلاسفه‌یی كه برای تغییر جهان آمده‌اند دنیایشان تمام شده ما امروز با فلسفه انتقادی تاریخ طرف هستیم. دوران ما بیش از آنچه به مبانی نظری فلسفه تاریخ بپردازد به فلسفه انتقادی تاریخ می‌پردازد. اولا فلاسفه‌یی مانند پوپر كه نقدهای جدی به هگل وارد كردند متفكرانی مانند آیزایا برلین، هابرماس و ماركوزه به بزرگی كانت و هگل نمی‌شوند. به نظر می‌رسد كه جهان امروز جهان داده‌های خرد‌تری است. ما باید با اطلاعات و دانش‌های محدود‌تری سراغ علوم برویم. ما باید به نقد تاریخ بپردازیم. لذا معتقدم كه باید به پرسش‌هایی پرداخت كه آیا تاریخ تكرارپذیر است و آیا تاریخ فرآیندی دوری دارد؟ آیا می‌شود برای تاریخ چنین فرجام‌هایی قایل شد؟ اما اساسا طرح چنین پرسش‌هایی به پایان رسیده ولی تا حد زیادی می‌تواند مبتنی بر رهیافت‌های نسبیت انگارانه باشد. تفاسیر هرمنوتیكی به ما بسیار می‌تواند كمك كند. امروز تاریخ كه قبلا توسط فاتحان نوشته می‌شد می‌تواند توسط مغلوبان نوشته شود. اینشتین می‌تواند به ما در مطالعات تاریخ به نظریه نسبیت‌انگارانه خود كمك كند. امروز علوم دیگری مانند مطالعات زیست‌شناسی می‌تواند به ما كمك بسیاری كند.

اندكی در مورد فضای كلی مطالعات تاریخ در ایران داشته باشیم و بدانیم كه تا چه اندازه بحث‌های فلسفی نسبت به تاریخ می‌تواند در كشور ما جریان یابد؟ اگرچه سنت مطالعات ما درباره تاریخ سنت نحیف و لاغری نیست اما با چه روش‌هایی می‌توان از دل این سنت به روش و منش جدیدی دست یافت؟
ما تابع یك سنت فكری هستیم كه در یك صد سال اخیر و حتی بیشتر از آن، از آن سوی مرزها وارد ایران شده است. مفهوم دانشگاه كه یادگاری از مصر و یونان یا غرب است و از زمان اعزام دانشجویان كه برای نخستین بار عباس میرزا تعدادی از جوانان را به غرب فرستاد و حتی پس از آن میرزاتقی خان امیركبیر سعی كرد دانشگاه را تاسیس كند، مفاهیم و دنیای جدید را با خودشان آوردند. من اصلا توهم توطئه و این قبیل حرف‌ها را باور ندارم كه فكر كنیم یك عمدی وجود داشته كه حرف‌های ما در حوزه علوم انسانی در غرب شنیده نشود. اگر شما حرف جدیدی داشته باشید در هر جایی باشید بازتاب پیدا خواهد كرد چرا كه دنیای ما از طریق مدیارسانه می‌تواند افكار نو را ارایه بدهد. اما بپردازم به این نكته كه فضای علمی ما آیا می‌تواند به مباحث فلسفه تاریخ بپردازد و بر اساس آرای ایرانی نظر جدیدی ارایه كند. باید بگویم هم بله و هم خیر. به دلیل شرایط اجتماعی و سیاسی امكان بروز و ظهور بسیار سخت می‌شود. دانشگاه قدری انسان را محافظه‌كار می‌كند. شما وقتی كه به كرسی استادی دانشگاه می‌رسید محافظه‌كار می‌شوید. وقتی احساس امنیت نمی‌كنید كه امكان سوءبرداشت وجود داشته باشد و از سوی دیگر مشكلات معیشتی گریبان شما را می‌گیرد و نمی‌توانید ماه‌ها و سال‌ها وقت برای پژوهش بگدارید قاعدتا ارایه نظریه‌یی بر اساس مبانی فكری داخلی بسیار سخت و دشوار خواهد بود. همچنین ما با بن‌مایه و بنیادی كه دنیای امروز را می‌سازد تا حدی بیگانه هستیم و تحولات سال‌های اخیر و بی‌مهری به علوم انسانی حوزه استادان و متفكران را با دنیای خارج دچار انقطاع كرده است. آنهایی كه خارج شدند قدرت اثر‌گذاری را در جامعه از دست دادند. پس نباید قدری خود را فریب دهیم. وقتی كه كشورهای عربی به سهولت خودروهای گرانقیمت را وارد می‌كنند ما نیز اندیشه‌های جدید را وارد می‌كنیم بدون اینكه به تاثیرگذاری آن توجه كنیم. به طور مثال طی چند دهه گذاشته بسیاری از آرای ماركس كه در ایران ترجمه شد اشتباهات فاحشی داشته و تاسف‌آورتر اینكه بسیاری جان‌شان را بر سر راه ماركسی از دست داده‌اند كه آرای او را به درستی ادراك نكرده بودند.
هزینه تفكر در كشورمان بالاست. تا زمانی كه این روند ادامه دارد نباید انتظار دیگری داشته باشید. از سویی نظام آموزشی ما پژوهش محور و اندیشه‌ساز نیست. بسیاری از كتبی كه در دانشگاه‌ها مطالعه می‌شود ترجمه‌های سال‌های قبل است. ما چند دهه از روند اندیشه‌های جدید عقب مانده‌ایم. این امر دردناكی است.

به عنوان آخرین پرسش، یكی از آفات مهم پژوهش‌های فلسفی درباره تاریخ دوری از تعصبات قومی و ملی و ایدئولوژیك است. تا چه اندازه می‌توانیم بر اساس این روش به نگاهی از فلسفه تاریخ دست یابیم كه فضای فكری و معرفتی ما را تحت تاثیر قرار دهد و به شناخت دقیق‌تر و لایه‌های زیرین تاریخ دست یابیم؟
یك مورخ بسان یك قاضی است كه باید تلاش كند تا احساس و باورهای شخصی خود را در داوری‌ها لحاظ نكند. نمی‌توان گفت مورخ باید بیطرف باشد. چون به نظر امر محالی است. خصوصا اگر مورخ بخواهد درباره تاریخ سرزمین خود یا دین و نژاد خویش بحث كند. اما می‌تواند نشان دهد كه با تعهد و وابستگی به روش‌شناسی و متدلوژی علمی تاریخی تا می‌تواند خود را به اصل و واقعیت رویدادهای تاریخی نزدیك كند. تاریخ و رویدادهای آن از دسترس ما خارج هستند. امری است كه در گذشته روی داده و ما تنها می‌توانیم به حد توان و استعداد و متدولوژی درست به درك و بازنمایی و رویدادها مدد رسانیم. امروزه تلاش بر آن است كه از روش‌های استقرایی پرهیز كنیم. رویدادها می‌توانند از ابعاد مختلفی معنا شوند. شاخه‌های مختلف و متنوعی از دانش‌ها و علوم مختلف كار ما را بیش از گذشته علمی می‌كنند. كاری كه سبب می‌شود به ارسطو، اسپنسر و اگوست كنت یادآور شویم كه تاریخ هرچند در ذات خود از حوزه علم محض برنخاسته است اما امروز می‌تواند كاملا علمی معنا شوند.

• روزنامه اعتماد، شماره 3120، 9 آذر 1393
مطالب مرتبط
نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"