كدخبر: ۷۳۸۸
تاريخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۸
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
شعر تالش در آیینه ادبیات اقوام ایران
گفت‌و‌گو با دکتر علی عبدلی

دکتر علی عبدلی از پیشگامان و پیشکسوتان شعر تالشی به شمار می‌آید ولی به عنوان <عبدلی شاعر> کمتر مطرح بوده و همه شهرتش را مدیون آثار پژوهشی متعددی است که تاکنون از او منتشر شده است. علی عبدلی همگام با زنده یاد فرامرز مسرور، در دهه پنجاه، دوره نوین شعر تالشی را آغاز کرد. او در سال 1353 به عنوان یکی از ده شاعرِ برترِ نسلِ جوانِ آن زمان کشور، در مجله ادبی فردوسی توسط یکی از منتقدان بزرگ شعر و ادبیات آن دوره معرفی می‌شود. در همان سال پس از استخدام در سازمان حفاظت آثار باستانی کشور،  برای خدمت به گیلان و سپس به تالش اعزام شد و سرودن به زبان تالشی را با جدیت پی گرفت و در جهت پیوند دادن شعر نوپای تالش به شعر معاصر ایران، تلاش‌هایش را آغاز کرد و دست به خلاقیت و نوآوری‌هایی زد. از آن جمله برای نخستین بار غزل‌هایی به زبان تالشی سرود و در سال 1354 منظومه نیمایی «شالَه را» را با الهام از زندگی تالشان و خاطرات ییلاقات تالشدولاب پدید آورد که آغاز فصل جدیدی در شعر تالشی به شمار می‌آید. به عبارتی علی عبدلی نخستین کسی است که در قالب نیمایی شعر تالشی سروده است.عبدلی در سال 1358 نخستین مجموعه شعر خود را با عنوان «جنگل و جنازه» که مشتمل بر اشعار فارسی و تالشی است، منتشر کرده و دومین مجموعه شعر خود را نیز در سال 1380 با عنوان «آفتاوَه جار» تقدیم دوستداران شعر تالشی کرده است. گفت‌و‌گویی که در ادامه می‌آید جزو اولین گفت‌وگوهایی است که با او صورت گرفته است.

• سید مؤمن منفرد

آقای عبدلی شمارا بیشتر به عنوان یک پژوهشگر در حوزه فرهنگ تالش و تات می‌شناسند. اما با توجه به این‌که از پیشکسوتان و راه گشایان شعرامروز تالش هستید، می‌خواهم در این فرصت دیدگاه‌تان را درباره شعر تالشی و پیشینه آن  جویا شوم؟
پیشینه شعر تالشی همان طور که در کتاب(ادبیات تات و تالش) نوشته‌ام، زیاد طولانی نیست. نخستین آثاری که در این زمینه به دست آمده است دوبیتی‌هایی هستند که از کسانی چون <جنید دایو> و <اَمیرَه ساسان> باقی مانده است. اگر این دوبیتی‌ها سروده اشخاصی باشد که نامشان آمد، ریشه ادبیات غیر عامیانه تالش می‌تواند به دوره صفویه برسد، زیرا جنید دایو در دوره شاه طهماسب در قرن 10 هجری و امیره ساسان در دوره شاه عباس در قرن 11 هجری قمری زندگی می‌کرد. به عبارتی می‌توان گفت نخستین افرادی که می‌شناسیم به زبان تالشی شعر گفته‌اند در دوره صفویه می‌زیستند. این موضوع قطعی نیست و اگرهم باشد پدیده‌ای است که استمرار پیدا نکرده است زیرا هیچ نمونه‌ای از آثار افرادی که بعد از سده یازدهم، اشعاری به تالشی سروده باشند در دست نیست. دو نفر یاد شده نیز شاعر نبودند. جنید شیخی از خانقاه دایوی خلخال بود که برای ارشاد به تالش مهاجرت کرد و در آن سرزمین مقیم شد و امیره ساسان نیز حاکم تالش گسکر در اواخر سده دهم و اوایل سده یازدهم بود. لذا اشعار منسوب به آن‌ها حاصل ذوق و تفنن است.
اما ناگفته پیداست که سابقه شعر عامیانه تالش اغلب در قالب دوبیتی است، بسیار طولانی است و نمی‌توان برایشان تاریخی تعیین کرد و گفت که قدیمی‌ترین آن دوبیتی‌ها متعلق به کدام دوره است ولی چیزی که قطعی است این است که دوبیتی‌های عامیانه همیشه وجود داشته‌اند، زیرا تالش دارای موسیقی بسیار غنی و باستانی است و بخشی از این موسیقی پیوسته همراه با این دوبیتی‌ها زندگی کرده است. نوع دیگری از شعر در موسیقی تالشی که نمونه‌های کمی از آن‌ها شناسایی شده، به صورت هجایی یا حتی ترکیب بندها و ترجیع بندهایی است که به عنوان تصنیف مورد استفاده قرار گرفته است. آن‌ها را هم نمی‌دانیم مربوط به کدام دوره هستند. ممکن است بعضی نمونه‌های آن جدید باشند.

آیا می‌شود مشخص کرد که رویکرد نسبتاً جدی به سرودن شعر تالشی در چه زمانی صورت گرفته است؟
نخستین رویکرد جدی شاعران تالش به سرودن شعر تالشی به دوره قاجاریه می‌رسد. صدقی پونلی(بیوک خان) که حدود 15 دوبیتی به گویش تالشدولابی گفته است و بعد از ایشان کسانی چون سید محمود شرفی، میرزا فرهاد شهنازی ارده و صوفی بابالا پیشگامان این رویکرد هستند. اما این شاعران در حد لازم پایبند به زبان تالشی نبوده‌اند و اندیشه‌ها و احساس و عواطف خود را به زبان تالشی آمیخته با فارسی سروده‌اند. این جریان جسته گریخته و با فواصل زمانی زیاد به اوایل دهه پنجاه رسید. در آن مقطع نخستین اثر منظوم تالشی با نام «خندیلَه پِشت» منتشر شد و این نقطه اوجی در ادبیات تالش به شمار می‌آید. در مقطع گام‌های بریده، کوتاه و تفننی گذشته که پشتوانه آنچنانی هم نداشت، با انتشار این منظومه، ادبیات غیر عامیانه تالش وارد دوره جدیدی می‌شود. آن منظومه روی من هم تأثیر گذاشت و عمیقاً باور کردم که از زبان تالشی استفاده بیشتری می‌توان کرد.

در تالش شمالی چطور؟ آنجا چه فرایندی طی شد؟
در آن سوی آستارا رود، در تالش شمالی هم وضعیت شبیه این طرف است و ما اطلاعاتی از گذشته چندان دور ادبیات منظوم تالش شمالی نداریم.  نخستین اطلاعات ما موج ادبی و فرهنگی است که بعد از انقلاب 1917 روسیه در جمهوری‌های مختلف تابعه روسیه به وجود آمد. از جمله در تالش شمالی که بخشی از جمهوری سوسیالیستی آذربایجان بود. در آنجا نشریاتی منتشر شد که شماری از نویسندگان تالش حضور داشتند و در کار خود جدی بودند و برای رساندن پیام‌های انقلابی خود و اندیشه‌های انقلابی‌شان سعی می‌کردند از زبان مردم منطقه استفاده کنند. مانند ذوالفقار احمدزاده که اشعارش زمینه‌های انقلابی دارد و به خاطر معلم بودن زمینه‌های ترویج خواندن و نوشتن و سوادآموزی و اشعار کودکان نیمی از سروده‌های آن شاعر را تشکیل می‌دهد. آن‌ها سنگ بناهای ادبیات تالشی را در آن سوی آستارا رود گذاشتند. اما کوشش شاعران آن دوره بعد از سرکوبی جنبش‌های فرهنگی در زمان استالین و بعد از جنگ جهانی دوم، استمرار پیدا نکرد و به خاطر اینکه روس‌ها می‌خواستند زبان روسی را غالب کنند، این عوامل باعث خیزش‌های مردمی متعدی شد.
شخصی به نام کبلا یوسف در ماساللی قیام کرد و کل منطقه را تحت تأثیر خود قرار داد. برای اینکه آن قیام‌ها و تنش‌ها تکرار نشوند به این فکر افتادند تا مسائل قومی را تضعیف کنند، نشریه‌های تالشی را بستند، شاعران و نویسندگان و هنرمندان تالش تحت تعقیب قرار گرفتند. حتی ذوالفقار احمدزاده را به سیبری تبعید کردند. به این ترتیب در آنجا گسستی ایجاد شد تا اینکه به فروپاشی شوروی رسید. همان طور که با وقوع انقلاب اسلامی در تالش ما موج فعالیت‌های ادبی ایجاد شد در تالش شمالی نیز نهضتی شکل گرفت و افرادِ با استعداد زیادی مانند علی ناصر، ولیشاه علی اف و توفیق در عرصه شعر تالشی ظهور کردند که هنوز به فعالیت خود ادامه می‌دهند.

به نظر شما در حال حاضر شعر تالشی در چه مرحله‌ای قرار دارد؟ آیا به اوج قابل توجهی رسیده است؟
به اوج که نه، بلکه به نیمه‌های راه هم نرسیده است. مسأله شعر چیز ساده‌ای نیست. ما از لحاظ کمیت ممکن است در جایگاه خوبی قرارگرفته باشیم اما آنچه در این باره معیار سنجش است، کیفیت است. بر این اساس هنوز راه درازی در برابر شعر تالش برای همگام شدن با شعر معاصر ایران و اوج‌گیری پیش رو است. از سوی دیگر می‌دانیم که شعر نیز مانند دیگر علوم است. مثلاً من اگر جدول ضرب جمع و تفریق را یاد بگیرم چهارتا مسأله را آسان حل کنم که ریاضیدان نمی‌شوم. ادبیات هم این طوراست. درست است که تفاوت‌های زیادی با دیگر علوم دارد اما دانش دیگر علوم اکتسابی است. ادبیات مخصوصاً شعر بیشتر ذاتی و فطری است. ممکن است یک نفر مطالعات اکادمیک در زمینه ادبیات نداشته باشد و در رشته ادبیات درس نخوانده، اما شاعر خوبی باشد ولی عموماً هنرمند حوزه شعر برای همراه شدن با شعر معاصرایران باید با جریان‌ها و مکاتب ادبی و فرایند تحولات شعر پارسی آشنا باشد و بداند که شاعری خوب و موفق بودن در چارچوب محدود یک قوم کافی نیست. او باید در مقایسه با جریان شاخص شعر کشور خود نمره خوب بگیرد و بتوانددر فراهم ساختن ملزومات هدایت شعر یک قوم به اوج، در فرایندی که چندان هم کوتاه نیست نقش ایفا نماید. یعنی همان اتفاقی که مثلاً در بین قوم کرد تحقق یافته و زنده یاد شیر کوه به کردی شعر می‌گفت ولی آثارش در چنان اوجی بود که مرزهای قومی و خرده زبانی را شکست و به گوش مخاطبان جهانی رسید و مقبولیت یافت. این‌ها نکات دیگری درباره شعر تالشی هستند.
شعر تالشی در همین مرحله از فرایند بالندگی نقاط ضعف و قوت ویژه خود را دارد. نقطه قوتش این است که با استقبال گسترده‌ای روبه‌رو شد. یعنی افراد زیادی در این زمینه طبع آزمایی می‌کنند و همچنین طیفی از مردم کم و بیش به این نوع شعر علاقه‌مند هستند. البته هنوز تا فراگیر شدن فاصله زیاد دارد و مقام جا گزینی شعر عامیانه مارا پر نکرده است. با این حال شعر امروز تالش اگرچه در داخل جریان اصلی شعر معاصر ایران جای مناسبی ندارد ولی در مقایسه با آثار شاعران تالش شمالی به روز‌تر هستند. متناسب با شرایط زمان می‌سرایند، زبان و موضوعات شعریشان نو است.

شما چه تعریفی از شعر تالشی ارائه می‌دهید؟
شعر، شعر است. تالشی و غیر تالشی ندارد و در همه زبان‌ها و گویش‌ها تابع یک قاعده و تعریف است. دکتر شفیعی کدکنی می‌فرماید: «شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل در زبانی آهنگین است. » یعنی رکن اصلی شعر عاطفه و تخیل است. عواطف هر فرد مخصوصاً شاعر، سایه‌ای از خویشتن او و منِ آن شخص است. ما منِ شخصی، منِ اجتماعی و منِ جهانی داریم. عواطف منِ شخصی در یک دایره تنگ قرار دارد و بیانگرمسائلی شخصی ست. عواطف شخصی که با من شخصی می‌خواهد انتقال بیابد برای دیگر افراد قابل درک و جذب نخواهد بود. آن اثر هرچند هم که قوی باشد می‌شود مانند بندیه‌های مسعود سعد. یا همگنان معاصرش که نمی‌خواهم نام ببرم.
من اجتماعی نیز دو دسته است. دسته نخست مربوط به جامعه و مردمی است که شاعر در آن زندگی می‌کند و دیگری من ملی است. در این مورد باید دید که شاعر توانسته است در بین جامعه و سراسر کشورش با مخاطبانی ارتباط برقرار کند و طیف و گستره آن ارتباط چه اندازه است. من جهانی این است که عواطف و احساساتی که شاعر تجربه وحس کرده است در مقام انتقال، در هرجای جهان آن حس و تجربه قابل انتقال باشد و مردم در هرجا با آن شعر ارتباط برقرار کنند.
در نهضت ادبی تالش این مسائل هنوز در مراحل گسترش اولیه قرار دارد. شاعران ما بیشتر درگیر من شخصی خود هستند. در بعد اجتماعی نیز آنهایی که بیشتر کار کرده‌اند و تجربیات بیشتری به دست آورده‌اند و توانسته‌اند موفقیت‌هایی به دست بیاورند، هنوز به آن جایی که بتواند آن‌ها را در زمره شاعران ملی قرار دهد، نرسیده‌اند. شاعران ما در قلمرو من ملی خود، متأسفانه بسیار ضعیف‌اند. به نظر می‌رسد جز شمار معدودی که دست کم به موفقیت‌هایی در من اجتماعی دست یافته‌اند، هر کس در روستا و محل خود مانده است، به عنوان مثال شاعر ماسال از حوزه ماسال یا نهایتاً از حوزه تالش آنطرف‌تر نرفته. هنوز عواطف اجتماعی با بعد میهنی، وارد سروده‌های او نشده است. در این بخش کارهای زیادی برای انجام مانده است.
در بعد جهانی هم که متأسفانه اصلاً وارد نشده ایم. ما نمی‌توانیم شاعری از تالش نام ببریم و اشعاری از او بخوانیم که بگویند عواطفی که در این شعر انتقال پیدا کرده است، برای همه جامعه بشری قابل ارتباط است. چنان که انگار آن اتفاق در میان آن‌ها رخ داده است. اگر هم باشد بسیار اندک است. مگر در اشعار عاشقانه و رمانتیک که در هر زمان و جایی بین مردم و جامعه آسان‌تر پذیرفته می‌شود.

در این زاویه از نقاط قوتی هم می‌شود یاد کرد؟
بله. شاعران ما نقاط قوت قابل توجهی دارند. سخن من بر مبنای مقایسه بین شعر تالش با جریان اصیل شعر معاصر ایران است از این رو من بیشتر بعد فاصله بین این دو را مد نظر می‌گیرم. اما اگر همین مقایسه با شعر دیگر اقوام ایران صورت بگیرد فاصله کمتر و کمتر می‌شود. می‌دانیم که سرزمین قومی یا حوزه فرهنگی تالش ایران از استان اردبیل آغاز می‌شود و تا رودبار گیلان امتداد می‌یابد. در این منطقه گسترده، حوزه‌های ادبی مختلفی دیده می‌شود که وضعیت یکسانی ندارند. در آن میان حوزه ماسال و شاندرمن با حوزه فومنات در سطحی بالا رقابت می‌کند و آن رقابت به بنیاد شعر تالش قوت و تشخص می‌دهد. در آن دو حوزه شاعران موفقی ظهور کرده‌اند. این شاعران در زمانی که زبان تالشی از هر سو، بشدت مورد هجوم است، به یاری این زبان شتافته‌اند و کمک‌هایی به آن کرده‌اند که محققان با نوشتن مقاله و رساله و واژه نامه از عهده آن بر نمی‌آیند. این موضوع خود ارزش تاریخی مهمی دارد.

عده‌ای می‌گویند در جایی که زبان نیرومند و شیرین پارسی وجود دارد، شعر گفتن به زبان نسبتاً محدودی مانند تالشی چه سودی دارد.
اولاً باید بگویم درست است که اکنون زبان تالشی فقط حدود یک و نیم میلیون نفر گویشور دارد و این تعداد پیوسته در حال کاهش است، ولی تالشی یک زبان کوچک نیست. زبانی است بسیار کهن، غنی و برخوردار از ویژگی‌های خاص. امروزه اغلب دانشمندان زبانشناس در این مورد اتفاق نظر دارند که تالشی بهترین منبع برای شناخت و باز‌سازی زبان‌های ماد و اوستایی ست. من در کتاب‌های تاریخ تالش و فرهنگ تطبیقی تالشی «تاتی» به اثبات رسانده‌ام که تالشی نزدیک‌ترین زبان با زبان گاتا‌هاست.
بنابر این تالشی یک زبان بسیار مهم است. دوم اغلب شاعران تالش خود را محدود به تالشی سرایی نکرده‌اند. زبان شعری اول بخشی از آن‌ها فارسی ست و سرودن شعر به زبان تالشی برای آن‌ها ارزش و اهمیت هویتی و ملی دارد. آن‌ها هنر خود را در خدمت زبان مادری خویش قرارداده‌اند تا اگر روند نابودی آن را نتوانند متوقف کنند، دست کم از سرعتش تا جای ممکن بکاهند. بخش‌های فراموش شده این گنجینه بزرگ را باز‌یابی کرده و نشر دهند. از سوی دیگر به یاری موسیقی غنی و شگفت انگیز تالشی می‌شتابند و آن را تنها نمی‌گذارند تا به سرعت محو شود. یا به سرنوشت موسیقی برخی اقوام که زبانشان تغییر کرده است، گرفتار شود چون موسیقی تالش تا وقتی هویت تالشی دارد که همراه با کلام تالشی است.
در بخش‌هایی از قلمرو زبان تالشی مثلاً استان اردبیل  موسیقی کهن و اصیل آن‌ها نیز تغییر هویت داده است. در تالش شمالی این تاخت و تاز علیه موسیقی تالش حساب شده و تحت سیاستی خاص صورت گرفته است. برخی خوانندگان و اهل موسیقی جمهوری آذربایجان، مثلاً رشید بهبودف معروف، ملودی‌های تالشی را گرد‌آوری کردند و با کلام ترکی اجرا و به عنوان موسیقی آذری (ترکی) ثبت کردند و یک شبه شدند مالک آن ماترک و ثروت معنوی تالشان. شاعران تالشی‌سرا از آن وقایع تاریخی بی‌خبر نیستند. وقتی مراجع ذی ربط علاقه‌ای به سرنوشت این بخش از زبان و فرهنگ کشور ما ندارند، مثلاً صدا و سیمای گیلان اراده‌ای برای اختصاص روزی حداقل یک ساعت برنامه مختص تالش در تلویزیون را ندارد و با بسیاری از برنامه سازان و هنرمندان تالش مانند افراد مشکوک رفتار می‌کند، ما که نباید تکلیف ملی خود را تعطیل کنیم.

شعر گفتن به زبان محلی ساز و کار خاص خود را دارد. به نظر شما شاعران تالش از این ساز و کار درک بایسته‌ای دارند؟
در گذشته، شاعران منطقه ما تعهدی به زبان تالشی نداشتند و در اشعار خود از کلمات فارسی زیاد استفاده می‌کردند. ولی بعدها رویکرد به این سو شد که گفتند هر چه به تالشی سره‌تر شعر بگویند، بهتر است. درست‌اش هم همین است. شاعری که به زبان محلی خود شعر می‌گوید، یکی از اهداف اصلی‌اش باید تقویت و گسترش آن زبان باشد؛ برای رسیدن به این هدف باید از استعداد و ظرفیت‌های آن زبان با مهارت بهره بگیرد و به کشف سیمای پنهان و در حال محوشدن آن زبان بپردازد.
خوشبختانه بیشتر شاعران تالشی زبان به این بخش از رسالت خود آگاهند. اما در این زمینه بعضی از دوستان دچار افراط شده‌اند، تا جایی که برای فهمیدن اشعار شان لازم است لغتنامه‌ای هم زیر بغل داشته باشیم، در حالی که ما باید زبان شعر خود را دائماً تلطیف و به زبان توده مردم نزدیک کنیم. مسأله دیگری که عده‌ای از شاعران ما با آن درگیرند این است که معمولاً در محدوده لهجه‌ای خود مانده‌اند و نمی‌خواهند از آن خارج شوند. آن‌ها به عنوان شاعرانی که به زبان خود تعهد دارند، غافل از این هستند که باید کلیت زبان را در نظر بگیرند و با استفاده از گنجینه مشترک لغوی و عبور از مرز‌های لهجه‌ای،  به زبان مشترکی برسند تا زبان ادبی قوم‌شان ایجاد شود.
به طور مثال من در برخی از سروده هایم سعی کرده‌ام از واژه‌ای که مثلاً در تالشدولایی منسوخ شده، ولی در تالش شمالی وجود دارد، استفاده کنم. ولی به خاطر همین کار با هجمه و حمله مواجه شده‌ام و گفته‌اند فلانی چرا این کلمه را در شعر خود آورده. کجای این کلمه تالشدولابی است؟ در حالی که من به عنوان یک شاعر موظف هستم سعی کنم برای شکل‌گیری زبان واحد ادبی تلاش کنم و از گنجینه واژگان مشترک صرف نظر از نسبت گویشی‌اش بجا و بموقع بهره بگیرم. زیرا اگر چنین نشود نه تنها به زبان واحد ادبی نخواهیم رسید، بلکه به لکه لکه شدن بیشتر این زبان کمک خواهد شد.

برای ارزیابی میزان توفیق شاعران تالش چه معیار‌هایی باید مورد نظر قرار گیرد؟
برای بررسی موفقیت و نبود موفقیت یک شاعر چه تالش و چه غیر تالش می‌توانیم از قواعد شناخته شده‌ای استفاده کنیم مثلاً می‌توانیم یک خط بعلاوه بکشیم و ذات شاعر یا شخص شاعر را در مرکز آن خط چهار پاره قرار بدهیم.  یکی از این خطوط چهارگانه پشتوانه فرهنگی شاعر خواهد بود. دومین خط آن تسلط و کارکرد او و موفقیت او در زمینه هنری و فنی شعر است. خط سوم نمایانگر نوع و عمق عواطف اوست. آیا عمق عواطفش شخصی، اجتماعی یا جهانی است. خط چهارم که خیلی مهم است، نفوذ شاعر در
جامعه است.
اگر در حوزه ادب پارسی به گذشته نگاه کنیم می‌بینیم بعضی از شاعران ما در یکی از این خطوط بسیار به پیش رفته‌اند، مثلاً در عواطف جهانی و انسانی، مولوی و حافظ تا بی‌نهایت به پیش رفته‌اند. در عواطف اجتماعی ناصرخسرو نمونه‌ای موفق است. بار اجتماعی آثار این شاعر بسیار غنی و گسترده است اما چون بار عاطفی و صور خیالش کمتر است، موفقیت حافظ و مولوی را ندارد. شاعری دیگر مثلاً خاقانی شروانی پشتوانه ادبی و فرهنگی غنی ای دارد. شعرش پر از علوم، فنون، مسائل اجتماعی، فکری و فلسفی است. اما نفوذش در جامعه کمتر است و هیچ قابل مقایسه با همشهری‌اش نظامی گنجوی نیست. در بین شاعران تالش نیز چنین قاعده‌ای مصداق دارد. بعضی از آن‌ها در یکی از این خطوط مفروز ما موفقند و در بُعد‌های بسیار ضعیف هستند. علت این است که آن‌ها از پشتوانه فرهنگی خود نتوانسته‌اند استفاده کنند. یعنی با ادبیات عامیانه تالش با فرهنگ عامه تالش(آداب، آیین، هنرها، قصه‌ها، افسانه‌ها، اسطوره ها) ارتباط کافی ندارند و نمی‌توانند از آن بخوبی استفاده کنند.
برخی نیز اگرچه نتوانسته‌اند با جهان، علوم و فنون، مسائل فلسفی و اجتماعی ارتباط برقرار کنند اما در بُعد دقایق و ظرایف هنری پیشرفت خوبی داشته‌اند. به عنوان مثال شعر شاعران تالش پر از صور خیال است. حتی جوان‌ترین آن‌ها، در اشعار خود از تشخیص، استعارات، کنایات و تصاویر گاه چنان استفاده‌ای می‌کنند که آدم لذت می‌برد. چون در ظرایف هنری، خود را به ادبیات ملی ما وصل کرده‌اند. در این زمینه تا حدودی مشکل خود را حل کرده‌اند. اما در بُعد نفوذ پیشرفت لازم را ندارند و نتوانسته‌اند با جامعه رابطه برقرار کنند. یکی از دلایل، تجربیات کم و حضور کم آن‌ها در عرصه شاعری است و استفاده نکردن از پشتوانه فرهنگی جامعه و کشور خودشان است. علت دیگرش سطحی نگری است.
گروهی نیز از کاروان زمان عقب مانده‌اند و نمی‌دانند که هر چیزی شعر نیست یعنی هر گفته‌ای که وزن و قافیه دارد شعر نیست. سروده‌های این گروه را اگر بخواهید از شر عروض و قافیه راحت کنید از شعر بودنش چیزی باقی نمی‌ماند. برخی نیز نو‌گرا هستند و نو اندیش نیز هستند، اما از شعر آزاد درک درستی ندارند و می‌پندارند هر جملات و عباراتی گاه ساده گاه مبهم را زیر هم بنویسید می‌شود شعر آزاد. در حالی که دشواری‌هایی را که شعر نیمایی و شعر سپید یا آزاد دارد کم از شعر گذشته نیست. در اینجا باید خیلی نکات را رعایت کرد که در شعر کلاسیک ما مطرح نبوده. امروزه در مکتب شعر نیمایی، گروهی که درک عمیقی در این زمینه ندارند و نتوانسته‌اند به اسرار و رموز این نوع شعر پی ببرند، فکر می‌کنند پله پله گفتن و گاهی وزنی به آن دادن، شعر محسوب می‌شود. در حالی که اینطور نیست.

بسیاری از شاعران امروز تالش، جوان هستند و از ذخایر بازمانده از گذشته شعر تالشی بهره کافی ندارند. آیا همه آن‌ها که تلاشگران راهی نو آغاز هستند، در وضعیت مشابهی قرار دارند؟
نه آنها در وضعیت‌های مختلفی هستند و در ارزیابی‌ها باید مرز بین گروه‌های مختلف آن‌ها را به دقت شناخت. با توجه به خطوطی که ترسیم کردم، گروهی از شاعران ما نتوانسته‌اند در بُعد نفوذ اجتماعی موفقیت فراخوری به دست آورند. علتش فقط این نیست که از پشتوانه فرهنگی قوم خود بهره کافی نگرفته یا صور خیال در آثارشان محدود است یا ظرایف و دقایق هنری را بخوبی رعایت نمی‌کنند. علت اصلی این است که آن‌ها به گونه‌ای سخن می‌گویند که برای مخاطبانشان
قابل درک نیست.
وقتی شاعری می‌خواهد حس و اندیشه‌ای را با بیانی زیبا ارائه دهد و می‌خواهد مسأله‌ای اجتماعی را در شعر خود مطرح کند.  ابتدا باید تکلیف خود را با رسالت و تعهد هنر شاعری مشخص کند. آیا هنر برای هنر است؟یا هنر برای مردم؟ اگر هنر فقط برای هنر و تعدادی هنرمند است، هیچ مانعی ندارد. بگذاریم شاعر به هر صورتی که راحت است اثرش را خلق کند ولی بعد از آن‌ها توقعی نداشته باشند نامی از او در ذهن مردم باقی بماند. اما اگر معتقد باشیم که هنر باید در خدمت مردم و میهن و جهانشان باشد باید نخستین دغدغه این باشد که آیا مردمِ دور و بر هنرمند و طیف گسترده علاقه‌مند به ادبیات، می‌توانند با آثار او رابطه برقرار کنند.
من شعر سپید برخی از شاعران نوگرای تالش را که خود را مدرن و پست مدرن می‌خوانند، وقتی می‌خوانم، می‌بینم طرحی گنگ از یک اندیشه است روی کاغذ. بی‌آنکه در خلق آن به مسأله برقراری ارتباط با مخاطبان اندیشیده شده باشد. من شاعر نیز به زحمت می‌توانم با آن آثار ارتباط برقرار کنم. تا چه رسد به عامه مخاطبان. این گونه شعرها نیز هرچقدر هم که غنی باشند، ناموفق‌اند.
بخشی از شاعران سنت گرای ما نیز که بیان قابل قبولی دارند موضوعات غالب شعرشان حس بر گرفته از مردم، ملموس و مرتبط با مسائل اکنون نیست. موضوعات شعر آنان نه بر اساس حس عارض و تجربه‌های عاطفی، بلکه بر اساس طرحی از پیش اندیشیده شده است و چون سروده‌اش بهره‌ای از صور خیال ندارد، کلامی ساده و منظوم یا قطعه‌ای ادبی است. البته گاهی شاعر مجاز است برای خلق اثر طرحی از پیش درافکند یا به سراغ داستانی آماده برود. اما باید دید شاعر در استفاده از آن طرح و داستان درصدد ثبت و نشر چه نگاه و پیام و به دنبال کدام رسالت هنری ست. از کدام رنج یا شادی انسان و کدام مسأله مهم جهان پیرامون خود سخن می‌گوید. شاعر زمان ما دیگر فراخبالی قدما را در رفتار با مسائل پیرامون خود ندارد. کار‌هایی چون مدح غرا و توصیفات نازک خیالانه و پرداختن به مسائل انتزاعی و شرح حکایات سرگرم کننده،  فقط وقت او را تلف می‌کند. شعر باید در خدمت زیبا ساختن زندگی برای انسان‌ها باشد. باید همچون صلاحی علیه بی‌عدالتی‌ها و کژی‌ها باشد.  شاعران رسولان مهر و راستی و آزادی‌اند.
شاعر به روز، همراه با کاروان ادبیات پیشرو و روشنگر کسی است که نسبت به وقایع جهان پیرامون خود و جامعه‌ای که خود در آن نفس می‌کشد چنان حساس و برخوردار از چنان هوشمندی‌هایی شاعرانه باشد که برای سرودن هیچ تلاشی نکند، بلکه باید چشم بر راه بدوزد. چون مادری با بی‌قراری‌های پیش از تولد بسازد تا کودک عواطف مانند یک میوه در وجودش برسد و شاعر فقط آن را با دقت و ظرافت بچیند.

تأثیر منظومه خندیله پئشت استاد فرامرز مسرور را چگونه می‌دانید؟
خندیله یئشت مبحثی جداست. همان‌طور که گفتم از موارد خاص است و هیچ ایرادی هم بر آن وارد نیست. برای این که شاعر، در آنجا خاطراتی را مطرح کرده، که جزو تاریخ مردم است و گوشه‌های قابل توجهی از فرهنگ عامه را در آنجا ثبت کرده است. اگر در آن فرم و محتوا هر چقدر می‌خواهند شعر بسرایند، مشکلی پیش نمی‌آید. خندیله پئشت شعری موفق است. اصلاً ماندگاری شعر مسرور در همین است. به تمجید یا نفی شرایط اجتماعی و فکری گذشته نپرداخته، بلکه از تجربیات خود و واقعیاتی ملموس سخن گفته. به فرهنگ مردم منطقه خود توجه کرده است. از بازی‌ها، آداب و آیین‌هایی در آن شعر یاد کرده که به کمک آن‌ها، بخشی از ادبیات عامه ما ثبت شده است. تأثیر این شعر در سطح وسیعی محسوس است من خود پیش از سرودن منظومه نیمایی « شالرا » تحت تأثیر « خندیله پئشت » بودم. چنان که شادروان مسرور تحت تأثیر منظومه حیدربابای شهریار خندیله پئشت را خلق کرد.

روزنامه ایران، شماره 5707، 12 مرداد 1393

نظرات بینندگان:
پیام جهانگرد ناوی: لطفاً درمورد تالش بیشتر بنویسید.
نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"