كدخبر: ۴۸۵۰
تاريخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۳۸۹ - ۲۳:۰۲
ارسال به دوستان
نسخه چاپي
مردی که دغدغهاش تشخیص بود
درباره دکتر ابوالحسن ضیاء ظریفی
به یاد دکتر ابوالحسن ضیاء ظریفی
دکتر محمدحسین عزیزی
زندهیاد دكتر ابوالحسن ضیاء ظریفی در 29 مرداد 1305 در خانوادهای مذهبی در شهر زیبای لاهیجان به دنیا آمد. در خانواده او، اشتغال به حرفه پزشكی، قدمتی صدساله داشت. پدربزرگ خانواده، مرحوم حجتالله حكیم باشی، تا بیست سالگی به یادگیری صرف و نحو و علوم مختلف آن روزگار پرداخت. وی شعر میسرود و تخلص شعری او "عطارد" بود. بهعلاوه، خط زیبایی هم داشت. او پس از درگذشت پدر و مادرش، برای تحصیل پزشکی به تهران آمد. (شرح احوال او در دیوان شعری كه از او به یادگار مانده، به تفصیل آمده است) حجتالله حكیم باشی چند فرزند داشت. پدر دكتر ابوالحسن ضیاء ظریفی، حاج عیسی، از فرزندان او و از بازرگانان مشهور لاهیجان بود. اما، فرزند دوم وی، میرزا ابوالفضل، دوره طب را در مدرسه دارالفنون گذراند و در سال 1285 اجازه طبابت و داروسازی دریافت کرد. وی به زبانهای فرانسه، روسی و عربی تسلط داشت و در گیلان طبیب مشهوری بود. دكتر ضیاء الاطباء در 14 خرداد 1305 پس از یك سخنرانی سیاسی به نفع جمهوریت، روبهروی مسجد جامع لاهیجان به ناگهان درگذشت و به قولی او را مسموم كردند. فرزند دیگر خانواده حجتالله حكیم باشی، دكتر یحیی ظریفی بود كه پس از پایان تحصیلات پزشکی به گیلان رفت و همراه با مرحوم میرزا كوچك خان جنگلی در منطقه كسما و فومنات به معالجه قشون میرزا كوچك مشغول شد و مدتها نیز ریاست بهداری فومن، كوچصفهان، محلات و قم را برعهده داشت. وی در سال 1321 در محلات درگذشت.
ابوالحسن ضیاء ظریفی تحصیلات ابتدایی را در مدرسه حقیقت لاهیجان و دوران متوسطه را در دبیرستانهای ایرانشهر لاهیجان، شاهپور و تربیت رشت به پایان رساند و در شهریور 1324 برای ادامه تحصیل به تهران رفت. تحصیلات او در رشت، با جنگ بینالمللی و اشغال شمال كشور توسط قوای شوروی، خروج رضا شاه از ایران و حكومت پهلوی دوم مصادف بود.
ابوالحسن ضیاء ظریفی درباره آن دوران مینویسد: "سقوط دیكتاتوری رضا شاه، آزادیهای سیاسی را تا حدودی میسر ساخت، احزاب سیاسی مختلف تشكیل شد و بالطبع در بین قشر دانشآموز و دانشجو تمایلات سیاسی و مبارزات ایدئولوژیك قوت گرفت. در دوره دوم دبیرستان، دو گرایش فكری در محیط ما حاكم بود. از یك طرف استاد زبان عربی ما مرحوم بتولی، تفكر مذهبی را در ما تقویت میكرد و از طرف دیگر، استاد زیستشناسی، محمود بهزاد، تفكر علمی را به ما میآموخت. حزب توده ایران نیز با فلسفه و تفكر ماركسیستی، جوانان و روشنفكران را به طرف خود جلب، در كلاسهای سخنرانی و شعرخوانی حاضر میشدیم."
ابوالحسن ضیاء ظریفی پس از پایان دبیرستان، زیر تأثیر تعالیم زندهیاد دكتر محمود بهزاد، ابتدا دو سال در رشته زیستشناسی در دانشكده علوم دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت، اما در سال 1326 در كنكور پزشكی شركت كرد. در آن زمان، دانشكده پزشكی، داروسازی و دندانپزشكی به ترتیب 110 نفر برای رشته پزشكی، 40 نفر برای داروسازی و 40 دانشجو برای دندانپزشكی برمیگزید. دكتر ضیاء ظریفی با صلاحدید دكتر صادق پیروز، به دانشكده داروسازی رفت و عصرها نیز در روزنامه "فرمان" عضو هیأت تحریریه بود و مقالات او با امضای "ا ـ ظ دانشجو"، در آن روزنامه منتشر میشد. طی سالهای تحصیل و با ادامه مبارزات سیاسی در دانشگاه، دكتر ضیاء ظریفی با تشكیل سازمان دانشجویان كوی دانشگاه و سپس سازمان دانشجویان دانشگاه تهران، مبارزات صنفی ـ سیاسی را شكل داد و در سال 1330 كه برای تشكیل سازمان دانشجویان دانشگاه تبریز به آن شهر سفر كرد، دستگیر شد و مدتی را در زندان گذراند.
پس از پایان تحصیلات در دانشگاه، برای خدمت وظیفه به كرمانشاه رفت. سپس به تهران آمد و رئیس آزمایشگاه بیمارستان شماره یك ارتش شد و خدمت وظیفه را به پایان برد و همزمان عصرها، در انستیتو پاستور ایران زیر نظر مرحوم دكتر علی مشحون، دكتر قدسی و دكتر بالتازار به كار میكروب شناسی پرداخت. وی هنگام خدمت وظیفه با همكلاس خود خانم دكتر توران زیركزاده (دختر مرحوم غلامحسین زیركزاده، استاد دانشكده ادبیات دانشگاه تهران) ازدواج كرد. پس از پایان خدمت وظیفه، مصادف با كودتای 28 مرداد 1332، ضربات سختی به خانواده دكتر ضیاء ظریفی وارد آمد. پدر همسرش خودكشی كرد و عموی همسرش مرحوم مهندس احمد زیركزاده كه از یاران وفادار مرحوم دكتر مصدق بود، مدتی آواره و سپس زندانی شد.
دكتر ضیاء ظریفی، خدمت خارج از مركز خود را در اصفهان گذراند و تأسیس نخستین آزمایشگاه كنترل مواد مخدر و اولین آزمایشگاه كنترل بیماریهای آمیزشی و گسترش شبكه آزمایشگاههای بهداشتی در استان از كارهای ایشان در اصفهان است. سپس در سال 1335 برای گذراندن دوره تخصصی آزمایشگاهی به تهران آمد و نخستین آزمایشگاه كنترل سل را زیر نظر مرحوم دكتر مهدی ذوالریاستین، در آزمایشگاه مركزی بهداشت تأسیس نمود. بعد از آن، سالهای 1341 و 1342 برای گذراندن دوره تخصصی میكروب شناسی به انگلستان رفت و در دانشگاه لندن زیر نظر اساتید برجستهای مانند پروفسور بیگنال، پروفسور میچسون و پروفسور ماركس به كار پرداخت و پس از بازگشت به ایران، آزمایشگاه رفرانس سل را تأسیس نمود كه از آن هنگام تا کنون، مركزی برای پژوهشهای بنیادی در زمینه بیماری سل بهشمار میرود. اواخر سال 1342 تشكیلات وزارت بهداری تغییرات فراوانی یافت و با كمك سازمان جهانی بهداشت(WHO) ، تشكیلات تازهای برای آزمایشگاههای كشور بهوجود آمد و دكتر ضیاء ظریفی به عنوان معاون فنی مدیر و رئیس آزمایشگاه رفرانس انتخاب شد. این آزمایشگاه، مركز تحقیقات و بررسیهای علمی آزمایشگاهی بود و در زمان همهگیری وبا، تلاشهای زیادی برای مهار آن انجام داد. بهعلاوه در آن، كلاسهای متعدد بینالمللی با شركت كارشناسان سازمان جهانی بهداشت تشكیل میشد. دكتر ضیاء ظریفی بنیانگذار بخش آزمایشگاه بهداشتی در جده، مدینه و مكه برای حجاج بود. وی در سال 1353 به عنوان مدیركل آزمایشگاهها برگزیده شد. در آن زمان تمامی واحدهای آزمایشگاهی زیر نظر اداره كل آزمایشگاهها كار میكردند و دکتر ضیاء ظریفی موفق شد چهارصد مركز آزمایشگاهی را در مناطق مختلف کشور تأسیس نموده و كلاسهای آموزشی برای تربیت كاردان و كارشناس آزمایشگاه برگزار كند.
در سال 1347 دكتر ضیاء ظریفی برای تكمیل تحصیلات خود به انستیتو پاستور پاریس رفت و در سال 1349 نیز در دانشگاه مریلند آمریكا زیر نظر پروفسور معروف دکتر گاردنر میدلبروك به كار پرداخت و سپس برای گذراندن دوره مدیریت آزمایشگاه به مركز كنترل بیماریهای ایالات متحده آمریكا معرفی شد. علاوه بر این، او به فعالیتهای آموزشی مختلفی نیز پرداخت. ابتدا به عنوان دستیار در دانشكده پزشكی اصفهان، سپس با سمت استاد میكروب شناسی در دانشكده علوم تهران تدریس کرد. وی در سال 1347 به تبریز رفت و نخستین دانشكده آزمایشگاهی را در آن شهر تأسیس كرد و پس از انقلاب نیز مدت هفت سال به عنوان استاد مدیریت آزمایشگاه در دانشگاه علوم پزشكی شهید بهشتی، در دوره دكترا تدریس نمود.
دكتر ضیاء ظریفی در مجامع علمی بینالمللی گوناگونی عضویت داشت و از جمله از سال 1963 عضو اتحادیه بینالمللی مبارزه با سل و بیماریهای ریوی در پاریس بود و مدت ده سال نیز عضو شورای نویسندگان مجله این سازمان بود. همچنین از سال 1976 عضو انجمن میكروب شناسان آمریكا، عضو انجمن بهداشت آمریكا، از اعضاء انجمن میكروب شناسان ایران، عضو مؤسس انجمن بهداشت ایران و عضو مؤسس انجمن بیوشیمی ایران بود. وی در سال 1372 با همکاری جمعی از استادان، انستیتوی تحقیقات سل و بیماریهای ریوی را تأسیس کرد که امروزه یکی از بزرگترین مراکز علمی کشور و مرجع سازمان بهداشت جهانی منطقه مدیترانه شرقی است. او مدتها به عنوان کارشناس سازمان بهداشت جهانی در عربستان، اتیوپی و کنگو نیز خدمت کرده است.
دكتر ضیاء ظریفی علاوه بر تدوین و انتشار كتابهای متعدد علمی ـ آزمایشگاهی، در زمینه علم، تاریخ، تاریخ پزشکی و امور اجتماعی و فرهنگی نیز آثاری به یادگار گذاشتهاند كه مشخصات برخی از آنها عبارتند از:
- داروینیسم و موتاسیونیسم و مقایسه آن با نظر لیسنیكو، انتشارات دانشگاه تهران، 1331
- پرسشهای بیپاسخ در سالهای استثنایی، با همكاری دكتر خسرو سعیدی، انتشارات نیلوفر، 1378
- سازمان دانشجویی دانشگاه تهران، نظری دیگر به جنبش دانشجویی در ایران (1332-1320)، انتشارات شیرازه، 1379
- زندگینامه حسن ضیاء ظریفی از دانشگاه تهران تا قتلگاه اوین، نشر امین دژ، 1383
- تاریخ سل از آغاز تا کنون، انتشارت میرماه، تهران، 1384
- برندگان جایزه نوبل پزشکی و فیزیولوژی، انتشارات میرماه، در دو نوبت چاپ شده است: 1385 و 1386
- حکایت زندگی، نشر امین دژ، 1385
وی همچنین بیش از صد و پنجاه مقاله علمی در مجلات پزشكی ایران و نشریات علمی آمریكا، انگلستان و سازمان بهداشت جهانی منتشر كرده و مقالههای اجتماعی مختلفی در روزنامههای اطلاعات، هفتهنامه پزشكی و ... نگاشته است.
دكتر ضیاء ظریفی در مهر ماه 1357 بازنشسته شد، و از آن تاریخ در كمیتههای مختلف وزارت بهداشت عضویت داشته كه مهمترین آن، "كمیته ملی مبارزه با سل" بوده است. وی یك دختر و دو پسر و سه نوه دارد. فرزندان او، تحصیلات عالیه خود را در آمریكا گذرانده و در آن كشور به كار مشغولاند. متأسفانه دکتر ضیاء ظریفی در آوریل 2006، پسر بزرگ خود سینا را در اثر بیماری از دست داد و این موضوع اگرچه روح او را سخت آزرد، ولی وی بر آن شد که از این رویداد تلخ نیز به سود دیگران بهره جوید. از اینرو با تجربه تلخی که از از دست دادن پسرش در اثر بیماری داشت، کتابی با عنوان "پزشکان چگونه فکر میکنند؟" منتشر نمود. این کتاب بر مبنای کتاب مشابهی از دکتر ژروم گریمن (استاد پزشکی دانشگاه هاروارد) تدوین شده و در آن دکتر ضیاء ظریفی به تصمیمات نادرست پزشکی که گاه در اثر تفکر اشتباه برخی پزشکان به زیان بیماران تمام میشود، پرداخته و رهیافتهای سودمندی برای پیشگیری از آن ارائه کرده است.
در سال 1383 دكتر ضیاء ظریفی با شرح احوال علمی و فرهنگی خود به منظور درج در کتاب "پزشکان در قلمرو فرهنگ و هنر"، در بخشی از زندگینامه خود نوشته است: "خدا را سپاس میگویم كه توفیق خدمت به مردم میهن گرامیام، ایران را به من عطا فرمود و آرزو دارم تا پایان عمر در خدمت محرومان باشم. شعارم همیشه این بوده است: من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باش، چون به فكر سوختن افتادهای، مردانه باش. و برای سخنرانیها و نوشتههایم شعارم این است: بشكن ای قلم، ای دست اگر پیچی از خدمت محرومان سر." و به راستی که زندگی و خدمات ارزشمند دکتر ضیاء ظریفی، به گفته صاحبنظران، این گفته ایشان را تأیید میکند.
سرانجام دکتر ابوالحسن ضیاء ظریفی در مهر ماه 1389 در اثر بیماری جانکاه سرطان که در ماههای آخر عمر با آن روبهرو گردید، در آمریکا، روی در نقاب خاک کشید. خاطرهاش ماندگار و یادش پاینده باد که انسانی دانشور، مهرورز، فرهنگمند و دوستدار دانش و انسانیت بود.مردی که دغدغهاش تشخیص بود
محمد الهامینوشتن در مورد زندگی دکتر ابوالحسن ضیاء ظریفی، بهویژه از منظر تاریخ سیاسی معاصر، با توجه به زمانه فعالیت سیاسی و رویدادها و حوادث به وقوع پیوسته برای او یا در محیط و پیرامونش و خاستگاه خانوادگی و پیوندهای سببی و نسبیاش، میتواند بسیار جذاب و خواندنی باشد؛ همانگونه که از پس خاطرات و مصاحبههای خود مرحوم دکتر ضیاء ظریفی هم، این جذابیت و خواندنی بودن، هویداست. اما وقتی این زندگانی و فعالیتهای سیاسی دکتر را همزمان با زندگانی علمی و دانش و تخصص حرفهای و شغلیاش به نظاره بنشینیم، متوجه نکات جالبی میشویم که ارزشمندترینش، که به نظرم از ورای آن میتوان به فلسفه و هدف دکتر از زندگانیاش دست یافت، دغدغه تشخیص است.
"تشخیص" به عنوان "کلید دروازه درمان" بیشترین اهمیت را در مسائل پزشکی دارد. تشخیص درست، بعضاً نیم و حتی قسمت اعظم درمان را شامل میشود و این مهم بر جامعه پزشکی و حتی بسیاری از مردمان عادی نیز پوشیده نیست. از تشخیصهای اشتباه بسا درمانهای ناکارآمد و در نتیجه عوارض بعضاً جبرانناپذیر ایجاد شده و چهبسا مرگ و میر هم به دنبال داشته است.
تشخیص البته نه فقط در حوزه پزشکی، بلکه در سایر حوزههای اقتصادی و اجتماعی و ... نیز مسألهای حیاتی است و تشخیص درست و بهموقع دردها و ضعفها و چالشها در حوزههای مختلف، نعمتی بزرگ برای حیات و دوام یک کشور و جامعه است. این مسأله را میتوان شاه بیت زندگی دکتر ضیاء ظریفی دانست که همواره به دنبال تشخیص بود.
اگر بتوان زندگانی دکتر را به دو برهه مشخص تقسیم کرد، قطعاً سال بعد از کودتای 28 مرداد، خط قسمت خواهد بود؛ چه دکتر که تا آن زمان به دنبال درمان دردهای جامعه خود، کوششها کرده و مرارتها کشیده بود، سرخورده و ناامید از حزب توده و زعمای آن و بیاعتماد به فضای حاکم بر فعالیتهای سیاسی آن دوره و مأیوس از شکست نهضت بزرگ ملی شدن نفت ایران، به فعالیتهای حرفهای و علمی خود روی آورد که محوریتش با توجه به دانش تخصصی او، "تشخیص" بود. دکتر اما این دانش و دغدغه علمی و حرفهای خود را تا مرزهای سیاست و اجتماع نیز پیش برد و گرچه دیگر فعالیت سیاسی نکرد، اما برای نسلهای بعد، از تشخیصهایش نوشت و گفت تا شاید تاریخ به شکلی ملالآور دوباره تکرار نشود، که این ملک از این تکرارها بسیار دیده است!
دکتر گذشتههای خود را میدید که چگونه در دغدغه درمان دردهای دیار و میهن خویش از سر اضطرار و نیز جو غالب آن دوران، و نه درک و اندیشه و بررسی کافی، به حزبی روی آورد که خود را حامی دهقانان میخواند، و دانست که اگر همانجا تشخیص درستی میداشت، پی درمان اشتباه نمیرفت تا در زمانی که پیرمردی شریف از همان طبقه اشرافزادهای که حزب او از آنها دل خوشی نداشتند، نماینده آرزوهای این دهقانان و مردم شده بود، امثال این درمانهای اشتباه، بیماری این اجتماع را شدت بخشند و امید درمان را بار دیگر ناامید سازند!
ابوالحسن جوان، شیفته خدمت و درمان آلام مردم بود و مانند خیلی از همنسلانش در تشخیص، دقیق و انتخاب درمان مناسب در اشتباه. از همان زمانهای عضویت در حزب توده و بعدتر، اوجگیری نهضت ملی ایران، این را کمکم فهمید و رشته مودت، از حزب برید. حتی پیشتر هم به دلیل مواضع مستقل و حقیقتجویانه مشکلاتی را با حزب داشت و یکبار هم توبیخ شده بود.
باز تا سالی بعد از کودتا و آخرین تلاشها، همزمان لازم بود که ابوالحسن مبارز و فعال سیاسی، ابوالحسنی که حتی در دوران خدمت سربازی هم بی سر و صدا نبود و آزمایش روغنهای مصرفی ارتش، جهت اطمینان یافتن از عدم آلودگی، نزدیک بود به قیمت تبعید برایش تمام شود! اویی که سازمان صنفی دانشجویان دانشگاه تهران را راه انداخته بود، او که در کلاسها و جلسات حزب فعال بود، او که طعم ضرب و شتم احزاب دست راستی در میتینگ حزبی را سخت چشیده بود، زندان هم رفته بود، سال بعد کودتا یکباری هم به دام افتاده بود، دیگر واقعاً شد دکتر ابوالحسن ضیاء ظریفی! و از این پس همه هم و غمش تشخیص و تشخیص!
تشخیص نه فقط در گوشه آزمایشگاهش، یا تحقیقات ارزشمند برای تشخیص و ریشهکنی سل، بهقدری که عنوان استاد افتخاری "اتحادیه بینالمللی مبارزه با سل و بیماریهای ریوی" را از آن خود کند، بلکه تشخیص دردها و آفات جامعه و سیاست و فعالیتهای سیاسی. در این چهره جدید، دیگر او نه فعال اصلی سازمان دانشجویان دانشگاه تهران، بلکه روایتگر جنبشهای دانشجویی و خاطرهگوی ضعفها و قوتها و پندهای آن است. دیگر نه فعال سیاسی و عضو حزب توده، بلکه با نشر خاطرات خود و دیگران، منتقد و روشنگر زمانه و فعالیتها و عوارض و تأثیرات آن حزب است. دیگر مانند سالهای نهضت ملی شدن نفت، در متن ماجرا نیست، اما با جمعآوری خاطرات مهندس زیرکزاده در کتاب "پرسشهای بیپاسخ در سالهای استثنایی"، از بیرون و حاشیه، این متن را به نظاره مینشیند تا روشن و تاریک و سره و ناسرهاش را باز شناساند.
و این دغدغهها تا پایان عمر و سالهای واپسین در کنار اویند که در سالهای آخر، دست به ترجمه کتاب ارزشمند "پزشکان چگونه فکر میکنند؟" میزند و بعد از کتاب کاربردی و باارزش نوشته خود، یعنی "اصول حفاظت و ایمنی در آزمایشگاههای بیمارستانها و مراکز پزشکی" اثر ماندگار دیگری از خود را در حوزه پزشکی، اینبار در قالب ترجمه، ارائه میکند.
کتاب "پزشکان چگونه فکر میکنند؟" که اثر ارزشمندی از گردآوری تجربیات دکتر گروپمن است، علل خطاهای پزشکان، نقش پول و بازاریابی در تصمیمات پزشکی، اثر احساس و عواطف یک پزشک بر تفکر او، و بسیاری دیگر از مباحث ارزشمند در حوزه پزشکی و جامعهشناسی پزشکی امروز را بررسی و تحلیل میکند، و این اثر به قلم توانای دکتر ابوالحسن ضیاء ظریفی به فارسی ترجمه میشود تا باز هم به پیشگیری و تشخیص و درمان یاری رساند؛ کتابی که هدف اصلی آن، کاستن از اشتباهات پزشکی است.
و در همین سالهای واپسین نیز باز از دغدغه تمییز و تشخیص در حوزه سیاست و تاریخ سیاسی جدا نیست که مصاحبه جالبش با مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر، مؤید این نکته است.
نکته دیگر اینکه شاید بیاندیشیم که تشخیص برای همه ما در همه زمینهها مهم است. آری! اما غالباً عجولانه از همان اول به دنبال درمانیم و توجه نمیکنیم که درمان غلط ناشی از تشخیص نادرست، چه مصائبی میتواند بهبار بیاورد. این همان نکتهای است که دکتر ابوالحسن ضیاء ظریفی بیش از نیم قرن هم در حوزه سیاست و اجتماع و هم در حوزه سلامت و پزشکی، در موردش کوشید. این لاهیجی مرد، نوه میرزا حجتالله حکیم باشی، برادرزاده دکتر ابوالفضل خان ضیاء الاطباء، که روزی بعد از نطقش در دفاع از جمهوری در جلوی مسجد جامع لاهیجان، به طرز مشکوکی مسموم شد و درگذشت، و برادر بزرگتر حسن ضیاء ظریفی که در شب خونین تپههای اوین در سال 1354 در آرزوی درمان همان دردهایی که عمو و برادر بزرگتر هم روزگاری درپی علاجش بودند به خاک افتاد، داماد برادر مهندس زیرکزاده که از یاران دکتر مصدق در ملی شدن نفت ایران بود، همه و همه اینها او را وا میداشت تا در روزگاری که دیگر سیاست را به کناری نهاده بود، روایتگر تاریخ آن باقی بماند و به سهم خود، تشخیص درست را برای آیندگان آسانتر و درمان را دستیافتنیتر بنماید.
منابع:
دکتر محمد حسين عزيزی (www.drmhazizi.com)
محمد الهامی (mohammadelhami.blogfa.com)