كدخبر: ۷۱۲۲
تاريخ انتشار: ۱۸ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۶
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
عقده حقارت یا نقد مجمع و رهروان شهید مظلوم کریمی؟! + جوابیه (1) و (2) و (3)
ابراهیم عباسپور
درپی انتشار یکی از یادداشت‌های آقای حجت جوادپور در "لاهیگ" با عنوان "کدام فعال سیاسی؟! کدام مجمع؟!" که با واکنش‌های متفاوتی در بین اقشار مختلف جامعه مواجه شد، که از جمله آن‌ها می‌توان به یادداشت آقای سیدحجت مهدوی سعیدی با عنوان "رهروان شهید كریمی؛ واقعيت یا اشباح خیالین؟!" اشاره نمود؛ یادداشت جدیدی به قلم آقای ابراهیم عباسپور برای "لاهیگ" ارسال شد که علی‌رغم وجود عبارات و نسبت‌های ناپسند و توهین‌آمیز به نویسنده یادداشت، برای آشنایی بیشتر خوانندگان با اندیشه و ادبیات صاحب این قلم، منتشر می‌شود.

قاعده بر این است که نقد و انتقاد با زبان و قلمی لیّن و بی‌غرض جهت تنویر افکار عمومی جاری و ساری گردد، لیکن عقده‌گشایی بی‌ادبانه نویسنده مقاله "کدام فعال سیاسی؟ کدام مجمع؟" در "پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ" اینجانب را برآن داشت تا جهت ادای وظیفه، جوابی درخور شأن راقم مقاله مذکور ارائه نمایم. باشد امثال مذکور الیه بدانند در صورت فرانهادن گام از حد خویش، تأدیبی درخور شأن خویش خواهند گردید.
هرچند تردید ندارم پرداختن به موضوع بی‌اهمیتی همچون مقاله مضبوط در سایت "لاهیگ"، آب ریختن به آسیاب اشخاصی همچون نویسنده مقاله مذکور می‌باشد، لیکن سکوت در برابر اراجیف مغرضانه‌اش را جایز نمی‌دانم و لذا خوانندگان این سطور بدانند که شخص حجت جوادپور که به‌جز خانواده و انسابش، قلیلی به اندازه انگشتان دست، کسی او را نمی‌شناسد، اولین هدفش که ناشی از عقده حقارت و مطرح شدن است و پیش‌تر از طریق خودنمایی در حد شعار دادن در راهپیمایی‌ها خود را ارضاء می‌نمود، می‌باشد.
ثانیاً نوعی کینه به شهید مظلوم گیلان و برادر ارجمندشان، یعنی جناب جواد کریمی در ضمیر نویسنده مقاله "کدام فعال سیاسی؟ کدام مجمع؟" به جهت اخراج مشارالیه از واحد تبلیغات حزب جمهوری اسلامی لاهیجان در سال 1360 نهفته بود که اکنون که فراغت یافته، به فکر جلای نفس و صدور عقده نموده است.
اما بنده از ابتدای دهه شصت حجت جوادپور را می‌شناسم و می‌دانستم نوعی خود بزرگ بینی و انحطاط اخلاقی در ابعاد فکری در وجودش نهادینه است و همان عناصر، ضمن عافیت‌طلب بودنش، هر از گاهی در قالب "هل من حریف" و یا "فوران تظاهر" مکشوف می‌گشت، لیکن قاعده بر این بوده و هست که با گذشت عمر و اندوختن تجارب، آن قوای پلید جایش را به ندامت از گذشته و به عقلانیت نزدیک گرداند که صد البته با رصد مقاله حاضر در سایت "لاهیگ" متوجه نه افول، بلکه تکامل آن رذیلت گردیدم. چقدر آسان است از معرکه دور بودن و اصطلاح "لنگش کن" را تکرار نمودن؟! ای کاش هم اویی به‌جای تلاوت واژگان قلمبه و سلمبه در یادداشت فوق که نشان از پنهان نمودن شلی خویش با غمزه نمودن و اظهار فضل نمودن است. از مقدمات درگذرم و به واقعیات که خطاب به شخص حجت جوادپور است، بسنده نمایم.
جناب جوادپور! دوران وزارت شعارتان در شهر لاهیجان را به‌خاطر دارید؟ چه شعارهای پرطمطراقی مبنی بر جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان را سر می‌دادید. همچنین خاطر شریف مستحضر است که پس از هفت سال از گذشت جنگ تحمیلی، درحالی که پیر و جوان بسیجی ـ همانان که به زعم محصور و خود بزرگ بین شما، توده‌وار که کنایه از عوام‌الناس است، بی‌منت و با شجاعت، جان بر سر شعور خود نهادند و همانند شهدای کربلا با خون مقدس‌شان مغسول گشتند ـ در آن هنگامه با هفت سال تأخیر، شما را برای اولین بار در مقر استقرار رزمندگان لشکر قدس گیلان در اطرف شهر شوشتر خوزستان، مغموم و بی‌روحیه ملاقات نمودم که قبل از هر اظهار نظری می‌گفتید: "مثل من به‌درد این‌چنین جایی نمی‌خورد" و بی‌تعارف همانند درماندگان، از سر استیصال اظهار عجز می‌نمودی و بعد از آن روز ظاهراً در اسرع وقت از شوشتر، نه جبهه به پست اصلی‌تان، استمرار حضور در پشت تریبون شعار برگشتید، و لابد جایگاه وزارت شعار را در لاهیجان از دست رفته می‌دیدید، غافل از آن‌که پاسداران و بسیجیان و همه اقشار، من‌جمله حتی نسوان متعهد و شجاع دیارمان با یک دم مسیحایی امام‌شان، سر از پا نمی‌شناختند، نه به شعار امثال تو، و تحقیقاً فربه بودن و آسایش طلبی و شعار گرایی هیچ سنخیتی با جهاد ندارد، و این درحالی بود که پاسداران جان بر کف، اما گمنامی همانند شهیدان رحمت برمخیده، رضا یوسفی‌پور ، عباس یوسفی‌نژاد، سید رضا کیاموسوی، علی صابری، یدالله بابادوست، جلیل حامدی، محمد بذله، ضیاء زریاب و دیگر بزرگانی که اکنون به قول امام‌شان، با قهقهه مستانه‌شان، عند ربهم یرزقون‌ اند، و من از ارواح مقدس‌شان به‌جهت عدم حضور ذهن که از آنان نام نبردم، طلب اغماض دارم؛ هرکدام با بی‌قراری و سبقت از همدیگر، منتظر نوبت مأموریت‌شان نمی‌ماندند و هرگز هم شعار نمی‌دادند و سرانجام به شرف شهادت نائل گشتند، و کم نیستند کسانی همچون محمد یوسفی‌نژاد و دیگر پاسدارانی که مدال جانبازی بر گردن و اکنون سرافرازانه، با مصلحت خدای‌شان در این عالم حاضرند. جل الخالق امروز چه کسی، دیگران را ترسو و عافیت‌طلب می‌خواند؟ آری! عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.
بدون شک هرگز آن خاطره منحوس و تلخ در محوطه گردان تخریب را در خاطر نمی‌آوردم، اگر این هل من حریفت را نمی‌شنیدم و صد البته با معرفت به آن، کنه جبن صاحبش را خفیف‌تر از قبل نمی‌دیدم، در مقام پاسخ برنمی‌آمدم. امثال تو تابویی از خود ساختند که فقط خودشان را می‌فریبند و بس.
ناگفته عیان است که جبن و خفت که از اوصاف نفوس معیوب است، تا آن‌جا پیش می‌رود که استکمال علو و ترفیع نفوس مطهر را برنمی‌تابد تا آن‌جا که شخصیت استثنایی و کم‌نظیر شهیدی که در دوران حیات پربارش از کودکی تا شهادت، آگاهانه دست به مکروهی نیازید و سرانجام با سجده خونینش بر عمق ایمانش صحه نهاد. هم او که مقام عظمای ولایت و رهبری معظم انقلاب او را "عنصر عزیز و شریفی می‌داند که سوابق روشن و انقلابی او در سال‌های اختناق رژیم ستمشاهی و نیز فعالیت‌های دلسوزانه و خستگی‌ناپذیر او پس از پیروزی انقلاب بر همگاه آشکار است" و یا در جای دیگر، معظم له می‌فرماید: "برادر ابوالحسن کریمی که عمر کوتاه و پرماجرایش به تلاش و مجاهدت دلسوزانه در راه خدا سپری شد و در همان راه هم شربت شهادت نوشید" و باز در جای دیگر درباره شهید می‌فرمایند: "از جهاتی چند که پوشیده نیست عمیقاً متأسف شدم. برای آن شهید عزیز ننگ نیست که حالا دیگر عضو دستگاه قضایی نباشد، اما اگر دستگاه قضا می‌توانست کسی مثل او را داشته باشد، برایش افتخار بزرگی بود" و همچنین امام جمعه وقت شهرستان لاهیجان و نماینده ولی فقیه فعلی در استان گیلان ـ آیت‌الله زین‌العابدین قربانی ـ در خطبه‌های نماز جمعه اظهار می‌دارد: "به این جهت کریمی را با سابقه خدمات انقلابی کم‌نظیری که در گیلان داشته، عقده داشتند از ایشان، شهید می‌کنند" و ایشان در ادامه خطبه می‌گویند: "کریمی روحش شاد است و شهید و شاهد است و حرف‌های ما را می‌شنود و عند الله است یرزق و روزی می‌خورد و ما باید به‌وسیله ایشان شفاعت شویم." همچنین آیت‌الله مختار امینیان ـ نماینده مردم گیلان در مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه آستانه اشرفیه ـ در وصف شهید می‌گوید: "کریمی! تو مظلوم شدی. تو شهید مظلوم گیلان ما هستی."
اکنون بر همگان عیان می‌شود که چرا با این‌همه توصیف بزرگان درباره شهید مظلوم کریمی، چون تویی حتی کلمه حقه "شهید" را در ابتدای مقال از مقدمه نام آن بزرگوار دریغ می‌داری، تا خود را تسلا دهی؟! این متصور نیست، مگر برای نفوس بیمار. ناگفته پیداست که اظهار و اختفاء صفت مقدس "شهادت" از جانب مثل تویی، نه از عظمت آن بزرگوار می‌کاهد و نه از دنائت کاتب مقال.
جناب جوادپور! راستی که مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز/ ورنه... اکنون که پای خود را رندانه در میدان نهادی، بدان این میدان مَثَلش همانند میدان مین است و اولین اشتباه، آخرین اشتباه است. این میدان مجال مرمت نفس، همانند دیروز (به‌عنوان وزارت شعار) و به‌قول تو، پوپولیستی بودن را نخواهد داد و خلاصه این‌که از باب نهی از منکر می‌گویم که کینه اخراج از واحد تبلیغات حزب جمهوری اسلامی را و شلی ناشی از شعارگرایی و عمل به دوری را با غمزه نظریه‌پردازی ممزوج و علاج ننما!
در آخر، نوک پیکان کینه نویسنده مقاله "کدام فعال سیاسی؟ کدام مجمع؟" به سمت شهید مظلوم کریمی و برادر بزرگوار آن شهید و رهروان شهید مظلوم کریمی بود؛ همانانی که با عمل، رهروی خالصانه خود را به اثبات رساندند و اگر ضرورتی باشد، مصادیقش را متعاقباً خواهم نوشت. اما ضمایر دیگری در مقاله مذکور و مقالات دیگر از نامبرده بود که یکی از آن‌ها به سمت نماینده فعلی شهرستان نشانه می‌رفت.
واضح است هرکس در مقام اجرا باشد، منتقدانی دارد، چه‌بسا به‌حق؛ لیکن جهت ادای دین به ارواح طیبه شهدا و خانواده معززشان که به فرمایش امام(ره)، چشم و چراغ ملت‌اند، بر خود فرض می‌دانم جهت آگاهی نسل جوان حاضر که ابتدای انقلاب را شاهد نبوده‌اند، معروض دارم که نماینده حال حاضرشان، افتخار برادری دو شهید عزیزی را دارند که هرکدام می‌توانند الگویی منحصر به فرد باشند. اولاً شهید محمد ندیمی که اسوه اخلاق بود و حضور پررنگش از ابتدای انقلاب و دوران نشو و نمای گروهک‌ها و قربت نیروهای حزب‌اللهی، بر دوستداران انقلاب پنهان نبوده و آن موقع که امثال نویسنده مقاله مذکور، کنگر می‌خوردند و لنگر انداخته بودند و تحرک‌شان به‌نحوی بود که گربه شاخ‌شان نزند، در مصاف با منافقین و ضد انقلاب سینه سپر کرده و در 14 اسفند 1360 در دانشگاه تهران از جانب منافقین ضد خلق به‌شدت مضروب گشته و نهایتاً همان جراحات منجر به عروجش گردید. شهید دیگر این خانواده نیز کمتر از 17 سال داشت که به‌عنوان داوطلب بسیجی در روزگاری عاشورایی شد که همه هنر امثال جوادپور در شهر، پرسه زدن و شعار دادن بود.
لازم به ذکر است یادآور شوم که بخش اعظمی از مقاله مذکور، به تبعیت از کینه اخراج از واحد تبلیغات حزب جمهوری اسلامی متوجه آقا جواد کریمی ـ دبیر وقت حزب جمهوری اسلامی در سال 1360 ـ بود که وقتی علت عدم دفاع از خودش را از ایشان پرسیدم، گفتند: به قول قرآن، ان الله یدافع عن الذین امنو ان الله لا یحب کل خوان کفور.
سنگ بدگوهر اگر کاسه زرین بشکست
قیمت سنگ نیافزاید و زر کم نشود
والسلام علی من التبع الهدی


1
جوابیه آقای حجت جوادپور

جناب آقای عباسپور!
سلام،
با دیدن نوشته‌ای با نام شما در این فضای سکون و سکوت عذاب‌آور انقلابیون و سیاست‌ورزان دیروز، از این‌که سرانجام یکی از دوستان قدیم، احساس مسئولیت کرده و به عرصه نقد و تحلیل وضعیت و مشکلات امروز وارد شده، خوشحال شدم. اما با خواندن نوشته شما در بهت و حیرت فرو رفتم. این نوشته فارغ از این‌که از جهت مضمون و محتوی ربطی به نوشته‌های بنده ندارد، حمله‌ای مستقیم به شخص بنده در فضایی عمومی است که حاوی بسیاری از کژتابی‌ها و بدآموزی‌هاست. از آن‌جا که نوشته‌تان مطلبی برای نقد و تحلیل جدی در باب مسائل سیاسی ـ اجتماعی ندارد، صرفاً به پاسخی جهت روشنگری و رفع کدورت در همین موضع عرض می‌نمایم:
1- سال‌های مدیدی است که شما را ندیده‌ام، اما می‌دانستم که به کسوت روحانیت درآمده‌اید، لذا می‌بایست در اولین ملاقات با شما به کسب فیض از مکارم اخلاقی و آداب الهی شما بپردازم، ولی با خواندن نوشته شما، در کمال تعجب، با سیلی از توهین و الفاظ زشت و رکیک مواجه شدم که صرفاً شخص بنده را مورد هدف قرار داده است! ما در مکتب دین، موعظه و مجادله حسنه و نیز قول لیّن و رعایت ادب و نزاکت و پرهیز از عبارات ناشایست را به تأکید توصیه شده‌ایم و رعایت این مهم برای مبلغان دین و روحانیون از اهمیت و اولویت بیشتری برخوردار است. استفاده از عباراتی، چون: "عقده‌گشایی بی‌ادبانه، اراجیف مغرضانه‌، عقده حقارت و کینه‌ورزی، خود بزرگ بینی و انحطاط اخلاقی (و نهادینه شدن این صفات در بنده!!!)، عافیت‌طلبی، وجود قوای پلید، رذیلت درماندگانی، استیصال، آسایش طلبی، شعار گرایی، خود ‌فریبی، جبن و خفت، نفس بیمار، دنائت، کنگر خوردن و لنگر انداختن و ..." و اساساً این‌که سخن گفتن با فردی و نسبت دادن استنباط‌های شخصی خود به او ـ آن‌هم در فضای عمومی ـ در مکتبی که سال‌هاست در آن تلمذ می‌کنید، چه جایگاهی دارد؟ چگونه با شناخت و دریافت بیست و چند سال پیش از بنده، چنین درباره‌ام قضاوت می‌کنید و حتی احکام تهدیدآمیز صادر می‌کنید؟! اگر با همین شیوه و سیاق، تبلیغ دین پیامبر می‌کنید، باید گفت وا اسلاما!!! چرا این‌همه عصبانیت و نفرت در نوشته‌تان موج می‌زند؟ از این هجمه و نثار و این‌همه اتهامات و اهانت‌ها به این تردید افتادم که نکند بنده را با شخص دیگری (مثلاً با شخص هم‌نامی که مدتی شهردار یکی از شهرهای گیلان بوده و ...) اشتباه گرفته‌اید! شما می‌توانستید با استدلال و منطق و رعایت ادب به سئوالات بنده یا نقدم پاسخ دهید و نیازی به این گریبان گرفتن و دشنام دادن و زیر پا گذاشتن حرمت و اخلاق نبود.

2- از ملاقات و گفت‌وگویی در منطقه سخن گفتید که بنده چیز زیادی از آن به‌خاطر ندارم. اما سخن این است که بر فرض اگر گفت‌وگویی خصوصی بین دو تن درگیرد، آیا باید با برداشتی ناصواب و همراه با ده‌ها ظن و گمان و اتهام، بیست و چند سال بعد آن را در فضایی عمومی منتشر کرد؟ بنده برخلاف برخی که برای داشتن سابقه‌ای از جبهه، ایام قلیلی را در آن مناطق گذرانده‌اند و ظاهراً قرار است تصاویر و تفاصیل آن را تا الی یوم القیامه بر فرق خلائق بکوبند، بر اساس شغل اصلی‌ام در یگان‌های رزم حضور داشته‌ام (از سال 1360 تا 1365)، اما هیچ‌گاه آن را وسیله فضیلت‌تراشی و کسب معاش و ارتقاء نکرده‌ام (اگر تمایل داشتید سوابق آن را به آدرس ایمیل‌تان ارسال خواهم کرد یا از سپاه گیلان قابل استحصال است). حال شما فرض فرمایید که بنده یک روز هم در منطقه حضور نداشته‌ام؛ این چه دخلی به مباحث آن مقالات دارد؟ آیا بنده در لاهیجان مشغول عافیت‌طلبی و پرسه‌زنی بوده‌ام؟ اگر بنا بر این داشتم، آن‌گاه چه اجباری به حضور در چنین مشاغل و مناصبی بود؟ مگر نه آن است که عافیت‌طلبان آن روزها، امروز بدون هیچ مشکلی بر صدر نشسته‌اند و مال و جاه می‌اندوزند؟! چه اجباری برای امثال بنده بود تا رضایت خاطر چون شمایی را به‌دست آورم؟ شما از آن روزها ـ که البته در حاشیه‌ها بودید ـ فقط شعار دادن بنده را به‌یاد دارید که ظاهراً از نظر شما در چنان شهری بیهوده و بی‌ارزش بوده است! فعالیت در حزب جمهوری اسلامی، مرکز هماهنگی مسلمین، عضویت در بسیج و سپاه، تدریس در مدارس و مساجد و تربیت و آموزش صدها جوان در زمینه‌های قرآنی و اعتقادی، آموزش نظامی دادن به بسیجیان شهر و روستا، خطاطی و نقاشی برای مناسبت‌ها و امور تبلیغی و فرهنگی مربوط به جنگ و شهدا و انقلاب، برگزاری راهپیمایی‌ها، مسئولیت تبلیغات و سیاسی ـ عقیدتی در سپاه و بسیج و حضور در یگان‌های رزم (به‌مدت 49 ماه) که شرح آن در سوابق بنده موجود است و بسیاری امور دیگر که غیر از حقوق اندک دریافتی از حقوق رسمی، مابقی بدون مزد و منت و از روی اعتقاد و احساس وظیفه بوده، اگر از نظر شما پرسه زدن در شهر و عافیت‌طلبی و ... است، دیگر سخنی باقی نمی‌ماند! از شما می‌پرسم که اگر هیچ‌یک از این کارها را در سابقه نداشتم، چه کسی مرا مؤاخذه می‌کرد و در حال و روزم چه تأثیری داشت؟ شما از آن سال به بعد از زندگی و کار و سرنوشتم چه می‌دانید که این‌همه اتهام نثارم کردید؟ در همه سال‌های پس از جنگ، عمدتاً در زمینه‌های فرهنگی، آموزشی و اداری فعالیت داشته و مطلقاً فعالیت‌های اقتصادی نداشتم. اگر از همه این سال‌ها، سوء سابقه‌ای از بنده سراغ دارید، رضایت می‌دهم که مستند در همین سایت به اطلاع عموم برسانید. در غیر این صورت به بنده حق دهید که انتظار اعاده حیثیت و عذرخواهی آشکار و عمومی از شما داشته باشم.
3- نکته طنزآمیز و جالب از اتهامات شما به بنده، مسأله اخراج شدنم از حزب جمهوری اسلامی است! بنده به همراه برخی دوستان که بعضی از آنان به‌عنوان شاهد بحمدالله هنوز در قید حیات‌اند، از روی اختیار و اعتقاد به حزب ملحق شدیم که اولین دفتر آن در خیابان جیرسر بود که تا آن زمان شما هنوز نامی هم از حزب نشنیده بودید. از آن زمان تا پایان کار هیچ‌یک از ما، نه پرونده عضویت در حزب داشتیم، نه تعهد زمانی برای فعالیت. در سخت‌ترین روزهای سیاسی شهر در حزب بودم، ولی بعدها به‌دلیل شروع به کار در بسیج و سپاه و مطرح شدن ممنوعیت فعالیت نظامیان در احزاب و نیز اولین عزیمتم به کردستان ـ مانند برخی دیگر ـ آرام‌آرام از حزب جدا شدم. اساساً وقتی عضویت در جایی نه از روی الزام باشد نه اجبار، اخراج چه معنا دارد؟ چرا باید یک روحانی تا این حد از بی‌تقوایی قرار گیرد که به‌جای گفت‌وگویی سازنده و راهگشا، از چنین شیوه‌های ناپسندی استفاده کند؟ این‌که از کلمه "اخراج" استفاده کرده‌اید، برای ایجاد شائبه‌ای مبنی بر اتهامی است که با توجه به ماهیت حزب و اعضای غیررسمی‌اش مضحک است! آن زمان آقای جواد کریمی، مسئول دفتر حزب بودند که می‌توانند شاهد مناسبی بر حقیقت مسأله باشند. البته هیچ‌گاه این جدایی از حزب، موجب ندامت یا خسارت بنده نشد، زیرا حیطه فعالیت‌هایم بسیار گسترده‌تر شد.
4- از خامی و سراسیمگی و نیز سیلی از تهمت‌ها و توهین‌ها در نوشته خود، نشان دادید که بهره‌ای از قدرت درک و تحلیل عالمانه و نقد خردورزانه ندارید و حتی نشان دادید که به‌ دلیل یا دلایلی غیر از آن‌چه ادعا کردید، به شخص بنده تاختید، نه محتوای نوشته‌هایم! از سویی معلوم شد که آن نوشته‌ها را به دقت نخوانده‌اید، زیرا اولاً در نوشته‌هایم حتی یک کلمه توهین یا عباراتی خلاف ادب نیست و اصولاً درپی نقد یا تخریب اشخاص نیستم، بلکه اندیشه‌ها و عملکرد افراد در حیطه وظایف و مسئولیت‌های‌شان را مورد نقد قرار داده‌ام. در آن نوشته مورد بحث هم همه سخن بر سر این بود که اگر مجمعی یا فعالانی وجود دارند، چرا حضور آنان در عرصه مسائل اجتماعی و سیاسی محسوس یا مؤثر نیست؟! در کدام فراز آن نوشته به مرحوم ابوالحسن کریمی ایرادی یا توهین روا داشته‌ام؟ اصلاً بحث بر سر آن مرحوم نبود، بلکه به مجمع و برخی مدعیان فعالیت سیاسی باز می‌گشت. جالب‌تر این‌که، بنده گفتم از آن مرحوم با آن سوابق و جایگاه، سلب مسئولیت شد، حتی به محکمه قضا نیز کشانده شد و شما استنباط غلط کردید که این مسأله، دلیل بی‌کفایتی یا ضعف او بوده است! جالب این است که چون برخی دیگر، از به‌کار بردن واژه "مرحوم" به‌جای "شهید" هم آشفته شدید! اگر کمی در معارف دین تعمق کنید، درمی‌یابید که عبارت "مرحوم" رفیع‌تر و عام‌تر از واژه "شهید" است و برترین خواسته ما برای انبیاء و اولیاء خداست. در شبانه روز پنج بار پیامبر خدا و عباد صالح خدا را مشمول رحمت الهی می‌خوانیم. در آن نوشته از هر دو واژه استفاده شده، اما شما گویا به سفارشی یا عنایتی یا چشمداشتی از آنان که درصدد دفاع از آنان یقه چاک کردید و حرمت قلم و بیان را فرو گذاشتید، خواستید از هر مستمسکی برای مخدوش کردن و تحریف آن نقد بی‌تعارف بهره ببرید!
سابقه آشنایی من با شخصیت و افکار مرحوم ابوالحسن کریمی به سال 1356 که ایشان در دبیرستان ملی محمدی لاهیجان دبیر ما بودند، باز می‌گردد. این آشنایی بعد از انقلاب در قالب همکاری در انجمن و کمیته انقلاب، فرمانداری، دادگاه انقلاب و بسیاری از برنامه‌های انقلابی ادامه یافت و تا آشنایی و دوستی با ایشان تا چند ساعت قبل از ترور ایشان (گفت‌وگو و همراهی با ایشان از کتابفروشی تا مقابل منزل‌شان در همان روز ترور) ادامه یافت (خاطرات آن دوران را نوشته و در آینده منتشر خواهم کرد). این‌که خواستید از آن نقد بنده، شائبه طرد یا حمله به آن مرحوم و برادرشان، طرفی ببندید و بهره‌ای برای خوشایند برخی بگیرید را به وجدان خودتان و قضاوت دوستان مشترک از آن دوران واگذار می‌کنم.
5 - جناب عباسپور! اجازه دهید از شما بپرسم که چنان‌چه به بهانه دفاع از مرحوم کریمی به حمله‌ای غیراخلاقی و ناسودمند به بنده روی آوردید، چرا در همه این سال‌ها در برابر بسیاری از مسائل و مشکلاتی که بر مردم دیار ما می‌رود، احساس چنین تعهد و تکلیفی نکردید؟! چرا مردم این دیار از امثال شما که از امتیاز روحانی بودن هم برخوردارید، در منابر و تریبون‌ها یا رسانه‌ها و مکتوبات، سخنی در شفقت بر خلق خدا و انتقاد از کج‌روی‌ها و قانون‌گریزی‌ها و مفاسد مالی و اخلاقی برخی که همه حاصل دوران انقلاب را مورد تهدید قرار می‌دهند، نمی‌شنوند و نمی‌خوانند؟! چرا گوشه‌ای از آن‌چه که بر بنده‌ای که به گفته شما نام‌آشنای خاص و عام نیستم روا داشتید را بر برخی صدرنشینان کج‌مدار و کج‌اندیش نثار نمی‌کنید؟ البته نشان دادید که از قدرت نقد و تحلیل عالمانه و مستدل بی‌بهره‌اید؛ اما گویا توان دفاع درست از مرشدان خود را هم ندارید! آیا در دفاع از کسی که عملکرد او مورد نقد قرار گرفته، باید گفت که او چون برادر شهید است، پس نباید مورد انتقاد باشد؟! مدت‌هاست که در فضای مجازی با کلمات نیش‌دار و تهدیدآمیز برخی از مداحان و مجیزه‌گویان بی‌بهره از آزادگی و خردورزی مواجه‌ام؛ اما از این‌همه باکی نیست و از خدا می‌خواهم که تا عمری باقی است، مرا به آموختن و یاد دادن، نقد و تحلیل افکار و عملکردها و مطالبه حقوق مردم شریف شهر و کشورم توفیق دهد. سخن بسیار است، اما به همین اندازه اکتفاء می‌کنم.
و عباد الرحمن الذین یمشون علی الأرض هوناً و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً. پس برای خود و شما آرزوی مغفرت و عاقبت به‌خیری می‌کنم. والسلام.
حجت جوادپور
22 فروردین 1392


2
جوابیه آقای ابراهیم عباسپور
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب حجت جوادپور! آن‌چه برای خود نمی‌پسندی، برای دیگران مپسند!
سلام علیکم،
جناب حجت جوادپور! از تعجب‌تان تعجب کردم که گویا مکتوبات شما را کس دیگری نوشته، چون الفاظی که به‌نظرتان مذموم آمد، تنها درصدی از همان‌هایی است که در مکتوبات‌تان مشاهده نمودم.
دقت فرمایید تنها در یادداشت "کدام فعال سیاسی؟! کدام مجمع؟!" الفاظی و به‌قول شما، فحش‌هایی، از جمله منجمد، منفعل، وراجی، نشخوار، محافظه‌کار، جنگ‌های زرگری، حیدری نعمتی، دکان‌داری، بی‌مایه، اشباح خیالی، توده‌وار (عوام‌الناس) از سر ضعف و عجز حرف تکراری بی‌مصرف، اجق وجق، خام، بدوی، ریاکار، در تسلای شخصیت سرکوب شده و به حاشیه رانده شده خویش، بی‌تقوا، خزعبلات، منفعل سیاسی، حاشیه‌نشین، برهوت سیاسی، اندک افراد متحیر، ترسو، به اصطلاح فعالان سیاسی، به روزمره‌گی محکوم نمودن، چاپلوس، خودکامه، خنثی و بی‌تنش و بی‌خاصیت، محتاطانه، محافظه‌کار خطاب به آقای محمدجواد کریمی به‌عنوان دبیر، عبارات نخ‌نما و کلیشه‌ای (در جایی به تمسخر می‌گویید شاید این فعالان سیاسی می‌خواهند پس از این‌همه سال با رهبری دبیر مجمع تمام این کارها و فعالیت‌های بر زمین مانده را به یک‌باره انجام دهند و جبران مافات نمایند)، باز به تمسخر بعد بلافاصله می‌گویید برخی از همشهری‌های ما چنان سخن می‌گویند که گویا چون اصحاب کهف از خواب چند ساله بیدار شدند.
البته لازم است متذکر شوم که بسیاری از این الفاظ و فحش‌ها که مکرراً در مقاله مذکور موجود است و با توجه به کلام یا جملاتی که درپی آن‌ها آمده‌اند، بسیار زشت و به‌قول بنده بی‌ادبانه است. چرا؟ چون شخصیتی همچون شهید کریمی و یا برادر ارجمندشان آقا جواد و خانواده‌شان برای اهل معرفت در جای‌جای گیلان و خاصه، اهالی لاهیجان شناخته شده و نیاز به معرفی ندارند، و این‌که چون شمایی این‌گونه کینه‌ورزانه تنها در یک یادداشت، الفاظی را ـ که بخشی از آن ذکرش گذشت ـ متمسک می‌شوید، معنایش چیست؟ شاید بخواهید در توجیه بگویید از کجا همه این الفاظ ناپسند را علیه شهید کریمی و برادر و خانواده و رهروان شهید کریمی استنباط نمودیم؟ باید عرض کنم که لابد با ارجاع ضمیر به مرجع که آشنا هستید. جناب جوادپور! شایسته نیست بنده و شمایی که حدود نیم قرن از خدا عمر گرفته‌ایم، با الفاظ بازی کنیم، یا خود را به تجاهل بزنیم.
اما در جوابیه فرمودید: چرا برای سئوالات مقاله‌تان جواب نداریم؟ باید عرض کنم به زعم بنده، سئوالات مطرح شده در آن یادداشت برای آگاهان سیاسی شهرستان روشن بوده است. غرض بنده از یادداشت ماضی، جلوگیری از ادامه بی‌اخلاقی و ظلم به افراد حقیقی و حقوقی بوده است. اگرچه خودم هزینه می‌شدم یا شوم کما فی‌السابق که همشهریان و دوستداران شهید مظلوم گیلان مسبوق به سابقه و مستحضرند.
و اما چرا با آن ادبیات؟ اگر به هر زبان دیگری اقدام می‌نمودم، از طرف شما توجیه و جوابی مشابه می‌بود. لیکن خواستم متوجه‌تان کنم که با این‌همه الفاظی که از جانب شما نثار افراد شد، بدانید که دیگران چه تحملی دارند که هیچ جوابی ندادند و بنده به‌حق به فرمایش قرآن (و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما" معتقدترم. اما باز برگردیم به مقاله "کدام فعال سیاسی؟! کدام مجمع؟!"
جناب جوادپور! شاید در پاسخ به این‌که چرا به‌جای این‌همه توهین و لفاظی و تحقیر و تمسخر و ایجاد یأس برای آحاد مردم ـ در صورتی که خود را مصلح می‌دانید ـ به افراد مورد نظر شخصاً مراجعه یا نامه‌نگاری یا گوشرد ننموده‌اید، و آن را در فضای عمومی منتشر کرده‌اید؛ لابد می‌فرمایید که آدرس یا دسترسی نداشته‌اید که این بهانه موجهی نیست. چطور تنها چند کلام از همان الفاظ مورد استفاده در مقالات به خودتان برگشت، مدعی این شده‌اید که چرا در فضای عمومی مطرح شده است؟! در جایی از مقاله "کدام فعال سیاسی؟! کدام مجمع؟!" ضمن غیب‌گویی، اشاره کرده‌اید که وکلای سابق از احوال موکلان خود بی‌خبر و بی‌تفاوت‌اند و شبیه این مضامین از نوشتارتان کم نیست.
البته جای این سئوال باقی است که حضرتعالی که بیش از دو دهه در شهرستان حضور ندارید ـ آن زمان هم که بودید ـ لااقل مواضع و سیره عملی شما سکوت محض بوده که کوچکترین فعل و انفعالی راجع به ناملایمات شهر نداشته‌اید؛ از جمله به‌قول شما، فعالیت‌ها و ظلم‌هایی که در شأن مرحوم شهید کریمی مظلوم در زمان حیات جاری شده، چه اقدام عملی نمودید که کسی شاهد باشد؟
من گمان می‌نمودم تنها بنده شما را در مراسمات و مناسبت‌های مکرر و متعدد آن شهید مظلوم رؤیت نکردم؛ اما از دوستان، من‌جمله برادر بزرگوار شهید پرسیدم و ابراز عدم رؤیت نمودند. این درحالی بوده و هست که اکثر دوستداران انقلاب و ارزش‌های انقلابی به‌صورت مکرر و متناوب در مجالس بزرگداشت آن شهید عزیز حضور داشته‌اند و حتی پیشنهادات و نظرات خود را ارائه می‌نمودند، و در بسیاری موارد، عملی شد و شما در صورتی که نیت خیری داشتید و ذهنی فعال و یا حتی انتقاد و یا حتی اعتراض، کتباً یا شفاهاً به چه کسی مطرح نمودید؟ و چه شده که در طول چند ماه اخیر، ضمن حضور طوفانی و به انکار فعالان مشهور در پیشگاه دوستداران انقلاب و نظام و شهید مظلوم به یک مدعی و در سایت لاهیگ بی‌طرف(!!!) بدل گشته‌اید؟ در فرازی از مقاله، از عناوین "رهروان" و "دبیر مجمع" با علامت تعجب می‌خواهید به مخاطب بفرمایید که رهروان و دبیر آن خلق‌الساعه‌اند!
جناب جوادپور! شمایی که مدعی هستید از سال 1356 به بعد، شهید را می‌شناختید، و تا چند لحظه قبل از شهادت با او ملاقات نموده‌اید (البته به نقل شما) و مدعی هستید که درپی سئایت‌ها و ... ایشان از همه سمت‌ها کنار گذاشته شده‌اند؛ آیا معتقد نیستید به ایشان ظلم شده است؟ اگر جواب مثبت است، شما در یاری مظلوم چه کرده‌اید و طبعاً شهادتش که در اوج مظلومیت به دو "ترور"، اولاً ترور شخصیت و ثانیاً ترور فیزکی واقع شد، چگونه پیامش را ابلاغ کردید؟
جناب جوادپور! در آن یادداشت مدعی شده‌اید که رهروان و خانواده شهید در شناساندن شهید کریمی کوتاهی کردند. اولاً می‌دانید که شخص شهید کریمی در زمان حیات و خانواده و دوستدارانش در قبل و بعد از شهادتش چه هزینه‌هایی را در دفاع از آرمان‌های انقلاب متحمل شده‌اند، و البته آن را حمل به وظیفه می‌دانند و می‌دانستند. شما که حال مدعی هستید حتی یک قدم برنداشته‌اید ـ البته توقعی از شما و امثالکم نبوده و نیست ـ لیکن چرا کاسه داغ‌تر از آش شده‌اید؟!
اگر مدعی به اقدامی جهت حمایت از طریق شهید باشید ـ چه در زمان حیات یا بعد از شهادت ـ بنده و برادر شهید و کثیری از دوستان که لااقل بعد از شهادت آن بزرگوار، لحظه‌ای از امور غافل نبوده‌ایم، اشهد بالله آن را انکار می‌کنیم. شاید جواب بگویید با ما هم‌عقیده نبوده‌اید. عرض می‌کنم، بنا به عقیده خود چه کرده‌اید که نمود بیرونی و خارجی داشته باشد؟ و اثرش هویدا باشد؟ غیر از این چند ماه که طوفانی شده‌اید؟
آقای جوادپور! این‌که از فعالان سیاسی و دوستداران شهید و برادرشان به‌عنوان دبیر مجمع به تمسخر با علامات متعدد تعجب یاد می‌کنید، آیا اهانت به جمعی از اشخاص متدین و انقلابی و دوستدار نظام مقدس اسلامی و ولایت فقیه نمی‌باشد؟! در صورتی که یادداشت اینجانب خطاب به شخص حضرتعالی بوده و تازه الفاظی که مکرراً خود در یادداشت‌ها استفاده نموده‌اید، تنها بعضی از آن‌ها را درباره‌تان به‌کار برده‌ام. نکند معتقدید که شأن شما از جماعتی اجل است!
جناب جوادپور! در جوابیه مرقوم نموده بودید که چرا به سئوالات‌تان جواب ندادم. باید عرض کنم، دریافت من از مجموعه مقالات شما این بود که شما به عالم و آدم تاختید؛ کأنّه در طول این 36 سال هیچ خدمتی از جانب نظام اسلامی و کارگزاران کشوری، استانی و شهرستانی صورت نگرفته و همه بردند و خوردند و خیانت نمودند و شما هم لابد در جوار اصحاب کهف در خواب بودید، و اکنون که برخاستید، مدعی‌العموم شده‌اید! آخر این‌همه سیاه‌نمایی برای چه؟
حقیر ضمن احترام به جمیع کارگزاران نظام اسلامی ـ خاصه در منطقه ـ بحمدالله هیچ تعلق و نسبتی در طول ادوار به هیچ‌کدام نداشته و ندارم، و آنان را مصون از انتقاد و گلایه و حتی اعتراض نمی‌دانم و انتقاد و اعتراض به‌دور از غرض‌ورزی بدون توسل به تمسخر و اهانت را حق مسلم و غیرقابل انکار مردم شهر و روستا می‌دانم. اما سیاه‌نمایی اعمال و کوبیدن افراد و انکار مطلق خدمات، اعم از اجرایی، تقنینی و فعالان سیاسی را نه این‌که جایز نمی‌دانم، بلکه آن را مغایر با اخلاق، دوری از معرکه، شعارگرایی بی‌محتوا و خودپسندی می‌پندارم. لذا در یادداشتم تنها خواستم جهت تنبه، بعضی از الفاظ به‌دور از اخلاق را که شما مکرراً در یادداشت‌ها به آن‌ها متوسل شده‌اید، گوشزد نمایم؛ که اگر چیزی را برای خود نمی‌پسندی، برای دیگران نپسند! بدیهی است به هر زبان دیگری هم که تمسک می‌جستم، توجیهی مشابه می‌نمودید و یا خواهید نمود. ضمناً چگونه تاختن با الفاظ مذکور به دیگران، نامش روشنفکری، اخلاق و انقلابی‌گری، اما تنها درصدی را متحمل شدن، فحاشی، بی‌اخلاقی، جهل و ... می‌باشد! لذا یک سوزن به خود بزنیم و یک جوالدوز به دیگران، و طبعاً از نیات فقط حضرت باری‌تعالی آگاه است و بس.
جناب جوادپور! در جوابیه، بنده را به "اخلاق حسنه" دعوت نموده‌اید. جهت استفاده از این الفاظ، خوش انصاف(!) کمی به خودت زحمت می‌دادی، لااقل نوشته خود را می‌دیدی. باید عرض کنم که خدا را شکر می‌کنم که اگرچه آبروی مثل منی، هزینه، اما شما و امثالکم رجعت به اخلاق اسلامی نمایید. نیت مرا هم خودم می‌دانم و خالقم. لیکن در همین فقره اخیر از نوشتارتان هم که با گفتارتان متناقض است، برای آگاهی به اجمال عرض می‌کنم به اهانت‌هایی که در جوابیه اخیر خطاب به بنده نموده‌اید، رجوع نمایید؛ من جهت اختصار موارد را ذکر نمی‌نمایم.
نکته‌ای در باب خروج‌تان از حزب که آن را لابد در راستای مواعظ اخلاقی‌تان، طنز خواندید. اولاً، ضمن این‌که خودم مطلع بودم، از جناب آقای جواد کریمی پرسیدم و ایشان نیز جدایی شما از حزب را به بهانه نظامی بودن دروغ کذب خواندند. ثانیاً بی‌جهت شروع کار در بسیج را بهانه فرمودید، که باید عرض کنم امام(ره) ممنوع الفعالیت شدن اعضای حزب را در مراکز نظامی و انتظامی در 24 اسفند سال 1360 ممنوع فرمودند، و شما لابد مدت‌ها قبل ـ کما الآن ـ از ضمیر امام(ره) خبر داشتید که ایشان چه حکمی در باب این موضوع دارند و زودتر به آن عمل نمودید!؟ این‌که آرام‌آرام از حزب جدا شدید، از این عبارات دنبال چه هستید؟ چرا می‌خواهید تصویر و شخصیت دیگری از خود بسازید؟ اساساً پس از این‌همه دوران خمودگی و بی‌تفاوتی، اگر دنبال حرکتی نو هستید، چرا با تخریب دیگران؟
گفتید زمانی که بنده نام حزب را نشنیده بودم. اولاً، بنده متولد سال 1344 هستم. اگر هم بر فرض غیب‌گویی شما را حمل بر صحت نمایم، برای یک نوجوان عیبی نیست؛ ضمن این‌که بنده از ابتدای انقلاب به جهت ارادت به شهید مظلوم در حد وسعم وارد کارهای فرهنگی، از جمله احداث کتابخانه و برگزاری جلسات سخنرانی در مقابله با گروهک‌ها با محوریت شهید کریمی شدم که بحمدالله بسیاری از شاهدان در قید حیات‌اند.
البته اولاً نمی‌دانستم که دیرتر متولد شدن، مستلزم سرزنش است؟ ثانیاً به جهت جان و مال باختن عزیزترین عزیزان این مرز و بوم، نیاز ندارد لیست فعالیت‌های ناچیز چون منی را منتشر نمایم؛ کمااین‌که در یادداشت اولیه، کلامی از خود نگفتم، چه این‌که خود را به جهاتی مدیون و بدهکار این انقلاب و نظام می‌دانم و معلوم نیست مثل منی تا چه اندازه بتواند دیانتش را ادا نماید؟ پس بیان خرده انجام وظیفه چه جای گفتن دارد و خدا بر صدق این گفتارم ]آگاه[ است، و خوانندگان این مقال این عرایضم را از باب تعارف تقدس‌مآبی حمل ننمایند.
جناب جوادپور! نمی‌دانم چرا تمام شواهدی که نقل می‌کنید، مملو از معماست! این‌که روز شهادت شهید کریمی تا درب منزل‌شان همراهش بودید، بنده به‌همراه جماعتی که باز بحمدالله در قید حیات‌اند، عصر همان روز به همراه شهید به دیدار خانواده شهیدی رفتیم. بعد که برگشتیم، به اتفاق داخل مغازه کتابفروشی شده و حدود 20 دقیقه قبل از شهادت به توصیه شهید، بنده به جهت دعوت یکی از دوستان به منزل‌شان رفتم. دوستان حزب‌اللهی رشت در محل مغازه بودند و چند دقیقه بعد، ایشان در مسیر تنها بود که به شهادت رسید.
ضمناً از چماق کردن حضور و در جبهه افراد گفتید! باید عرض کنم که عمل به وظیفه در زمان مقرر، نامش چماق نیست؛ عدم آن‌هم طبعاً قصور خواهد بود، چه رسد به این‌که کسی در جایگاهی قرار گیرد که باید به وظیفه خاص خود عمل کند و اگر نکرد، شایسته سرزنش است. لذا بسیاری از خلق الله که اجبار و یا حتی الزامی برای حضورشان در جنگ نبود و رفتند و ایثار نمودند، لیکن آن‌هایی که شغل‌شان ایجاب می‌نمود که به وظیفه عمل نمایند، به انحاء مختلف طفره رفتند، مشمول سرزنش هستند و در صدق گفتارشان و شعارهای‌شان نباید اعتماد نمود و یا وقعی نهاد.
کسانی که در دفاع مقدس به وظیفه عمل ننموده‌اند و به هر نحوی زیرکانه مخفی شدند و امروز مدعی‌اند، اولاً در ادعای‌شان صادق نیستند. ثانیاً کسانی که شاهد بر عدم انجام وظیفه یا قصورشان بودند، باید آن‌ها را افشا نمایند تا بر گرده این انقلاب و مردم سوار نشوند، و اگر چنین نکنند، خیانت به خون شهیدان و رنج‌دیدگان این طریق است، و این در راستای فرمایش امام(ره) است که فرمودند: "نگذارید این انقلاب به‌دست نااهلان و ... ."
شما با توجه به این‌که نظامی بودید و تا زنده‌اید، از حقوق بیت‌المال منتفع خواهید بود، برای رفع این ابهام به‌جای اتهام وارد نمودن به دیگران، شواهد موجه ارائه می‌نمودید. البته بودند کسانی که در طول هشت سال دفاع مقدس بنا بر هر دلیلی به مناطق می‌آمدند و وقتی مسئولیتی رزمی به آن‌ها محول می‌شد، به انحاء مختلف طفره می‌رفتند، و معمولاً در بخش‌های مختلف غیررزمی، من‌جمله تبلیغات، نهضت سواد آموزی، تدارکات و تعاون خود را مخفی می‌نمودند. البته موارد بالا اگر برای کسی که شغلش نظامی نباشد، خیلی قابل سرزنش نیست، ولی ... .
اتهام خامی و سراسیمگی، بخش دیگری از نوشتارتان است. این‌که انسان دریایی از فحاشی‌ها، اتهامات و تهمت‌ها را نثار دیگران کند و تنها درصدی از آن برای تنبه ـ کمتر از یک روز ـ متحمل نشود، و این‌گونه با عجله پاسخ گوید، و سایت‌های هم‌سلیقه‌اش به‌صورت همزمان، یادداشت بنده و جوابیه شما را درج نمایند، انصافاً ضمیر خامی و سراسیمگی به چه کسی برمی‌گردد؟! لابد از سر عجله و سراسیمگی، جوابیه خود را هم مرور نکرده‌اید! در همین بند چهارم، چند تهمت و افترا و حکم بی‌تقوایی نموده‌اید. البته به زعم‌تان، از جانب شما برای دیگران بلااشکال است، وگرنه ده‌ها تهمت و فحش و اهانت را از جانب‌تان برای دیگران روا نمی‌پنداشتید.
اما بحث مربوط به واژه "مرحوم" و "شهید" نیاز به توضیح ندارد و فقط مثل شمایی می‌تواند کتاب الله و فعل معصومین (علیهم السلام) را مصادره به مطلوب نماید. البته بنده از مثل شمایی بیش از این متوقع نیستم. لیکن کسانی که به حداقل از معارف الهی عنایت دارند، خود قضاوت خواهند نمود. استدعایم این است که در حوزه تحلیل بسنده نمایید و تفسیر را به اهلش واگذارید.
این‌که در ادامه اتهام‌زنی اخلاقی فرموده‌اید که بنده سفارش، عنایت، یا چشمداشت و یا طرفی؛ عرض می‌کنم آنان که مثل منی را می‌شناسند، می‌دانند که چه مقدار تا کنون منتفع گشته‌ام، لیکن شما را به خدا و قرآن وامی‌گذارم...
وَاجتَنِبوا کَثیراً مِنَ الظَّنِ.
درباره بند پنجم که آورده‌اید چرا در همه این سال‌ها در برابر مشکلاتی که بر مردم دیار ما می‌رود، در منابر ذکر نداشته‌ام؛ از جوابیه‌تان باز به غیب‌گویی روی آورده‌اید. از کجا می‌دانید که احساس تعهد نکردم، یا نگفتم و نمی‌گویم. شما چه مقدار اشراف بر فعالیت‌هایم داشته و دارید؟ این‌که عبارت‌هایی چون "در حاشیه بودن دهه اول انقلاب" و یا "به تعهد و تکلیف عمل نمودن" فعلی همانند شما اندک افعالم را رسانه‌ای و استنتاج نمایم و از عالم و آدم طلبکارم، این همان طریقت حضرتعالی است که بنده نمی‌پسندم. گواه بر عمل و حتی نیات خداوند است و بس.
در جایی گفته‌اید که چون کسی برادر شهید است، نباید مورد انتقاد باشد؟ شما لااقل عامدانه خود را به تجاهل نزنید. بنده در پایان یادداشت پیشینم، متذکر شدم که هیچ‌کس از نقد و انتقاد و حتی اعتراض مصون نیست، اما توصیه‌ام به مثل شمایی، نقد منصفانه بود، نه فحاشی و تمسخر و استهزاء که البته شما در جوابیه اخیر، ناشیانه با تمسک نابحق اخلاقی حق‌مدارانه به اصطلاح شکل مار را کشیده‌اید، نه آن‌که نامش را نوشته باشید که البته نقاش ماهری هستید!
جناب جوادپور! استدعایم این است که هزار مثل منی را هر طور صلاح می‌دانید، هزینه کنید، اما دست از سر آیات و روایات جهت مصادره به مطلوب بردارید، که این، نهایت بی‌اخلاقی است.
اما آن چیزی که در نوشتارتان، ذهنیتم را در برداشت از تحلیل‌های‌تان مسلم می‌نماید، در فرازهای پایانی جوابیه‌تان است. مثل منی بخواهد پس از سی و چند سال ارتباط صمیمی و برادری، با پاسخ گفتن اهانت‌های شما از مثل شهید کریمی انتظار مثلاً مطامع دنیایی داشته باشد، یا مثلاً از برادرشان که بیش از دو برادر در ارتباط اجتماعی و حتی فردی بیش از 30 سال به‌هم نزدیکیم، لازم باشد به وجه المعامله قرار دادن چون شمایی طرفی ببندم، این همان ذهنیت بیماری است که از آن پیش‌تر گفتم.
چون هیچ طالب دنیایی همه عمرش را از تارک دنیایی طلب نخواهد کرد، لذا هرکس که اندک شناختی از شهید کریمی و خاندان‌شان داشته باشد، می‌داند که این ذهنیت منشعب از کدام نفس است؟
در جایی هم از مرید و مرادی سخن به میان آوردید. از مجموعه برداشت‌های‌تان این‌گونه مشخص می‌‌شود که نه اشراف به اوضاع سیاسی و اجتماعی شهرستان لاهیجان دارید و نه تلقی حداقل منصفانه‌ای درباره اشخاص. البته این تلقیات از مثل شمایی عجیب نیست؛ آن چیزی عجیب است که چرا بعد از یک دوره نسبتاً طولانی سی و چند ساله، یک نفر که خود را مدعی عالم و آدم می‌داند و از درک حداقل‌ها عاجز است، این‌گونه سراسیمه وارد گود می‌شود که به جهات عدیده، از جمله دوری از منطقه و روحیات خاص، از شناخت حداقلی برخوردار نیست.
در پایان امیدوارم همه ما به‌دور از حب و بغض‌های شخصی، اولاً در جمیع امور به خداوند پناه برده، ثانیاً آن چیزی را که برای خود نمی‌پسندیم، برای دیگران روا نداریم؛ در غیر این صورت، به تناقض گفتاری و عملی گرفتار می‌آییم، که متأسفانه در نوشتارتان بسیار به چشم می‌آید.
والسلام
ابراهیم عباسپور
1 اردیبهشت 1393


3
جوابیه آقای حجت جوادپور

هر متن تألیفی، حاوی اصطلاحات و عبارات مختلف با همه دلالت‌های مفهومی و مصداقی آن است؛ حال اگر کسی بخواهد با استخراج آن عبارات، خود یا برخی را مصداق آن‌ها دانسته و درصدد پاسخگویی به نویسنده برآمده و از جایگاه مدعی‌العموم و یا بازپرسان و مفتشان، با سیلی از عبارات و کلمات ناپسند، شخص نویسنده را مورد حمله قرار دهد، مسأله‌ای است که باید علت آن را در جایی بیرون از دغدغه‌های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی جست‌وجو کرد! چنین رویه‌های قیم‌مآبانه و تمامیت‌خواه که خود را وارثان انقلاب و نظام می‌دانند، هرکس را که بر مذاق و منهاج آنان نباشد، به اقسام تهمت و اهانت، مشمول طرد و نفی می‌دانند. گویا ورود هرکس به عرصه نقد و تحلیل باید با مجوز و اذن ایشان باشد! باید از جناب عباسپور پرسید که چرا آن مضامین و عبارات را به خود یا هم‌فکرانش گرفته و درصدد دفاع برآمده که البته نکته‌ای درخور تأمل است!
جوابیه ابراهیم عباسپور (که البته پس از تذکرات مخاطبان و تأثیر نامطلوب آن لحن غیراخلاقی و شخصی در فضای گفت‌وگوی فرهنگی، تلاش کرده تا حدودی وجهه‌ای ظاهرالصلاح به خود بگیرد)، در واقع تداوم همان ادبیات و همان شیوه پیشین است که باز گرهی از مباحث مرتبط به آن نوشته‌ها نگشوده و بر همان سیاق پیشین در تلاش برای پیش کشیدن مباحثی است که نه از جنس دغدغه‌های زمانه ماست و نه مایه‌ای از آداب و اخلاق و خردورزی دارد؛ لذا چنین نوشته‌ای را شایسته پاسخی مبسوط نمی‌دانم و به همین اندازه اکتفاء می‌کنم که تمام سخن من در مقالاتی چون "کدام فعال سیاسی؟! کدام مجمع؟!" و "ما همه شیران، ولی شیر علم" این بود که بنا به دلایل مذکور در آن نوشته‌ها، اصولاً فضای استان گیلان را خالی از گفتمان و فعالیت سیاسی می‌دانم؛ هرچند در فضای جدید، بارقه‌هایی پدید آمده و امید می‌رود فضای مناسبی برای گفت‌وگو و کنش سیاسی مهیا و مقدور شود؛ اما در فضای جدید، مباحث و موضوعات منسوخ مربوط به 30 سال پیش جایگاهی ندارند. بنابراین مقولاتی چون رهروان و دعواهای حیدری ـ نعمتی شهر و استان و جنگ‌های زرگری عهد عتیق و مسائل و گرایش‌های شخصی افراد، چیزی غیر از غبارآلود کردن فضای جامعه و کدورت خاطر مردم حاصلی دربر ندارد.
چنان‌چه پیش از این گفته‌ام، نه موضوعات آن سال‌ها و نه افراد مورد بحث در آن گذشته، اینک برای بنده نه مهم‌اند و نه سوژه‌ای برای اندیشه و سیاست‌ورزی؛ زیرا آن مقولات و افرادی که در محدوده زمانی آن جا مانده‌اند، در اکنون و این‌جای تاریخی ما جایگاهی ندارند. آینده نزدیک به‌خوبی نشان خواهد داد که افکار و ایده‌های ماندگار و رهگشا کدام‌اند؟ خرد جمعی و وجدان عمومی، ما را داوری خواهند کرد.
در تحلیل و نقد ریشه‌های برخوردهایی از این دست، مخاطبان گرامی را به مطالعه یادداشت "دائی جان ناپلئون و مش قاسم!" به قلم این نگارنده در "پایگاه خبری تحلیلی لاهیگ" دعوت می‌کنم.

والسلام
حجت جوادپور
2 اردیبهشت 1393
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان:
فقط همان اخراج جوادپور از واحد تبليغات حزب جمهوري اسلامي كافي بود، براي نوشتن آن مقاله و توهين به محبوب‌ترين شهيد گيلان، شهيد كريمي.
عارف: آقای عباسپور! همین که نوشته‌ات در سایت ابوذر نیوز منتشر شده، نشان می‌دهد که آبشخور این حرف‌ها کجاست؟! معلوم می‌شود که برخی نقدها بدجوری به هدف خورده که چنین عصبانی و آشفته شده‌اید!!!
بی‌طرف: آقای جواد کریمی جزء خالصین بی‌ادعا در عرصه سیاسی مذهبی و اجتماعی است و اگر نبود حضور الگوهای این‌چنینی، امروز مردم به‌واسطه امثال جوادپورها، زحمات و جانفشانی‌های مردان ملکوتی انقلاب و دفاع مقدس را تار و کمرنگ می‌دیدند.
آرش محمودي: آقاي عباس‌پور! انصافاً خودتان فهميديد چه مي‌گوييد؟ پيشنهاد من به شما كه لباس روحانيت را بر تن داريد، اين است كه يك بار ديگر يادداشت "كدام فعال سياسي؟! كدام مجمع؟!" را بخوانيد. آقاي استاد جوادپور در آن مقاله، شهيد مظلوم كريمي را زير سئوال نبردند، بلكه رهروان آن شهيد كه در طول اين سال‌ها فقط تابلويي بالا بردند و يكي دو دوره در انتخابات‌ها شركت كردند و آن‌هم پيروز نشدند را مورد نقد قرار دادند. ضمناً شما خودتان در كجاي كار هستيد، بعد از سال‌ها ظهور كرديد؟ بايد از آقاي جوادپور تشكر كرد كه با قلم‌شان كاري كردند كه شماها خودي نشان دهيد...
امین: من نه نویسنده این "فحش‌نامه" را می‌شناسم و نه آقای جوادپور فاضل و اندیشمند را. جناب عباس‌پور! شما که برداشتت از مقاله آقای جوادپور فقط در حد "واژگان قلمبه سلمبه" و "اراجیف" بود که لابد اصلاً هم نفهمیدی‌شان، دیگر چرا بعد از این‌همه وقت، لازم دیدی این‌همه بد و بیراه نثار جوادپور کنی و با ذکر خاطرات خودت و نقل گفته‌های دیگران، نصیحت‌اش کنی؟ برادر من! قرن بیست و یکم است و دوران مکتب و فلک کردن بی‌ادب‌ها به اسم [...] تمام شده. به خدا رفتن به جبهه و جنگ برای خدا و ارزش‌های انسانی بود، نه برای فخرفروشی و منم‌منم کردن‌ها و انحصارطلبی و قیم‌مآبی از موضع بالا. اصلاً میدانی خلاصه نوشته‌ات برای خواننده چی از آب درآمده؟ این انگ زدن‌ها و تهدیدهاست: "تأدیبی درخور شأن خویش/ عقده‌گشایی بی‌ادبانه/ اراجیف مغرضانه‌/ عقده حقارت/ خودنمایی/ نوعی کینه/ صدور عقده/ نوعی خود بزرگ بینی و انحطاط اخلاقی در ابعاد فکری در وجودش نهادینه است/ عافیت‌طلب بودنش/ فوران تظاهر/ قوای پلید/ تکامل آن رذیلت/ واژگان قلمبه و سلمبه/ پنهان نمودن شلی خویش با غمزه نمودن/ آسایش طلبی و شعار گرایی/ جبن و خفت که از اوصاف نفوس معیوب است/ نفوس بیمار/ این میدان مَثَلش همانند میدان مین است و اولین اشتباه، آخرین اشتباه است./ ادای دین به ارواح." آخر اگر نوشته جوادپور مصداق بی‌ادبی باشد که نوشته شما "فحش نامه" است که برادر من! آخر چرا منطق و استدلال بحث را با برچسب زدن‌های اخلاقی و تهدید و ارعاب عوضی می‌گیرید؟ آخه شما مگه دکتر روان‌شناس آقای جوادپور بودید که این‌همه عیب و نقص روانی در ایشان کشف نمودید؟ آخر برای یک لحظه فکر نکردید که کس دیگری هم با همین خط‌کش نوشته شما را می‌خواند؟ فکر نکردید می‌دانید چرا؟ چون الآن سال‌هاست که خود را حق مطلق و بقیه را باطل مطلق و منحرفانی لایق "تأدیب" می‌دانید که باید همیشه تهدیدشان کرد تا پای‌شان را از گلیم‌شان به سمت قلمرو انحصاری امثال شما دراز نکنند، وگرنه... واقعاً صرف جبهه و جنگ رفتن این توهم را در شما ایجاد کرده که همیشه حق با شماست؟ یعنی دفاعی بهتر از این از نماینده شهرمان نداشتید که بگویید برادرانش شهید شده بودند؟!!! آخر برادر عزیز! گیرم که برادر و پدر ندیمی فاضل، ولی خودش را از فضل پدر چه حاصل؟!!! خواهشمندم یک بار دیگر خلاصه نوشته‌تان را بخوانید و از آقای جوادپور بابت این‌همه انگ و برچسب طلب حلالیت کنید و از خدای‌تان طلب استغفار؛ وگرنه جز چند نقل قول و خاطره شخصی در نوشته شما حرف و استدلالی نمی‌بینم که لایق بحث و پاسخی باشد. آینه چون نقش تو بنمود راست/ خود شکن آینه شکستن خطاست...
فاطمه: اگر افراد هتاک و بی‌اخلاقی مانند عباسپور در حزب بوده‌اند، باید به آقای جوادپور برای خروج از حزب در آن زمان تبریک و زنده باد گفت!!!
بابک: هرچند به نظرم آقای عباسپور می‌توانست از لسان وزین‌تری برای جواب به آقای جوادپور استفاده کنه، ولی بالاخره یکی باید حد و اندازه این فرد رو بهش گوشزد می‌کرد. بچه‌هایی که با این فرد حشر و نشر داشته‌اند، از کینه این فرد نسبت به جواد کریمی آگاه‌اند. توو این چند سال خیلی منتظر فرصت بود تا یه نیشی به آقا جواد بزنه؛ غافل از این‌که تلاشش بیهوده است. کسی که در قلب مردمه، نیش که اثری نداره. آقای جوادپور! مردم حزب الله گیلان امثال کریمی و عباسپور رو خوب می‌شناسند؛ منتها تو رو نمی‌شناسند، چون تمام تلاش‌تو داری می‌کنی ادای اصلاح‌طلب‌های آمریکایی رو دربیاری و 4 تا جوون برات هورا بکشند.
این‌که آقای جوادپور با بهانه و بی بهانه به‌دنبال تخریب نماینده قانونی است، شکی نیست. روشنگری حاج آقا نیز بسیار واضح و مبرهن است. اما یک سئوال: هر دو نفرتان تا حالا کجا بودید و چه مشکلی از این ملت مظلوم حل کردید؟
پاشاکی: دم حاج آقا عباسپور گرم! حاجی! به آقا جواد کریمی بگو دوستت داریم. می‌شناسیمت. منتظر بیانیه‌های روشنگرانه مجمع در مسائل مختلف کشور، از جمله انتخابات مجلس هستیم.
میثم: آقای بی‌نام!!! سرباز وفادار ایرج خان! روشنگری حاج آقا یا هتاکی و هرز نویسی که باید نگذاریم جوانان ما آن را به دلیل بدآموزی‌اش بخوانند؟ چی روشن شد از این بد و بیراه گفتن، غیر از این‌که دل‌تان از این حمله ناجوانمردانه به یک منتقد شجاع خنک شد؟!!! حال مدتی هم یاد گرفتید به همه میگید چه مشکلی از ملت مظلوم حل کرده؟! این سئوال رو میشه از همه پرسید، ولی فایده‌ای نداره، چون ما از کارها و عملکرد هم بی‌خبریم. نوشتن هم کار مهمیه که گاه میتونه زلزله‌ای در جامعه ایجاد کنه. البته درد شما یه چیز دیگه‌ست.
هدایتی: بابک خان! یعنی لسان عباسپور وزین بوده، ولی باید وزین‌تر می‌نوشته؟!!! تأیید این فحش‌نامه دور از منطق و ادب، نشان‌دهنده شخصیت تأییدکننده نویسنده آن است. این توهم مردمی بودن جواد کریمی و ندیمی را از کجا آوردی؟ از کدام مردم حرف می‌زنی؟ بهتره کمی در جامعه امروز سیر کنی تا بفهمی که مردم نظرشون نسبت به این حضرات چیه؟ اصلاً در آن نقدها نشانی از کینه نیست، بلکه بیان واقعیاته. اگر نبود که این‌طور برخی عصبانی و پرخاشگر نمی‌شدن! معمولاً در زیر نقدهای ارزشمندی که جناب جوادپور می‌نویسند، عوامل ندیمی برای سنگ پرانی حاضر میشن که خیلی واضح و تابلوست! تازه اگر جنابعالی و اون مریدان دلباخته کریمی و ندیمی، حرفی برای گفتن دارید، چرا مثل بچه آدم پاسخ نقدها و سئوالات جناب جوادپور رو نمی‌دین؟ می‌دونم که اگه همه‌تون جمع شین، سواد نوشتن یک صفحه مطلب رو هم ندارین! یعنی اصلاً حرفی برای گفتن ندارین!!!!!
محمد.ف: یکی این پاشاکی رو بگیره!!! بخوانید و بخندید: بیانیه‌های روشنگرانه مجمع!!!!! خیلی بامزه ست!!! [...]ها هم به کمک حاجی عباسپور آمدند! یعنی حاجی دمت گرم که این‌جور [...] فحش و ناسزا گفتی!!!
رسول: تا ایسه کورا ایسابی؟؟؟!!! جملات مؤدبانه شیخ ما را به یاد فرهنگ و ادبیات ابوذری و ایرجی و ... می‌اندازد‏!‏‏!‏‏!‏ یادآوری این فرهنگ دون شأن مردم لاهیجان، لزوم تغییر پیش نماز را واجب نموده است. گنهکار شما نیستید شیخ‏!‏ مقصر پیش‌نماز است‏!‏‏!‏‏!‏‏!‏‏!‏‏!‏!!!! دوست بزرگوارم حاج حجت جوادپور گام مؤثری در شناساندن این بی‌فرهنگی برداشته است و خانه‌تکانی نزدیک است...
بابک: آقای هدایتی! ادبیاتت مثل مرادت، جوادپوره؛ زود متهم می‌کنید!؟ بنده جایی نگفتم ندیمی مردمیه، ولی اگه یه‌ذره انصاف در قضاوت به‌خرج بدی، نظر مردم عادی رو راجع به خانواده کریمی میتونی به‌راحتی بفهمی. امثال جواد کریمی و خانوادش علی‌رغم دارا بودن موقعیت‌های فراوان، به‌خاطر مخالفت‌شون با انحصارگراییه که سرشون توو کار خودشونه و دلسوزانه در حمایت از دستاوردهای نظام اظهار نظر می‌کنند. حریص به پست نبوده و نیستند تا امثال تو و جوادپور نگید این‌ها از نظام سهم‌خواهی کردند و چی از جون این ملت میخوان؟! گو این‌که این افراد هر کاری بکنند، موجب به‌هم ریختگی ناشی از کینه‌های قدیمی امثال جوادپوره!؟ نوشتی که: "معمولاً در زیر نقدهای ارزشمندی که جناب جوادپور می‌نویسند، عوامل ندیمی برای سنگ پرانی حاضر میشن که خیلی واضح و تابلوست!" جالبه که توی اتهام زنی عین مرادت رفتار می‌کنی!؟ حقیر هیچ ارتباطی با ندیمی ندارم. به نظرم مریدان کریمی مثل مریدان جوادپور هوچی‌گری بلد نیستند عزیز دل! ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن/ محتاج جنگ نیست برادر! نمی‌کنم...
شهروند دیروز لاهیجان: قسم می‌خورم خیلی از این فحش‌ها و ناسزاهای آقای عباسپور را از زبان آقای (ن) شنیده‌ام. کسانی که ایشان را می‌شناسند، با ادبیات ایشان در حین حرف زدن با کسانی که خودی می‌داند، آشنا هستند. سئوالم این‌جاست: ایشان که این‌قدر برایش سایت مهم است، کی به نمایندگی مردم می‌رسد؟!!!
آقاي جوادپور با اين جواب نشان دادند كه از اطلاعات ديني بي‌بهره‌اند. جهت اطلاع، واژه "شهيد" خيلي بالاتر و جايگاه پرارج‌تر از واژه "مرحوم" است. البته اگر يك بار قرآن را مطالعه كرده باشيد، البته كه شهيد مورد رحمت خداست، ولي شهيد مقام شفاعت دارد. مصداق شما آيه‌اي است كه مي‌فرمايد: ولاتقتلوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء ولكن لا تشعرون؛ يعني قرآن مي‌گويد: شما نفهميد و عقل نداريد. حالا يادت نرود يك مقاله ضد قرآن هم بنويس، چون قرآن برخلاف عقايد پوچت سخن گفت، برايش تهيه مقاله‌اي را ببين. راستي جهت اطلاعت، ما از خدا درخواست مي‌كنيم در دعا كه خدايا ما به مرگ معمولي راضي نيستیم و درخواست شهادت داريم و حتي مستحب است غسل شهادت داشته باشيم (البته اگر خوانده باشي)، و باز هم داريم كه هيچ‌كس وارد بهشت نمي‌شود، مگر با رحمت خاص خدا و فقط شهيد بدون حساب وارد بهشت مي‌شود. در روز قيامت شهيد معطل نمي‌شود، ولي مرحومين چرا. شهيد حداقل ٧٠ نفر را مي‌تواند شفاعت كند. خودت نوشتي كلمه شهيد عام‌تر است؛ اگر منطق خوانده باشي و از عموم خصوص مطلق سر دربياوري، مي‌داني كه هر شهيدي مرحوم است و اين مرحله‌اي پايين از شهادت است، ولي هر مرحومي، شهيد نيست. پس تأكيد تو بر مرحوم جز تحقير چه مي‌تواند باشد؟؟؟ شايد هم مي‌خواهي كم‌اطلاعي‌ات را بيان كني!!! شايد هم از مفهوم شهيد، رزق از رب مي‌گيرد زنده است و هيچ ميتي نيست كه چنين ارج و قربي داشته باشد. بگذريم؛ ما بي‌احترامي جناب‌تان به شهيد كريمي را فراموش نخواهيم كرد (كسي كه جانش را پاي اعتقاداتش داد). جنابعالي هرچه از دهان‌تان بيرون مي‌آيد، روي ورق مي‌آورید، بعد جناب عباسپور را متهم به بي‌ادبي مي‌كنيد؟! توصيه مي‌كنم كمي جواب خود را بخوان؛ جواب تو فحش‌نامه است، يا مال ديگران؟؟؟ كلمات بي‌ادبانه از كسي كه خود را باادب مي‌داند. براي اين‌كه كمي به اطلاعاتت بيافزایي. والسلام علي من التبع الهدي را امام علي در نامه‌شان براي معاويه نوشته‌اند. آن‌قدر خودخواهيد و بي‌احترام به شخصيت افراد و ديكتاتور كه هرچه دل‌تان خواست، به شهيد مي‌تازيد، ولي حق به ديگران نمي‌دهيد كه از او دفاع كنند و همه بايد اعتقادات و حرف‌هاي شما را داشته باشند، والا حرف‌هاي‌شان از جناب شما مضحك و طنزآميز و بي‌فايده و غيراخلاقي و جاهلانه است. نه عزيزم، دوره محمد رضا شاه و رضا خان قلدر تمام شد. نه عزيزم، همه مجبور نيستند مثل تو فكر كنند، نه الحمدالله انقلابي آمده كه خان سالاري را از بين برده است. بهتر است اگر خودتان ترسيديد و يا غافل شديد، یا نتوانستيد يا زيرآبي يا هر دليل غيرموجهي كه براي جنگ نرفتن داريد، ديگران را با كمال وقاحت مرحوم بيان نكنيد و آن‌ها را تحقير نكنيد. مطمئنم توان نداريد براي شهيد كريمي كلمه شهيد را به‌كار ببريد، چرا كه شما مي‌پنداريد شهيد كريمي جز بدنش و جانش چيزي نداشت تقديم كند و عقل و فكري نداشت، ولي جنابعالي فكري داشتيد كه بسيار برتر از جان بي‌اهميت شهيد كريمي بود. ببخشيد كه شما را حلوا حلوا نكرديم و رئيس جمهور نشديد، خيلي به شما ظلم شد، شما بايد پادشاه مي‌شديد با اين افق فكري، زورگويي و كشتار و شكنجه به‌راه مي‌انداختيد و كسي در جناب حضرت‌تان لب از لب وا نمي‌كرد...
احسان: من که فکر می‌کنم این عباسپور و شرکاء، جناب جوادپور رو با بابک زنجانی یا خاوری ـ رئیس بانک ملی ـ که اختلاس کرده بود و فراری دادنش کانادا، اشتباه گرفتن! راستی، توو اسلام در مورد اختلاس و تهدید و ارعاب و فحاشی حدیث و آیه‌ای نداریم؟ یا داریم و ذکرش به صلاح منافع بعضی‌ها نیست؟! البته امثال جوادپور انقلابی هم که عرصه رو برای همچین آدم‌هایی خالی کردن، مقصراند.
رسول: آقای عباسپور و هم‌فکران ایرجی! اکنون شهید کریمی شده است برای‌تان نردبان و وسیله‌ای برای نیل به مقاصد از پیش طراحی شده‌تان؟؟؟!!! دست شما به گواه تاریخ انقلاب و سوابق درخشان‌تان در مقاطع مختلف برای مردم منطقه رو شده است. امتحان پس داده‌اید.
محمد: جه بر سر این شهر آمده است؟ همه سیاسیون سکوت می‌کنند، آن‌وقت یک نفر تازه به دوران رسیده می‌گوید من همه‌کاره دولت روحانی در لاهیجان و سیاهکل هستم و همه مدیران را من تعیین می‌کنم! از طرف دیگر، هرچه پول بیت‌المال و ادارات است، برای خوشایند بعضی باید خرج بنر و تبلیغ ایشان شود تا ناراحت نشوند. تا کی؟ دوره گذشته به یوسف قاسمی اعتراض می‌کرد که چرا در لاهیجان و سیاهکل این‌قدر پرده و بنر می‌زنی؟ الآن خودش نیز همان‌طور شده است؟ تا کی؟؟؟
کامران: آقای جوادپور! شما که برای مطرح کردن خودتون، همه‌جور مقاله نوشتید و به پای خیلی‌ها پیچیدید، لطفاً در دور بعدی انتخابات شورای شهر یا مجلس کاندیدا بشید تا ببینید 200 رأی هم ندارید. [...]
کامبیز: ای کاش لاهیجان یک بار دیگر چهره‌ای مثل ابوالحسن را به خود ببیند و چهره‌های منفوری مثل جوادپور با قلم‌های پرکینه‌شان دست از سر الگوها و آرمان‌های جوانان این استان بردارند!
رسول: از وقتی بهترین بزرگان و مدیران رفتند، عرصه خالی شد؛ شهر بی‌کلانتر گشت و غورباقه‏!‏‏!‏‏!‏‏!‏‏!‏ هفتیر می‌کشد برادران عزیز! بی‌اخلاقی را حاکم کرده‌اند و این مردم هستند که با یک "نه بزرگ‏"، لکه ننگ را پاک و تغییر را ایجاد و آینده روشن لاهیجان را رقم خواهند زد.
اگر چند وقت دیگر، دم خروس "نفیاً" و "اثباتاً" زد بیرون چه؟؟؟ مثلاً این تعریف کردن‌های مشمئزکننده به‌خاطر انتقال از رودبار به لاهیجان باشد چه؟؟؟ چون اخیراً دیگه همه یاد گرفتن برای پست گرفتن، دست به دامن امامزاده بیژن (ببخشید ایرج) میشن و براش توبه‌نامه و ارادت‌نامه مینویسن؛ شاید شفایی بده!!!!!
محمد.ف: آقای لاهیجی! حتماً از این به بعد از هرکس مدرک و شاهد برای حضور در جبهه خواستند، باید بیاد از تو گواهی بگیره، چون ظاهراً تو هرکس رو که در جبهه حضور داشته، دیدی!!! من شخصاً با آقای جوادپور در عملیات نصر 8 و پیشروی در منطقه ماووت عراق هم‌رزم بودم و عکس‌هایی از آن دوران به یادگار دارم.
رسول: احسنتم آقای (محمد.ف).
لاهیگ: نظرات نویسنده کامنت‌های توهین‌آمیز با اسامی "اب رحیم، حامی ع، حسین، لاهیجی، ام هانی، حسین الف، مصطفی، بی‌طرف و امینی" که از یک IP نوشته شده و متأسفانه با تداوم رویه نادرست خود، قصد تبدیل انتقاد سالم به دشمنی و کینه‌جویی حول محور مجادلات طرفین را داشته است، حذف می‌شوند.
"لاهیگ" همچون همیشه از تمامی کاربران فهیم و بافرهنگ خود می‌خواهد در ارائه دیدگاه‌ها و نظرات خود، ضمن توجه به متن اصلی خبر، یادداشت، مصاحبه و ... (و نه نظرات سایر کاربران)، حرمت و حریم اخلاقی را رعایت نموده و مواجهه منطقی و انسانی به اظهارات موافق و مخالف را سرلوحه رفتار خود قرار دهند.
واقعاً آقاي عباسپور عالم ديني و دلسوخته هستند... چقدر جواب حكيمانه‌اي. آقاي جوادپور! این‌قدر جوش نزن! حرف حق تلخه! شما هرچه از دهان‌تان بيرون مي‌آيد، مي‌نويسيد. به كسي كه نمي‌تواند از خود دفاع كند، يعني شهيد (نه مرحوم) مي‌تازيد. وقتي كسي براي اين مظلوم سينه سپر مي‌كند، توهم مي‌زنيد و فكر مي‌كنيد اسطوره ادبيد. بهتر است مقاله‌هاي خود را كمي مطالعه كنيد و بي‌ادبي و كينه‌ها و عقده‌هایي كه در خطوط مقاله به چشم مي‌خورد را ملاحظه فرمايید. يادتان نرود توضيحي براي خطاب به غير از شهيد از شهيد كريمي را هم بدهيد تا از اطلاعات پرمغزتان بهره ببريم، هم ما هم جناب عباسپور هم معلوم شود كه اطلاعات يك مقاله نويس در چه حد است؟ از جواب قبلي كه بسيار لذت برديم.
رسول: شما دو عزیز اهل قلم با هم مشغولید و نااهل‌ها درحال تاراج منطقه. آب را برای گربه صفت‌ها(!!!) گل آلود نکنید! شما را به خودتان مشغول کرده و به تاخت و تاز خویش مشغول‌اند!!!!!!!!!!
یوسفی: آقای عباسپور! کلاً این‌جور حرف زدن شایسته یک مسلمان نیست، چه رسد به یک روحانی!؟ این‌که آدم از عباراتی در نوشته خودش استفاده کند، فرق می‌کند به این‌که بخواهد آن را مستقیماً به شخصی نسبت دهد. کار شما در کل غیراخلاقی است و بهتر است از خوانندگان و جناب جوادپور عذرخواهی کنید.
م.صفری: بهتر بود عباسپور درباره مسأله جبهه ابتدا پاسخ دهد که استادان او در زمان جنگ چقدر جبهه رفتند و در کدام عملیات و خط حضور داشتند؟! خود ابوالحسن کریمی و جواد کریمی در آن سال‌ها که جبهه از اهم واجبات بود، چند ماه در آن حضور داشتند؟ آن‌چه من به‌یاد دارم، کریمی پس از این‌که حزب جمهوری اسلامی هیچ کاری بهش نداد، یا در مغازه‌اش بود یا در قم. اگر جبهه این‌قدر مهم بود که تو می‌گویی، چرا وقتش را در آن نگذراند؟! جواد کریمی هم که مثل همیشه عافیت طلب بود و بعد از جمع شدن حزب به قم پناه برد. همه این سال‌ها هم که کاری از او در شهرستان دیده نشد. چرا الکی بعضی را بت می‌کنی؟
باقری: عباسپور حتماً از دفتر کوچکی که در رودبار داره خسته شده و هوای مسئولیت مهمی در لاهیجان رو داره که این‌جوری داره به بعضی‌ها خوش خدمتی می‌کنه. کسی نیست به این بابا بگه که چرا همه معضلات و مشکلات شهر و استان رو ول کرده و به یک نویسنده متعهد و شجاع که نمونه‌ای در استان نداره، گیر داده!!! من هرچه از جناب جوادپور خوندم، همه‌اش دلسوزانه و انتقادات به‌جا بوده. در عوض اولین مطلبی که از عباسپور خوندم، سراسرش فحش بوده.
منصوری: من از نزدیک جناب جودپور را می‌شناسم و به میزان دانش و تسلط ایشان به مباحث سیاسی و فکری روز آشنایی دارم. ایشان درگیر مباحث مهم و کلانی در سطح بالا و در موضوعات عمیق فلسفی و سیاسی هستند، لذا گمان نمی‌کنم که مسائلی که جناب عباسپور گفتند، برای ایشان مسأله باشد. انصاف نیست که نقد ایشان را از روی کینه یا حسد بدانیم؛ چون ایشان فرد ضعیفی در مسائل علمی نیستند. حتی می‌دانم که ایشان در زمینه علوم اسلامی و حوزوی هم تسلط و آشنایی دارند و دست کمی از یک روحانی در سطح درس خارج ندارند. البت اگر چنین مباحثی حضوری مطرح شود، صحت ادعای بنده معلوم خواهد شد. کاش جناب عباسپور یک بحث علمی یا تحلیلی را مطرح می‌کردند که مورد استفاده همگان قرار می‌گرفت. توصیه می‌کنم به‌جای این مباحث شخصی و جدل بی‌حاصل، به گفت‌وگوی دوستانه و عالمانه روی آوریم.
شریف: این عالم دینی دلسوخته تا حالا کجا بوده؟!!! حالا هم که آمده، یا فحش میده یا تهدید میکنه!!! درد شهر ما اینه که عالم و دلسوخته‌اش این‌جوری‌اند! همه چیزا رو می‌بینن و سکوت میکنن و اگر کسی انتقادی کرد، این‌جوری بهش میتازن!!! واقعاً که!!!!!
حمید: به‌زودی منتظر عکس‌های یادگاری عباسپور با ایرج خان باشید!!!
رنجبر: حق با رسول است‏. بی‌اخلاق‌ها قصد شکستن قلم را دارند. باید برای نیل به مقصود نهایی و رسیدن به مدینه فاضله، به روشنگری پرداخت، حق را گفت و از تلخی حق گله نکرد. با تشکر.
نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"