مهدی لطفی که متولد ۱۳۵۹ است از یک کلاس درس دانشگاه، کاملا اتفاقی پایش به ساختمان خیابان رسالت رشت باز شد و حالا پس از ده سال فعالیت در سیمای مرکز گیلان، مجری یکی از پربینندهترین و تاثیرگذارترین برنامههای شبکه باران است. اگرچه در جامعه بیشتر بهعنوان مجری تلویزیون شناخته میشود اما از فعالان فرهنگی گیلان نیز محسوب میگردد و دهههای هفتاد و هشتاد به فعالیتهای مختلفی از جمله بازیگری، کارگردانی تئاتر و روزنامهنگاری مشغول بوده است. لطفی که علاوه بر تحصیل در رشته دامپزشکی، علوم سیاسی نیز خوانده است، این روزها در حال کار بر روی پایاننامه ارشد خود در همین رشته است. او که عضو انجمن علوم سیاسی ایران است اخیرا یکی از مقالات مشترکش با عنوان «نقش رسانههای مجازی در بحرانهای منطقهای با تاکید بر سوریه» در چهاردهمین کنفرانس بینالمللی INTCESS ترکیه و مقاله دیگرش با عنوان «رویکرد نوین رییسجمهور روحانی در تعامل با جامعه جهانی» در دانشگاه آکسفورد پذیرفته شده است. با مهدی لطفی که سالها روبروی چهرههای بزرگ گیلانی ایران و جهان یا مهمان در گیلان نظیر پروفسور مجید سمیعی، پروفسور فضلالله رضا و بسیاری دیگر از نخبگان و چهرههای شهیر در حوزههای گوناگون به گفتوگو نشسته است، در خصوص برنامههای شبانه شبکه باران صحبت کردیم:
• نگار اصغری
ایده ساخت برنامههای گفتوگو محور شبانه در شبکه باران از کجا آمد؟
بیش از یک دهه پیش سیاستی در رسانه ملی طرح و سپس اجرایی شد مبنی بر راهاندازی شبکههای استانی، شاید به این دلیل که در شبکههای معدود آن زمان، امکان پرداختن شایسته و بایسته به آداب و سنن اقوام مختلف ایرانی وجود نداشت. بنابراین صداوسیما به سمت تاسیس شبکههای استانی گام برداشت. در گام بعدی این بحث مطرح شد که شبکههای استانی محصور در مرز ایران نباشند. یعنی به کمک ماهواره و اینترنت هم بشود در کشورهای مختلف آنها را تماشا کرد. شبکه استانی باران از شبکههای پیشگام کشور است. این شبکه در استانی باریدن گرفت که قدیمیترها در مرکز گیلان میگویند ساختمان تولید رادیو و تلویزیون گیلان در خیابان رسالت، برای سالهای متمادی در گذشته، استانهای گیلان، مازندران، گلستان، قزوین و تا حدودی اردبیل را تحت پوشش قرار میداده است. مرکز گیلان همواره به دلیل داشتههایش در بخشهای سختافزاری، نرمافزاری و نیروی انسانی ورزیده و خوش استعداد، در زمره اولینهای کشور بوده و هست. همچنین بخش اعظمی از تاثیرگذاران حوزه رسانه در سطح ملی، گیلانی هستند. اما اینکه ایده برنامههای شبانه از کجا آمد باید گفت که تا حدود قابلتوجهی سیاستگذاریهای رسانه بهصورت متمرکز انجام میشود و برای برنامهسازی در شبکههای استانی ژانرهای مختلفی بر اساس نیازسنجی از مخاطبان طراحی شده است که یکی از این فرمتها، «جنگ شبانه» آنهاست. در حال حاضر در شبکههای استانی کشور، برنامهها با پیروی از یک الگوی واحد ساخته میشود. برای مثال شما بهعنوان مخاطب در استان گلستان یک برنامه شبانه دارید که تقریبا همزمان با دیگر استانها پخش میشود. با آیتمهای تقریبا مشابه که فقط نام برنامه، مهمان، موسیقی، تصاویر بسته به فرهنگ آن استان تفاوت دارد. بنابراین قالب اصلی همان است که از تهران اعلام میشود که مثلا شبکه باران باید برنامهای شبانه داشته باشد با نامی برگرفته از زبان و فرهنگ خودش که در گروه برنامهسازی «فلان» قرار بگیرد. این برنامه باید ترکیبی و نمایشی باشد، گزارش، مهمان، ترانه و تصویر در آن پخش شود.در واقع سیاستگذاریها متمرکز و چهارچوب برنامهها مشخص است و البته دست استانها برای پر کردن آن قالبها از مفاهیم و محتوای بومی محلی باز است.
به نظر شما این سیاستگذاری و تصمیمسازیهای متمرکز در کیفیت برنامهها تاثیرات مثبت دارد یا منفی؟
به نظرم در پیکره برنامهسازی اگر رسانه محل تجمع، همکاری و همفکری فرهیختگان و نخبگان باشد؛ یعنی اگر تهیهکننده صاحبنظر و مجرب، مجری کار بلد و صاحب اندیشه، کارگردان خوشذوق و قریحه، نویسنده قدر و توانمند در کنار هم حضور داشته باشند و به همین ترتیب شعاع این دایره گسترش یابد تا بیش از چندین تخصصی که برای روی آنتن رفتن یک برنامه زنده، نقش اساسی دارند در کنار یکدیگر قرار بگیرند، در خروجی برنامهای پرمخاطبتر خواهیم داشت. بنابراین میتوانیم با همین شیوه موجود، برنامههایی بهتر از وضع فعلی بسازیم. کما اینکه وقتی قیاس میکنید، میبینید شبکه باران بر اساس نظرسنجیهای انجام شده سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران در پایان سال ۱۳۹۲ با ۸۶ درصد ضریب نفوذ، پرمخاطبترین شبکه استانی در کشور است و جالب است بدانید استانهایی مانند اصفهان یا خراسان رضوی که بعضا برنامههایی دارند که ما در گیلان هم تماشا میکنیم و میگوییم ممکن است ازنظر امکانات و استعداد در برخی حوزهها از استانهای غنی و برخوردار کشور باشند، در رتبههایی پایینتر از ما قرار دارند.
فکر میکنید شبکه استانی گیلان چقدر پاسخگوی نیازهای مخاطبان خود بوده است؟
بههرحال رسانه عرصه رقابت است. در رسانه اصطلاحی داریم تحت عنوان «شبکه آشیانه» به این معنی که شما امروزه میتوانید با یک گیرنده به بیش از هزار شبکه دسترسی داشته باشید اما قطعا فرصت نمیکنید تمام آنها را نگاه کنید. پس وقتی کنترل تلویزیون را در دست میگیرید، چند ده شبکه را چک میکنید و بعد در یک شبکه فرود میآیید. شبکه آشیانه همان شبکهای است که شما بیشتر دوستش دارید و مینگرید. در عرصه رقابت تنگاتنگ میان شبکههای داخلی و خارجی قابل دریافت، میبینید طبق نظرسنجی که در تهران انجام شده بود، در ساعتی که «کلاه قرمزی و آقای مجری» که علیالظاهر کاری برای گروه سنی کودک است پخش میشد، بیش از ۷۰ درصد از ماهوارهها خاموش و یا در حال دریافت همین برنامه بودند. پس اگر شما برنامهای تولید کنید که کیفیت داشته باشد، حتما مردم استقبال میکنند و به تماشایش مینشینند و این نیست جز در سایه شناخت صحیح از مخاطب و نیازهایش که باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.
استفاده از زبانهای محلی بهویژه گیلکی چه جایگاهی در جنگهای شبانه دارد؟
در برنامههای تلویزیونی علاوه بر تمام مکانیزمهای ارزیابی و بازخورد گیری قبل، حین و بعد از تولید که وجود دارد، مسوولیت محتوایی برنامه بر عهده تهیهکننده است که باید در خصوص هر آنچه در برنامه اتفاق میافتد، پاسخگو باشد. لذا بخش اعظم این توجه غیر از نگاه سازمانیای که باید وجود داشته باشد، به علاقه شخصی، احساس مسوولیت و وظیفهای که تهیهکننده در خصوص توجه به داشتههای فرهنگی و زبانی خود دارد، برمیگردد. در مرحله بعد، مجری و نویسنده بخش اعظم کار را بر عهده دارند. در شبکههای سراسری میبینید که برخی از مجریهای مطرح، تهیهکننده برنامههایی که اجرا میکنند نیز هستند. بدینجهت میتوانند به دغدغههای فرهنگی و اجتماعی خود و جامعه بهواسطه ارتباط تنگاتنگی که با مردم در کوچه و بازار دارند، بیشتر بپردازند. معمولا در برنامههایی که اجرایش را بر عهده میگیرم، با توجه به محبت دوستان برنامهساز و لطفی که مدیران شبکه نسبت به من دارند، نویسندگی بخشی که مرتبط با اجرا میشود، بر عهده من است و فضای تعامل و همفکری با تهیهکننده همیشه برقرار است. در استانی زندگی میکنیم که مردمانش چهار هزار سال پیش با سه نوع دبیری خط برای نگارش آشنایی داشتند و همواره استقلال خود را در ادوار مختلف تاریخ حفظ کرده است.اکنون هم ساکن استانی هستیم که نخبگان و فرهیختگان زیادی را در حوزههای مختلف به ایران و جهان معرفی کرده است. بنابراین مجموعه این خصوصیات و ویژگیهای گفته شده و نشده میطلبد که هنگام تولید برنامههای تلویزیونی به این پیشینه غنی توجهی جدی داشته باشیم و از یاد نبریم که برای چه کسانی و با چه پیشینه درخشانی برنامه میسازیم.
استفاده از زبانهای محلی، نتیجه تصمیم مدیریتی بود یا محصول کار برنامهسازان؟
در سطح مدیریتی و در نگاه اول وقتی مدیر ارشد، برنامهای را به یک تیم میسپارد یعنی به آن تیم اعتماد کامل دارد. نگاه مثبت و بلند نظرانه مدیریتی که در شبکه باران به تیمهای برنامهساز وجود دارد، موجب شده بتوانیم به نسبت، خلاقیتها و نوآوریهایی داشته باشیم و البته هنوز تا نقطه آرمانی و جلب نظر مخاطبان گیلانی فاصله داریم. این روزها ماحصل پیامها و تماسهایی که دریافت میشود و دیدارهای سینهبهسینهای که با مردم عزیزمان دارم خوشبختانه نشان میدهد که گیلکها به طرز شگفتآوری لااقل در قیاس با دو دهه پیش، در خصوص بهکارگیری، اشاعه فرهنگ و ترویج زبان مادریشان حساسیت مثبت پیداکردهاند و در این میان جوانترها علاقه بیشتری برای ارتباطگیری با هویت فرهنگی و زبان مادریشان نشان میدهند، به همه اینها اضافه کنید که یونسکو در فهرست زبانهای در حال انقراض جهان، زبان گیلکی را نیز افزوده است، خب جلوی این نابودی و انقراض را چطور باید گرفت؟ به نظرم اینجا نقش رسانه برای حفظ و حراست از یادگار پیشینیانمان بسیار پررنگ و تاثیرگذار است و مخاطب با تماشای برنامههایی به زبان گیلکی در شبکه استانی خود به زبان مادریاش علاقهمندتر خواهد شد. جالب است که بدانید ما در برخی از شبها مورد این سوال مخاطبان قرار میگیریم که چرا مهمان را مجبور نکردید با اینکه گیلک است، گیلکی حرف بزند! در گیلان، گیلک، تالش، آذری، تات، گالش، کرمانج و فارس در کنار هم زندگی میکنند. ما بنا را بر این میگذاریم که همه اینها جدای از زبان مادری خود، گیلکی را صحبت میکنند و یا آمیختگی و آشنایی عمیقی با فرهنگ گیلان دارند. با پذیرش این فرض مقبول تصمیم بر این شد که اگر مجری گیلک زبان است، گیلکی صحبت کند.
یادم میآید در سال ۱۳۸۵ بود که من گیلکی صحبت کردن را در شبکهای برای اولین بار و رسما بهعنوان مجریای با کاراکتر رسمی و جدی و نه مجری بازیگر در برنامه شبانه، شروع کردم که تا آن هنگام مجریان ما -اگرچه باران، شبکه استانی گیلان گیلکستان بود اما- همه فارسی صحبت میکردند! در آن مقطع معاونت سیمای گیلان، فردی آذریزبان بود و در واکنش به شعرهای گیلکیای که در ابتدای برنامه میخواندم، پرسید که آیا همه گیلانیها این شعرها را متوجه میشوند؟! به او گفتم که حتی آذری زبانهای گیلان هم قادرند گیلکی حرف بزنند یا حداقل آن را متوجه میشوند. برای اولین بار هم در شبکه باران بهعنوان مجری، تفاهم و تعاملی با مهمانان انجام دادم که اگر مهمان آذری یا تالش زبان است، او آذری یا تالشی صحبت کند و من گیلکی. چون پیشفرض این است که بیننده گیلانی هر دو را متوجه میشود و اگر جایی ابهام داشت همانجا ترجمه و کمک میکنم. برای مثال در برنامه «الا تیتی» وقتی آقای دکتر رضایتی کیشه خاله که استاد دانشگاه در رشته ادبیات هستند را برای تبیین فرهنگ تالش دعوت میکنیم، ایشان تالشی صحبت میکنند و من گیلکی. همین قرار گرفتن دو گیلانی با دو زبان متفاوت در یک قاب پارادوکس زیبایی میسازد که در کوچه و خیابان هم اتفاق میافتاد.
ارتباط شما با جامعه نخبگان و فعالان فرهنگی استانی چگونه است؟ آیا از آنها در تولید برنامههای شبکه باران استفاده میشود؟
در شبکه باران این فضا وجود دارد که همه چهرههای شاخص حضور داشته باشند و مردم از حضورشان بهرهمند شوند. شبکه هیچ منعی برای حضور افراد برجسته نخبه در کلیه حوزهها ندارد البته اگر خود آن عزیزان هم مایل باشند! برای نمونه ما دو سال است تلاش میکنیم بنا بر درخواستهای مردم، یکی از اساتید برجسته موسیقی فولکلور گیلانی را در برنامههای شبانهمان دعوت کنیم اما ایشان به دلایل شخصی نمیپذیرند. اینجا رسانه نباید زیر سوال برود که چرا فلانی حضور ندارد؟! ما این فضا و علاقهمندی را داریم اما به نظر، داستان همان آهنگر بلخی و مسگر شوشتری است!
در صداوسیمای مرکز گیلان ارتباط بسیار خوبی با مجامع علمی و فرهنگی بهویژه دانشگاهیان وجود دارد. همچنین جلسات منظمی نیز با حضور آقای نصرپور مدیرکل مرکز، قائممقام، معاونین سیما و صدا، برنامهسازان و کارشناسان مدعو در حوزههای مختلف منعقد میشود تا رسانه بتواند از مشاوره اهل نظر بهتر و بیشتر در جهت ارتقا کیفی تولیدات خود استفاده کند. البته متاسفانه برخی نیز به گفتوگو عادت نکردهاند و ادبیات کنایه فیمابینشان رایج است و گاهی که شما در بدنه برنامهسازی برای شرکت در برنامهای از عزیزی دعوت میکنید، او به طعنه میگوید، آقای فلانی که هستند خب از ایشان استفاده کنید و اینگونه حضورشان را در رسانه و از مردم دریغ میکنند!
برخی منتقدان برنامههای شبکه باران میگویند بعضی برنامهها کپیبرداری شده از برنامههای پربیننده شبکههای سراسری است. چقدر این نقد را قبول دارید؟
شاید این نقد به برخی از برنامههای شبکههای سراسری ما نیز که سازندگانشان نگاهی به بیرون از مرزها دارند وارد باشد اما اگر بخواهیم این مساله و برخی مسایل دیگر حوزه رسانه و فرهنگ را آسیبشناسی کنیم، گاهی چون شناخت جامع و سیمایی شفاف و کامل از آنچه باید ساخته شود، در ذهن شمار معدودی از برنامهسازان نیست، ناگزیر باب کپیبرداری از آثار نسبتا موفق داخلی و خارجی باز میشود و این عدم وجود نقشه راه ناشی از کم دانستهها و کمتر آزمودههای ما در حوزه علوم اجتماعی و عدم توجه به فرهنگ عمومی است. اجازه بدهید بپرسم؛ ما در ایران برای شادی کردن در دایره حدود الهی چه برنامه یا طرح و ایدهای داریم؟
بهعنوان نمونه ماه رمضان در تمام کشورهای اسلامی ماه مهمانی خداوند، وفور نعمت و شادمانی معنوی برای مومنان است و آن کشورهایی که در حوزه رسانه حرفی برای گفتن دارند بر اساس هنجارهای کشور خود برنامههای ویژهای را تدارک میبینند تا روح نشاط، بیشتر در جامعهشان دمیده شود. اما در ایران خودمان در سرگل برنامههای رمضان این سالها یعنی «ماهعسل»، عموما شهروندانی بهعنوان مهمان به برنامه دعوت میشوند که با اقسام گرفتاریها و بلایا دستوپنجه نرم کردهاند و بهجای شادی، سرشک اشک از دیدگان مخاطبان جاری میشود! این یعنی اینکه ما با رموز شادیآفرینی معنوی در مخاطبانمان دریکی از بهترین ماههای خداوند آشنایی کافی نداریم و این برمیگردد به شرایط محیطی رشدمان در اجتماعی که شادی کردن را بلد نیست.
وقتی اینچنین برنامهای به دلیل بهرهمندی از عوامل بسیار در جذب مخاطب تبدیل به یکی از پربینندهترین برنامههای سیما میشود از یکجا و به بعد رویکرد آن برنامه به امید جذب مخاطبان بیشتر توسط برخی برنامهسازان شبکههای استانی تبدیل به رویه غالب میشود و آن میشود که وقتی شبکههای استانی را در لحظات عرفانی افطار مرور میکنیم ناخواسته نقاط مشترک و انطباق با نسخه مادر زیاد میبینیم. از سویی دیگر همه را با یکچشم نگریستن هم صحیح و حرفهای نیست. بهویژه در مواقعی که شبکههای استانی نسخه کاملا بومی خود را برای تماشا عرضه میکنند. فیالمثل، اگر از خانواده بزرگوار گیلانی مرحومی که از رکوردداران اهدای عضو در ایران است در شبکه باران دعوت به عمل میآید این لزوما به معنی کپیبرداری از برنامههای شبکههای سراسری نیست که اگر دعوت نکنیم و فلان برنامه فلان شبکه سراسری دعوتش کند باز میپرسند چرا شبکه خودمان فلانی را دعوت نکرد و تهرانیها دعوتش کردند.
یکی از مشکلاتی که در گفتوگوهای مطبوعاتی و تلویزیونی وجود دارد موضع تدافعی برخی مدیران است، چقدر با این مساله مواجه شدهاید و چگونه با آن کنار آمدهاید؟
بخشی از این روحیه تدافعی ممکن است ناشی از عدم تفکیک ذهنی ما در هر پست و مقامی که هستیم فیمابین انتقاد سازنده از عملکردها و تخریب شخصی افراد باشد. بیایید بیاموزیم و بپذیریم که منتقد منصف، تخریبچی نیست بلکه خیرخواه ما و جامعه است. خود من از اواسط دهه هفتاد، بهعنوان خبرنگار سرپرستی یکی از روزنامههای کثیرالانتشار در گیلان، در نشستهای مطبوعاتی مختلف حضور پیدا میکردم. پدرم در آن زمان عضو شورای مرکزی خانه مطبوعات گیلان بودند و میفرمودند؛ «فقط در نشستهای خبری شرکت و به نحوه طرح سوالات توسط پیشکسوتان دقت کن». تجربهاندوزی در این فضاها موجب شد تا پس از ورودم به تلویزیون مشکل آنچنانی ای برای گفتوگو با مهمانان بهویژه دولتی نداشته باشم. البته موارد زیادی پیش آمده که مهمان از طرح سوالی توسط من جا بخورد.
برای نمونه آقای احمدینژاد در یکی از سفرهای استانیاش به گیلان، مهمان ویژهبرنامه زنده شبکه باران با اجرای من و یکی از مجریان خانم مرکز بود. مدیر وقت روابط عمومی نهاد ریاستجمهوری قبل از برنامه به من گفت که مدت معمول برنامههای تلویزیونی رییسجمهور در دیگر استانهای کشور تاکنون حدود سی دقیقه بوده است و نظر به فشردگی برنامههای کاری رییسجمهور بهتر است بیشتر از این نشود و صد در صد آقای ریس جمهور بیشتر از این هم با شما صحبت نخواهد کرد. کارگردان تلویزیونی ویژه رییسجمهور هم خیلی خودمانی به من توجه داد که مبادا سعی کنی با سوالی خارج از محورهای اصلی غافلگیرش کنی.
آن شب گفتگوی ما با رییسجمهور برای اولین بار در شبکههای استانی، از مرز ۹۰ دقیقه گذشت و بخشهایی از گفتههاای وی در مصوبات سفر جای گرفت. بهویژه طرح مساله ساماندهی نیروهای شرکتی توسط مجری و دستور فیالمجلس رییسجمهوری در برنامه آن شب بازخوردهای بسیار مناسبی پیدا کرد.ایشان جایی در گفتگوی زنده با ما از عنوان «دریای مازندران» و جایی هم از «دریای خزر» استفاده کرد. بلافاصله گفتم، گیلانیان دوست دارند حالا که مهمانشان هستید از عبارت «دریای کاسپی» استفاده کنید. به نظرم رییسجمهور غافلگیرکننده، انتظار این جمله مجری را نداشت و با اندکی مکث گفت؛ میگویند کاسپین، نام قزوین است که من توضیح دادم که نام درست این دریا کاسپین یا کاسپی نام قوم نیاکان ماست.
اما به نظر میرسد گفت و گوی چالشی در گیلان چندان معنا ندارد!
تا حدودی با شما همنظرم متاسفانه برخی گمان میکنند که رسانه باید تریبون آنها باشد و اگر در گفتوگویی تلویزیونی یا رادیویی شرکت میکنند مجری باید سوالات باب میل آنان را بپرسد! گاهی فراموش میکنیم که رسانه ملی زیر نظر رهبریت نظام اداره میشود و پرسشگری و نقادی منصفانه در جهت اصلاح امور ملت از وظایف ذاتی آن است و همه بهویژه مسوولین در خصوص عملکرد خود به فرموده رهبر معظم انقلاب باید پاسخگو باشند. از طرفی دیگر در شبکههای استانی، برنامههایی که عملکرد دولت را منعکس میکنند هم فراواناند، پس این حق مسلم منطقی وجود دارد که انتقاد سازنده از عملکرد دستگاههای مختلف نیز وجود داشته باشد و این مهم، یکی از کار ویژههای رسانه است.
خود شما چگونه یک گفت و گو را آغاز میکنید و به سرانجام میرسانید؟
بهشخصه در برنامههایی که مجری نویسنده آن هستم، بدون سوالات از پیش طراحی شده و البته با ذهنیت در خصوص فضای گفتگویی که باید شکل بگیرد و با شناخت از مهمان یا مهمانان و مطالعه درباره برد تخصصی یا علت دعوتشان به داخل استودیو میروم. گفتگویی زنده و لذتبخش است که بدون هماهنگی قبلی و در همان لحظه دربگیرد. بنابراین هرگز با مهمان هماهنگ نمیکنم که چه چیزی قرار است از او بپرسم. غیر از این باشد میشود سوالاتی که قبل از امتحان لو رفته است و آن گفتوگو دیگر جذابیت و اعتبار چندانی نخواهد داشت. معتقدم مجری نباید پایه میکروفون باشد؛ یعنی نباید در گفتوگو خلع سلاح، منفعل و یا تماشاچی و شنونده باشد، اگرچه قرار نیست مجری در جایگاه کارشناس یا مهمان برنامه بنشیند اما باید فردی مطلع به موضوع باشد تا با طرح سوالات جاندار به گرمی فضای برنامه و گفتگو کمک کند.
• روزنامه فرهیختگان (ویژه استان گیلان)، شماره 1520، 20 آبان 1393