كدخبر: ۷۴۲۲
تاريخ انتشار: ۱۶ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۸
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
م.راما و زمانه‌اش
محسن بافکر لیالستانی
از عصر ننگین روز 28 مرداد 1332 که به سرنگونی دولت ملی و دموکراتیک دکتر مصدق و ابقاء بلامنازع رژیم پهلوی منجر شده بود، باید سال‌هایی چند می‌گذشت تا رژیم دست‌نشانده محمدرضا شاه به تحکیم و تقویت نهادهای سرکوب و همچنین توسعه و گسترش سیستم اقتصادی مناسبی توفیق می‌یافت. این مهم پس از سال 1340 به سرانجام رسید که دولت آمریکا، این رژیم را در برطرف کردن مانع اساسی آن‌گونه تحولات اقتصادی مجبور ساخت که باید ایران را به مشابه بازاری برای فروش مصنوعات خارجی از یک طرف و عرضه نیروی کار فراوان و ارزان برای کارخانجات تازه تأسیس و رو به گسترش کمپرادورها، آماده نماید.
اصلاحات ارضی سال 1341 که توسط آمریکا به رژیم شاه دیکته شده بود، به همین منظور طرح‌ریزی و در واقع آخرین نشانه تسلیم بی قید و شرط پهلوی دوم به منویات دولت آمریکا و در عین حال، مهمترین عامل تحکیم و تقویت آن رژیم در مقابل مخالفین خود بود.
در این فاصله حدوداً ده ساله تقریباً تمام افراد و دستجات ملی و مذهبی و چپ سرکوب شدند و بسیاری از شخصیت‌های سیاسی و مبارزین نیز اعدام و یا به زندان افتادند. در بخش مهمی از شعرها و دیگر آثار هنری سال‌های 1330، آثار این شکست تاریخی ترسیم شده است و عموماً شاعران این دوره از سر یأس و ناامیدی به بازتاب این واقعه تاریخی پرداخته‌اند. مهدی اخوان ثالث، شعر ماندگار زمستان خود را در بن این سال‌ها سروده است. با ورود به دهه دوم پس از کودتا، یعنی سال‌های 1340 اندک‌اندک لحن شاعران و نویسندگان تغییر می‌یابد و نسلی از روشنفکران پا به عرصه می‌گذارند که در غیاب احزاب و سازمان‌های حزبی، کارکرد سیاسی و انقلابی پیدا می‌کنند. در عین حال، آن لحن و بیان تأسف‌آمیز نیز در گفتار شاعران و نویسندگان این دوره رخت برمی‌بندد و شیوه‌های انتقادآمیز و پرخاش جانشین آن می‌شود.
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی نیز در کتاب ارزشمند "ادوار شعر فارسی" خود از شعر این دوره توصیف جالبی دارد: "درونمایه‌های تازه شعر این دوره، عبارت است از: ستایش قهرمان جنگ مسلحانه، وصف شکنجه‌ها و زندان‌ها و میدان‌های اعدام، درهم کوبیدن همه عوامل یأس و ناامیدی که در دوره‌های قبل بود، در انتظار آمدن چیزی که مثل بهار از همه سو می‌آید... ."1
محمد امین لاهیجی (م.راما) شاعری بود که در دهه‌های چهل به رشد و آگاهی رسید؛ انسانی که در بستر شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی همان سال‌ها در دو بعد شخصیتی و ادبی بالید. راما یک نمونه از شاعرانی بود که اسم آن‌ها در کتاب "شعر جنبش هویت" همراه با نمونه‌هایی از آثارشان آمده است. از خیلی شاعرانی که حتی بسیاری از آن‌ها در کوران مبارزات حاد روشنفکری خاص آن سال‌ها کشته شده بودند و سهم او از این‌همه، گرفتن حبس طویل‌المدت در دادگاه‌های رژیم پهلوی بود که تا آستانه انقلاب سال 1357 همچنان در زندان به‌سر می‌برد. محمد امین بلافاصله پس از آزادی از زندان، شعرهایی را که در طول سال‌های 1345 تا 1357 در خارج و داخل زندان سروده بود، در چهار مجموعه با عنوان‌های "مشت و درفش"، "غزل‌های بند"، "جمهوری دموکراتیک سازها"، "شطرنج خونین"، "اوجا" (گیلکی) و چند ترجمه از قبیلِ "سران و سلاطین"، "شکست‌ناپذیر" و ... تدوین، چاپ و منتشر کرد. البته غیر از این، آثاری نیز در زمینه قصه‌های کودکان و ترجمه نیز از وی برجای مانده است.
در سطر سطر و برگ برگ دفترهای چهارگانه محمد امین، عشق به مردم محروم و فقیر و عشق به پابرهنگان موج می‌زند و کینه‌ای عمیق از کسانی که مسببان این‌همه محرومیت توده‌های مردم بودند. شاید بسیاری از مدعیان پست مدرن امروزی از کنار آن شعرها به‌سادگی بگذرند و به آن‌همه رنج و دردی که در پشت آفرینش هر مصراعی از آن شعرها نهفته است، اعتنایی نداشته باشند؛ اما بی‌گمان، همه کسانی که آن‌گونه شرایط را درک کرده‌اند، ارزش حقیقی و مردمی آن کلمات ارزشمند و مقدس را همچنان اقرار و اعتراف می‌نمایند.
من زمان را برهنه خواهم کرد
آی یاران اهل سیر و سفر
شعر من کلبه‌ای‌ست کاندر آن
واقعیت لباس کنده ز بر
من از آن‌سوی راه‌های سیاه
می‌کشمتان به زور تا دم در
تا ببینید از دریچه آن
که زمان، این زمان دردآور
چه تنی داشت در زمانه من
همه خونین ز پای تا بر سر2
این شعر، بهترین توصیف از سال‌های چهل و پنجاه بود. شاعرانی که همه هستی خود را در جنگ و قلم کرده، به نبرد رویاروی با پلشتی‌ها و سیاهی‌ها می‌رفتند، چاره‌ای جز این نداشتند که در لحن و گفتار نیز صریح و بی‌پرده باشند. تنها آنانی که از دور دستی بر آتش داشتند، می‌توانستند از این‌همه صراحت لهجه، شعرهای‌شان را در امان نگاه دارند و البته خود نیز از تعقیب و کیفر دشمن در امان مانند.
راما به همان عریانی که فقر و نداری را در کنار خود و در میان مردم می‌دید، آن را به تصویر می‌کشید:
یک جفت کفش
و حسرت قدیمی یک جفت دستکش
یک جفت پا
و حسرت قدیمی یک جفت کفش3
در شعرهای گیلکی راما، خصوصاً این عشق و علاقه به مردم، نمود و تبلور بیشتری می‌یابد. در شعر "خزه" از آمدن بهار می‌گوید و از شکوفا شدن گل‌ها و گیاهان. در چنین شرایطی، شاعر آرزو می‌کند که بهار همیشه در خانه‌اش ماندگار باشد؛ اما افسوس که بانگ زغنی به‌جای بهار بر تمام ارکان خانه سایه انداخته است و با هیچ تقلایی هم قصد رفتن ندارد. در شعر دیگری، از رنج زنان و دختران چایکار می‌سراید و در جای دیگر، از برکت و ثروت بی‌انتهای دریا و کوه و جلگه‌های گیلان می‌گوید؛ درحالی که از این‌همه ثروت، سهم ماهی‌گیران و چایکاران و برنجکاران تنها فقر و نداری است.
شعرهای محمد امین را باید در ظرف زمانی خاص خود سنجید و برای آن ارزش گذاشت؛ حتی فراتر از این، زمان نیز نمی‌تواند برای ارزش‌گذاری شعرهایش کافی باشد. وضعیت اجتماعی و روحی و تعلقات او، همچنین شیوه تربیت فرهنگی شاعر نیز بخش قابل توجهی از عواملی است که در نوع سرایش شعر م.راما تأثیر گذاشته و از دیگران او را متمایز کرده است. در مجموع می‌توان گفت که شرایط ویژه اجتماعی و سیاسی که راما را در سیطره خویش قرار داده بود، از او شاعری ساخت که نمی‌توانست غیر از آن‌گونه که می‌بیند، بیاندیشد و بنویسد.
مرگ نابه‌هنگام محمد امین هرگونه تغییر و تحول اساسی در بیان و گفتار این شاعر را منتفی ساخت؛ اما اگر چنان‌چه این اتفاق نمی‌افتاد، او نیز چون دیگرانی از جنس و جوهر خود که همگام با تحولات ادبی روز، کارهای‌شان را غنا بخشیدند، این توانایی را داشت که در متن دگرگونی‌ها و پیشرفت‌های ادبی مربوط به سال‌های 1370 قرار گرفته و زلال‌اندیشی‌های خاص این دوران را نیز در شعرهای خویش به نمایش گذارد؛ چنان‌چه در یکی از شعرهایی که در سال 1358 سروده است، این نوید را به ما داده بود:
اینک اشعار تازه‌ای باید
درخور
سزاوار
بایسته
ایام تازه را
اینک زمانه را
گردشی دگر
و چرخشی دگر است
و اندیشه‌ها را نیز
شاید من و تو جا بمانیم،
اما زمانه جا نخواهد ماند.4
اما افسوس که امواج پرتلاطم دریا، او را ناگهان و ناباورانه در یکی از روزهای تابستان 1364 از میان ما می‌رباید و ما نتوانستیم شاهد تغییر و تحولی باشیم که حتماً و ضرورتاً در آثارش به وقوع می‌پیوست. امروز ما در این‌جا از شاعری تجلیل کردیم و به یادش شعر خواندیم که سرگذشت او، بخشی از تاریخ شهر ما ـ لاهیجان ـ است. شاعری که در ستیز با رژیم فاسد سلطنت، فرصت آن را نیافت که از تمام ظرفیت‌های ادبی و هنری بالقوه‌اش بهره جوید. با همه این، آن‌چه نیز که اکنون از او باقی مانده، به‌تنهایی نشان شاعر است.
با قرائت شعری از زنده‌یاد محمد امین لاهیجی (م.راما) این نوشته را به پایان می‌رسانم. شاعر در این شعر به ظاهر ساده، از پیچیدگی‌های سرگذشت غم‌انگیزی که روستائیان درپی مهاجرت به کلانشهرها، دچار آن شده‌اند، سخن می‌گوید و تفاوت دیدگاه واقع‌بینانه و ترقی‌خواهانه خود را از یک‌سو، با طبیعت‌گرایان و از سوی دیگر، با شیفتگان صنعت و سرمایه، نشان می‌دهد. از نظر راما، انسانی که از محیط‌های پاک روستایی، درپی هجوم مظاهر صنعت و سرمایه وابسته، رانده شده و در شهرهای بزرگ در چنبره روابط ظالمانه قرار گرفته است، انسانی است که ضمن ستیز با وضعیت موجود، نه‌تنها علاقه‌ای به بازگشت نداشته، بلکه خواهان پیشرفت به‌سوی آینده است.
پدرم گفت: زمان
در ترقی است پسر
قرن، قرن صنعت
عصر، عصر فن است
و به یک ساختمان آهنی ده طبقه
مدتی زل زد و گفت:
ـ عظمت را آیا می‌بینی
راستی
دست آدم چه کمالی دارد!
و به پشتم زد و گفت:
ـ با من، این‌جا پسرم
و در این شهر بزرگ
صنعتی را یاد بگیر
و سپس رفت و مرا
با دلی سرشار از عطر گل صحرایی،
ـ عطر دهات
در بیابانی از آهن‌ها
و هیولاهای پولادین ترک نمود
و من اکنون، تنها
ساکن دره آهن هستم
صنعت آموخته‌ام اما درد غربت
تکه ابری است که بر روی دلم افتاده است
من در این‌جا
نمره‌ای هستم در دفترچه
واحدی هستم از سرمایه
مهره‌ای هستم از یک ماشین
و فلز روح مرا می‌ساید
راه برگشتی تا دهکده نیست
باید این‌جا باشم
و به چشم‌اندازی
غیر از آن دهکده پشت سرم
ـ خیره شوم
باید این‌جا باشم
و به آزادی اندیشه کنم5
 
پانوشت‌ها:
1- ادوار شعر فارسی، شفیعی کدکنی، ص 90
2- غزل‌های بند، محمد امین، ص 28
3- مشت و درفش، محمد امین، صص 5 و 6
4- همان، ص 10
5- غزل‌های بند، محمد امین، ص 42
 
• سخنرانی در دانشگاه علم و صنعت ایران به مناسبت بزرگداشت محمد امینی، 19 اردیبهشت 1384
ماهنامه بام سبز، شماره 5، مرداد 1393
نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"