رندان تشته لب را آبی نمیدهد کس...
اگر بگوییم که هزاران پیام در متن نهضت عاشورا وجود دارد که چندان مورد اعتناء ما نیست، سخن به گزاف نراندهایم. در تقابل اردوگاه فضیلت و اردوگاه رذیلت، میان اینهمه پیام اندر پیام، البته یک پیام راستین و نخستین وجود دارد که دال مرکزی را آن تشکیل میدهد و آن اینکه، دین در سرشت و سرنوشت تاریخی خود، یک تیغ دو بَر است که اگر درست درک شود، آدمی را به "اعلی علیین" میرساند و اگر کج اندیشیده شود، او را به "اسفل السافلین" میاندازد! یعنی اینکه خطر دینداری کجاندیش از بیدین مطلق بسیار بیشتر است!
ما این واقعیت تلخ را در نفوذ جریان "خوارج" دیروز و "داعش" امروز در اندیشههای دینی(!) میبینیم و همینطور در دهها مصداق دیگر که مجال این مکتوب، رخصت تفصیل آن را به ما نمیدهد. در کتاب "الفین" علامه حلی آمده است که شریح قاضی با فتوای قضایی، کجاندیشان را علیه ریختن خون امام حسین(ع) بسیج نمود. فتوای او چنین بود: "به یقین حسین بن علی بن ابی طالب موجب تفرقه در اجتماع مسلمین شده و با امیر المؤمنان یزید مخالفت کرده و از دین جدش خارج شده است. این امر نزد من ثابت و محقق شده، من به مبارزه با او و کشتن او حکم میکنم و رأی میدهم بهخاطر حفظ شریعت سید رسولان"!
عاشورا حادثهای خلقالساعه نیست که بدیع و به طرفة العین در دامن تاریخ افتاده باشد! شاید قریب به پنجاه سال در یک تلاش سازماندهی شده از سوی قاسطین، ناکثین و مارقین بوده که مرغان بستان خدا را سر بریده و سرهای آنان را به میهمانی نیزهها بردند؛ هرچند تیغ جفا از سوی قوم دغا بر سر سردار مظلوم کربلا هیچگاه کارگر نیفتاد.
هرگز چنین سری را تیغ اجل نبرّد
کاین سر ز سربلندی بر طاق عرش ساید
اگر آن امواج فتنه و توطئه شکل نمیگرفت و اگر جامعه ملتهب و تشنه زمان پیامبر(ص) بهجای دستیابی به آب، به سراب نمیغلتید و اگر اعراب آن روزگار، صلاح و مصلحت خود را در تبعیت از امام علی(ع) تشخیص میداد و اگر غبار نفسانیت، راه عقلانیت را نمیپوشانید، دهها و اماهای دیگر، هیچ وقت داستان خونین دشت نینوا به وقوع نمیپیوست. چه نیکو گفته است آن شاعر:
ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود
ابرهای خونفشان نینوا
اشکهای حضرت امیر بود!
عاشورا پردههای مختلف دارد. حقیقت عاشورا به گستردگی حقیقت نهفته در انسان است. باید دید که کدامین پرده در کانون اقبال ما نشسته است و این قیام در زیست فردی و جمعی ما چه جایگاهی یافته و هماکنون چه نقشی بازی میکند؟ منابع واحد الزاماً مورخان را به نتیجه واحد نمیرساند؛ چرا اینکه هرکس نقش خود را در آیین و آئینه کربلا میخواند. شاید از این جهت بود که بیدل میگفت: ما همه بیغیرتیم؛ آئینه در کربلاست!
راستی و به واقع، سوگواریها و تعزیه پردازیهای ما تا چه میزان بر آمال و آرمانهای آن امام همام مبتنی است؟ در این میان، درایت و صداقت ما چه کارکردی را ایفا مینماید؟ از پس اینهمه قرون سپری شده، ما در اصلاح ایمان و اخلاق خود از کربلا چه بهرهای بردهایم؟! قافله سالار شهیدان یک درس بزرگتر از شهادتش به ما داده است و آن، نیمه تمام گذاشتن حج است. وقتی عدالت و آزادی به محاق میرود، این طواف عاشوراست که حج راستین خوانده میشود.
به نظر میرسد که بر همه عالمان و مبلغان دین فرض است که با تتبع و تحقیق در راز و رمز این نهضت و با بازخوانی و نوسازی این قیام بینظیر الهی در تاریخ، پیام و پیامدهای پرشمار آن را به نیکی به جوانان بشناسانند. اگر پارهای از مأثورات، حادثه عاشورا را امری فرازمینی و فرامکانی خوانده است، تحقیقاً به این دلیل بوده که برای تحقق مسئولیتهای انسانی در پویه تاریخ، چیزی فراتر از منبع لایزال کربلا نیست.
اخیراً در جایی در ذکر احوالات معلم اخلاق و ریاست حوزه علمیه تهران مرحوم آیتالله مجتهدی خواندهام که ایشان همواره در رعایت کیفیت و حسن آداب عزاداریهای امام حسین(ع) سخت از خود تقید نشان میدادند و با دغدغه هرچه تمامتر، فحوای همه منابر و دستهجات را ترصد میفرمودند و نمیگذاشتند تا عاشورا، متولیان کاذب پیدا کند. ایشان با غیرت و دقت دنبال مینمودند تا شور حسینی در کنار شعور حسینی بنشیند و اهداف بلند نینوا، دچار نسیان و عصیان نگردد. آیتالله مجتهدی هیچگونه تدلیس و تحریفات از عاشورا را برنمیتابید. همینطور در دوران معاصر، شخصیتهایی چون مرحوم مطهری، صالحی نجف آبادی و دکتر شریعتی نیز ـ با همه اختلاف آراء ـ به تصحیح مبانی تئوریک نهضت عاشورا پرداختهاند.
باید با تحمل و بهدور از هرگونه سطحینگری، فلسفه و غایت عاشورا را کاوید. آن آبی که کوفیان بیوفا از میهمان کربلا در آن صحرای تفتیده، مضایقه نمودند، تنها آب انهار نبود، بلکه آب "ولایت" بود. آن اشقیاء نگذاشتند تا جوامع انسانی از عنایت و تفضلات بیپایان امام مظلومان سیراب شده و به سعادت دو جهان نائل گردند. اگر امروز نیز صدای عطشان امام حسین(ع) همچنان به اوج فلک میرسد، به این جهت است که آببندان معرفت(!) با نظر و عمل خود همچنان در مقابل اندیشههای بلند او صفآرایی میکنند.
عاشورا اسطوره و تراژدی نیست! عاشورا از خزائن رحمت الهی است؛ گنجینهای مستمر که وجود دارد. علیالدوام از آسمان آبی کربلا، آب حیات فرو میریزد؛ از جام ولای او بنوشیم و مست عشق او شویم. تنها از جاری فضل این آسمان است که به رفعتی از ذکر و آگاهی میرسیم. آری، تنها در این شرایط است که دیگر حافظ نمیگوید:
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویا ولیشناسان رفتند از این ولایت!