محرم الحرام سال 61 هجری، جهان اسلام شاهد فاجعه هولناکی بود که موجب بهت و حیرتی تاریخی گردید. حادثه تکاندهنده دشت نینوا و آنچه بر حسین بن علی(ع) و خاندان و یاران او رفت، با توجه به شرایط، عوامل و انگیزههای مختلف، اعجابآور و پرسشبرانگیز است. پس از گذشت هزار و سیصد و اندی سال از آن واقعه تکاندهنده، هنوز بسیاری از سخنان و تحلیلها درباره ابعاد و زوایای آن حادثه دلخراش ناگفته ماندهاند.
این جنایت هولناک چگونه و به دست چه کسانی صورت گرفت؟ گفته خواهد شد: به فرمان یزید بن معاویه و به دست عاملان او چون عبید الله بن زیاد، عمر بن سعد، شمر بن ذیالجوشن، سنان بن انس، شبث بن ربعی، خولی بن یزید أصبحی و برخی دیگر. اما اکتفاء کردن به این پاسخ و چشم بستن بر بسیاری از حقایق تلخ و تکاندهنده تاریخی که پس از گذشت چندین قرن همچنان در پس پرده ناگفتههای تاریخی، باقی ماندهاند و غیر از تکرار برخی از مسائل سطحی و گاه مبهم ـ چنانکه باید و شاید ـ از چهره متهمانه و مجرمانه بسیاری از عاملان شهادت مظلومانه حسین(ع) و یاران او پرده رسواگرانه برگرفته نشده است!
هرچند در تاریخ اسلام، بهویژه در دوره حکومتهای ظالمانه امویان، مروانیان و بنی عباس، برای تثبیت و استقرار حکومت و یا انتقال قدرت، شاهد جنگها و جنایات و قتل و غارتهای فراوانی بودهایم، اما حادثه کربلا با توجه به برخی ویژگیها و ابعاد آن، در نوع خود بینظیر و مستثناست. هنوز سالهای زیادی از ظهور اسلام و حوادث و رویدادهای دوران نبوت و هجرت نگذشته است و علیرغم شکاف و انشقاق اولیه در مسأله خلافت و زعامت مسلمین، امت اسلامی در سیره علمی و عملی نبوی و معرفت به اساس دین رسول خدا و حریمها و حرمتهای آن، چندان از مسیر صواب بهدور نیفتاده است و حافظه جمعی امت و منقولات از روایات و احادیث پیامبر خاتم، از جمله فضائل و مناقب اهل بیت رسول(ص)، بر ضمیر و زبان خاص و عام جاری است. اما با اینهمه با هدف تثبیت و دفاع از حکومت شخص فاسدی چون یزید بن معاویه، سرشناسترین و محترمترین شخصیت دینی و اجتماعی و یاران او بهصورت فجیعی در دشت نینوا به شهادت میرسند! اینکه چگونه گروهی به خود اجازه میدهند که با نادیده گرفتن وصایای پیامبر اسلام و نادیده گرفتن حرمت اهل بیت او، آشکارا بر شاخصترین چهره دینی در بلاد اسلامی آن دوران شمشیر بکشند و از او بخواهند که یا بیعت با یزید را بپذیرد، یا به جنگ و کشته شدن تن دهد، نکتهای قابل تأمل است!
اگر گفته شود که پیش از آن، جریان کفر و شرک که با نقاب اسلام در صفوف مسلمین درآمده بودند تا به وقت مقتضی تیشه به ریشه دین خدا زنند و بر این اساس پدر و برادر او را نیز به شهادت رسانده بودند، میتوان گفت که همه مسلمین بر فضائل علی(ع) اجماع کردند و او را به خلافت برگزیدند و پس از قریب پنج سال از خلافت او، جریانی انحرافی که خود را عامل به قرآن و حکمیت آن میدانست، کسی را مأمور به کشتن او کردند. پس از او، اکثریت مسلمانان با حسن بن علی(ع) بیعت کردند و او خلیفه بود تا اینکه با دسیسههای معاویه و عمروعاص و با تحمیل صلحی ناخواسته و اغوای نزدیکان او، آن امام همام را به شهادت رساندند. شهادت علی(ع) و فرزندش امام حسن مجتبی(ع) تا پیش از واقعه کربلا، منتسب به جریان خوارج و چند فرد منحرف یا تندرو بود، اما در واقعه دشت نینوا در سال 61 هجری، سپاهی بالغ بر پنج هزار نفر (چنانچه در تاریخ طبری آمده است) از قبایل و گروههای مختلف، در برابر سالار شهیدان صف کشیدند و به بهانه خروج حسین(ع) بر خلیفه، چون گرگهایی درنده و با شمشیرهای آخته به کینه و شقاوت، بر ذریه رسول خاتم(ص) هجوم آوردند و آن کردند که هیچ قومی بر خانواده پیامبر خود نکردند.
نکته مهم این است که پس از سلطه نسبی بنی امیه به سرکردگی معاویه بر سرزمین اسلامی، نه اینکه حسین بن علی(ع) به خلافت برگزیده نشد، بلکه او را به پذیرفتن بیعت با شخص فاسد و سبک مغز و معلوم الحالی چون یزید تحت فشار گذاشتند و در مسیر رفتن به کوفه، در دشت غاضریه، راه را بر او بستند و چون آن امام به بیعت راضی نشد و شهادت در راه خدا را برگزید، به کشتن او و یارانش اکتفاء نکردند، بلکه زنان و کودکان را به اسارت گرفتند و سرهای کشتگان را بر نیزه کردند و آشکارا در بلاد اسلامی گرداندند! مبلغان اموی در همه جا جار میزدند که یزید بر حسینی که بر حکومت اسلامی و اولی الأمر(!) خروج کرده، پیروز شده است! اینکه چگونه اندکی پس از ارتحال رسول خدا(ص) و با وجود وصایا و رهنمودها و آموزههای آن حضرت که بر ذهن و زبان مردم جاری بود و نیز با وجود بسیاری از صحابه و تابعین او ـ بهعنوان شاهدان زنده دوره نبوت ـ فردی چون یزید با آن فساد و ارتداد علنی به خلافت میرسد و بزرگمردی که رسول خدا او را "سرور جوانان اهل بهشت" معرفی کرده بود، آنچنان مظلومانه به شهادت میرسد، از عجایب تاریخی است که باید به دقت مورد تحلیل و کنکاش قرار گیرد.
تمامی فرقههای اسلامی ـ مگر فرقه ناصبیه و خوارج ـ قریب به اتفاق، بر فضائل و حقانیت اهل بیت پیامبر(ص) و شایستگیهای لازم آنان برای احراز زعامت و خلافت بر مسلمین اجماع و اذعان داشتند. کثرت روایات مستند فریقین (شیعه و سنی) در این باب و سلسه راویان آنان که از رجال مورد وثوق و از اکابر صحابه و تابعین هستند، گواه این مدعاست و هیچگونه عناد و مخالفتی از آن زمان تا کنون در این اعتقاد وجود نداشته است. اما چه شد که آن حقایق پس از اندکی چنان تحریف و مخدوش شد که برخی آشکارا همه آن وصایا و اصول اعتقادی را نادیده گرفتند و جامعه اسلامی دچار بزرگترین انحرافها و اعوجاجها گردید و خلافت بر جان و مال مسلمین، به فاسدترین و تبهکارترین افراد واگذار شد؟! به گواهی تاریخ مکتوب اسلام، هیچ دلیلی برای موجه و یا مثبت نشان دادن چهره امویان، بهویژه یزید وجود ندارد. همگان یزید را جوانی سبک مغز، دائم الخمر، عیاش و متجاهر به فسق و فجور و حتی بیاعتقاد به دین اسلام دانستهاند. چگونه کسی چون او به خلافت میرسد و توان و جرأت آن را مییابد که حکم به گرفتن بیعت اجباری از حسین(ع) و یا کشتن او دهد؟! به عبارت دیگر، باید پرسید که چه عوامل یا چه جریانها و چه افرادی این زمینه را برای او فراهم کردند؟! حداقل میتوان پرسید که چرا آنهمه شاهدان و آگاهان از حقیقت دین اسلام و سنت و سیره نبوی در برابر این انحراف و ناهنجاری در درون امت و حکومت اسلامی سکوت کردند؟!
گاه در نقل یا روایت یک رویداد تاریخی، اصل واقعیت تحریف میشود و شرح واقعه به شکل دروغین و گاه واژگونه بازگو میشود و گاهی نیز، در صورت عدم تحریف اتفاقات و رویدادهای ظاهری، ماهیت و جوهر آن دستخوش تحریف میشود. دشمنان اسلام و اهل بیت پس از واقعه عاشورا، هم جریان ماوقع را تحریف کردند و هم ماهیت قیام و حرکت سالار شهیدان را! مبلغان اموی در منابر و محافل، داستان دیگری از حوادث عاشورا را برای مردم بازگو کردند و ماهیت حرکت حسین(ع) را که مقابله با ظلم و فساد حکومت جور و اصلاح در امت پیامبر خاتم و احیاء امر به معروف و نهی از منکر بود، به مقولات دیگری چون قدرتطلبی، زیادهخواهی و خروج بر خلیفه مسلمین تحریف کردند! درحالی که میدانیم، بزرگترین معروف در دیدگاه امام حسین(ع)، دین راستین جدش رسول خدا(ص) و بزرگترین منکر از نگاه آن حضرت، مظاهر فساد و ستمگری و هرگونه انحراف از مبانی دین خدا، یعنی حکومت یزید در آن زمان بوده است.
به گواهی تاریخ در سرزمین اسلامی در آن زمان، شهرهایی چون مکه و مدینه در حجاز و کوفه و بصره در عراق، از شهرهای مهم و پرجمعیتی بودند که اکثریت بزرگان و مشاهیر امت اسلامی در آنها میزیستند. بسیاری از صحابه، تابعین، مشایخ، قاریان و حافظان قرآن، عالمان و زاهدان در این شهرها سکونت داشتند. سکوت اکثریت آنان در برابر به قدرت رسیدن بنی امیه، از جمله یزید و تحت فشار گذاشتن برخی از بزرگان بنی هاشم، از جمله امام حسین(ع) و نزدیکان آن حضرت برای بیعت با یزید از سوی دیگر، تا مدتها هیچگونه واکنش یا مخالفت علنی را علیه یزید و عاملان او در این شهرها برنیانگیخت!؟ بسیاری از آنان کاروان حسین(ع) را در سفر بهسوی کوفه همراهی نکردند و برخی که با او همراه شده بودند، در میانه راه یا قبل از واقعه عاشورا، آشکار یا پنهان او را ترک کردند! مثلاً جریان انحرافی خوارج که ظاهراً با حکومت مخالف بودند، علیرغم همه هیاهوها و جنجالهای سیاسی، هیچگاه به اعتراض یا اقدامی عملی علیه حکومت یزید دست نزدند و حتی برخی از آنها به یزیدیان ملحق شدند!
آنانی که مدتها پس از واقعه عاشورا به اظهار ندامت و توبه از قصور خود در حمایت از حسین بن علی(ع) پرداختند و در هیأت انقلابیون پس از انقلاب(!) علیه حکومت اموی شوریدند، بهجای حمایت از اهل بیت پیامبر و امامت حضرت سجاد(ع)، پس از اندک مدتی در دام جریانهای سیاسی و اقسام گروکشیهای قدرتطلبان افتادند و ماهیت و فلسفه قیام سالار شهیدان را به محاق فراموشی سپردند.
بسیاری از آنان که سخنان پیامبر درباره حسین(ع) را شنیده بودند و عظمت و جایگاه رفیع آن امام همام را میدانستند، در اطاعت و حمایت و همراهی با آن حضرت قصور کردند! چرا مشایخ و عالمان آن زمان، مواضع و دیدگاه خود را در برابر حکومت فاسد یزید و خروج و ارتداد او از سنت و سیره نبوی اعلام و اظهار نکردند؟ بلکه حتی یکی از مشایخ کوفه به نام شُرَیح بن حارث کندی مشهور به "شریح قاضی" (از چهرههای اجتماعی، قضایی و تا حدی سیاسی صدر اسلام)، با تطمیع توسط عبیدالله بن زیاد، به خارجی بودن حسین(ع) و مباح بودن مقابله با او و ریختن خون آن امام مظلوم فتوا داد! میتوان گفت که یکی از عوامل اصلی و بسیار مهم در بسیج مردم کوفه و شام علیه امام حسین(ع)، صدور چنین فتوایی توسط شخصی فقیه، مجتهد، مفسر، ملا و قاضی خلفای راشدین بوده است.
آنانی که در هیأت سپاه چند هزار نفری، عمر سعد را مشایعت کردند و پس از اقتداء به عمر سعد در نماز ظهر عاشورا، دست به ارتکاب آن جنایت بزرگ زدند، چه کسانی بودند؟ چرا امام حسین(ع) در آن روز دائماً یادآور میشود که شما مرا میشناسید و از نسبت من با رسول خدا و از سخنان او درباره من آگاهید؟! آن بزرگانی که در کوفه اجتماع کرده بودند و از مقصود شوم یزید و عبیدالله باخبر بودند، چرا اقدامی برای حمایت از آن امام و یا پیشگیری از آن واقعه تلخ نکردند؟ آیا همه اینان (مگر آن دسته از شیعیان که به دلایلی امکان حضور در رکاب آن حضرت را نیافتند) در کشتن آن امام مظلوم و یارانش شریک نبودند؟ آیا آنان که خبر شهادت حسین(ع) و یارانش را شنیدند و به آن رضایت دادند، در ردیف قاتلان آن امام نیستند؟ همواره و در طول تاریخ، نقش عاملان پنهان یک حادثه یا رویداد، به مراتب بیشتر و تأثیرگذارتر و تعیینکنندهتر از کسانی است که آشکارا در متن آن حادثه حضور داشتهاند! شناخت دقیق آن افراد و یا جریانها و گروههایی که کم یا زیاد و مستقیم یا غیرمستقیم در واقعه جانسوز عاشورا نقش داشتند، میتواند ابعاد و زوایای بسیاری را در تحلیل و واشکافی آن واقعه شگفت روشن سازد.
واقعه عاشورا و ابعاد و پیامدهای آن به ما آموخت که:
- از سخن و شعار تا باور راستین و عمل منطبق با ایمان و اعتقاد، فاصله بسیار است!
- فرا گرفتیم که ولایتپذیری و ولایتمداری چگونه میتواند مرز تعیینکننده کفر و ایمان یا خیر و شر باشد!
- دانستیم که شیفتگی افزون و افسار گسیخته به ثروت و قدرت، چگونه میتواند آدمی را به ورطه اقسام پستیها، پلیدیها و شرور و آفات بلغزاند و او را گرفتار شقاوت و لعنت ابدی کند!
- یاد گرفتیم که نامهای بزرگ و عناوین و القاب و سابقهها و نسبتها و جایگاهها و مناصب بزرگ و موجه، هیچگاه بهتنهایی نشانه حقانیت و درستکاری نیستند و هیچگونه مصونیتی را در قبال اقسام لغزشها و خطاها ایجاد نمیکنند!
- پی بردیم که مولایمان حسین(ع) راست فرمود که: "مردمان بندگان دنیا هستند و دین، لقلقه زبان ایشان است و چون ابتلاء و آزمایشی ایشان را فرا گیرد، آنگاه دینداران اندک خواهند بود"!
- دریافتیم که هرگونه سستی و تعلل به هنگام عمل کردن به تکلیف و وظیفه، شرم و حسرت و ندامت ابدی را درپی خواهد داشت و دستهای آدمی را به پلیدیهایی که درپی پایمال کردن حق پدید میآید، آلوده خواهد کرد و او را در پیامدهای ناصواب و شروری که دامنگیر دین و دنیای مردمان میگردد، شریک خواهد کرد!
- آگاه شدیم که چگونه میتوان حقایق را حتی در زیر پرتو خورشید عالمتاب، کتمان یا تحریف کرد و چگونه واقعیتها در زمانه وقوع آنها یا اندک مدتی بعد از وقوع، دچار انحراف و اعوجاج و انواع و اقسام تعبیر و تفسیرهای دلبخواهی و نفسانی میشوند!
- و باور یافتیم که آنکس که در میدان دفاع از حق نیست، قطعاً در اردوگاه و جولانگاه باطل است!
- و ایمان داریم که حسین(ع) فروغ ابدی حقیقت است؛ حتی بر روی نیزه! و سند حقانیت دین خداست؛ حتی پاره پاره! و مظلوم همیشه تاریخ است؛ حتی با خیل عظیمی از سوگواران در طول چهارده قرن!
پس سلام و درود جاودانه خداوند بر حسین(ع) و فرزندان و یاران باوفایش، و لعنت ابدی خدا بر قاتلان آشکار و پنهان او.