جادههای شمال و برخی جادههای شمال غرب و مرکزی کشور با تعطیلات عید فطر تبدیل به پارکینگ عمومی شد. تجربه سفر 12 ساعته از تهران تا قزوین و سفر 24 ساعته از تهران به شمال، سالهای سال در خاطره شهروندان خواهد ماند. جای تردید نیست که چنین پدیده فراگیر و فزایندهای هم جای تحقیق و تحلیل جامعهشناختی دارد و هم واکاوی مدیریتی.
آیا شکست رکورد سفر به شمال و افزایش 14 درصدی آن حتی نسبت به سفرهای نوروزی به این معناست که کالای سفر در سبد خانوارها اهمیت بیشتری یافته؟ اگر چنین است، دلیل آن چیست؟ تلاش سازمانی همچون میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری؟ تولید بیرویه خودرو یا پدیده شهرگریزی و فرار از مشکلات کلانشهر بی در و پیکری همچون تهران با هر بهانه کوچکی؟ ابرشهری که مردمش آن را شهر خود نمیدانند، بلکه قرارگاهی میدانند برای کسب و کار همراه با تخریب اعصاب. شهری که باید از آن گریخت. شاید به همین دلیل ساده باشد که هرجای دیگر دنیا، روز تعطیل، روز جان گرفتن شهر و در تهران روز تعطیل، روز بیرونقی و سکوت و سکون است.
از اینها که بگذریم، سفر اتفاق میافتد و سالهاست که وضعیت جادههای اطراف تهران در روزهای تعطیل، بهویژه به سمت شمال پیشاپیش قابل پیشبینی است؛ اما همه ما تن به سفر میدهیم و غافلگیر میشویم و برای تعطیلات بعد، باز چارهای نداریم، جز غافلگیر شدن و در نهایت آمار تصادفات را اعلام کنیم یا غرق شدگان خزر را.
راستی تبعات یک سفر 24 ساعته از تهران به شمال تا چه اندازه میتواند عمیق باشد؟ بههم ریختگی وضعیت روحی و روانی خانواده، ناتوانی در رسیدگی به بهداشت فردی، هزینههای غیرقابل کنترل و پیشبینی، بیماری، تصادف و ... برای رسیدن به شهری کوچک که قرار است دو برابر جمعیت خود مهمان بپذیرد.
این روزها که تعطیلات تابستانی به اوج خود خواهد رسید، ستاد سفری که چندین دستگاه و نهاد دولتی و غیردولتی را راهبری میکند، باز هم غافلگیر خواهد شد یا برنامه مدونی را به اجرا درخواهد آورد؟
پدیده سفر با این شرایط نابهنجار سالهاست که به یک رویه تبدیل شده و متأسفانه این روند همچنان ادامه دارد و گویا هنوز تمهیدی برای سامان بخشیدن به آن در دستور کار نیست.
• روزنامه ایران، شماره 5706، 11 مرداد 1393