گردش نخبگان حاکم یکی
از ابزارهای ضروری در هر نظام سیاسی است که میتواند ثبات و کارآمدی یا بیثباتی و
فرسودگی آن نظام را سبب شود. سالها پیش نظریهپرداز برجسته ایتالیایی ـ پاره تو ـ
به لحاظ نظری، گردش نخبگان را مسألهای طبیعی و ضروری برای نظامهای سیاسی معرفی
کرد. "پاره تو" معتقد بود بر مبنای روال هر جامعه سیاسی، هر از چند گاهی
نخبگان قدیمی با نخبگان جدید جابهجا میشوند. از نظر او، هرگاه نخبگان حاکم به سن
روباه صفتی (پیری و محافظهکاری) سوق یافتند و شیر صفتان (شجاع دلان) در درون بخشی
از تودهها پیدا شدند، گردش نخبگان به مسألهای ضروری و اجتنابناپذیر تبدیل میشود
و نخبگان قدیمی با نخبگان جدید جابهجا میگردند.
پس از کودتای 28
مرداد 1332 شمسی و سقوط دولت مصدق در ایران، محمدرضا پهلوی فارغ از مزاحمتهای
نخبگان قدیمی و ساختاربخش، همچون قوام و مصدق و سرکوبی نیروهای سیاسی، روشنفکران و
احزاب سیاسی با تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت ایران (ساواک) درصدد برآمد به شیوهای
غیردموکراتیک و بدون اتکاء به نخبگان مستقل، جابهجایی وسیعی در میان نخبگان حاکم
ایجاد کند تا توسعه و نوسازی به سبک پهلوی را در ایران با سرعتی هرچه تمامتر به
سرانجام برساند. بدین منظور پس از کودتا با کنار گذاشتن جمع کثیری از نخبگان عصر
رضا پهلوی و پا به سن گذاشته، در جستوجوی نخبگانی جدید، گوش به فرمان و فرمانبر
بود که بدون چون و چرا توسعه و نوسازی مد نظر وی را به سرانجام برسانند.
شاه نمیخواست شاه
مشروط باشد و در این رهگذر، طی یک دهه تغییرات وسیعی در هیأت حاکمه پدید آورد تا
اصلاحات ارضی و دیگر برنامههای نوسازگرایانه خود را به اجرا درآورد. سیاست جابهجایی
نخبگان حاکم در ظاهر موفق بود و وی با اتکاء به نخبگانی جدید و گوش به فرمان در "کانون
ترقی"، نظیر حسنعلی منصور و هویدا توانست منویات خویش را در عرصه عمل اجرایی
کند. بعدها افزایش قیمت نفت نیز به کمک شاه آمد و او با حرکتهای نمادینی همچون
جشنهای 2500 ساله و نگارش کتابی تحت عنوان "به سوی تمدن بزرگ"، آینده
ایران را دستنیافتنی و همسان با کشورهای صنعتی معرفی کرد. چندی نگذشت که بیتوجهی
به عرصه عمومی از سوی رژیم پهلوی، گفتمانی جدید در حاشیه بر مبنای غرب ستیزی و
بومیگرایی شیعی شکل گرفت و طومار جهان نمادین پهلوی را که مبتنی بر تجدد و
ایرانیت بود درهم پیچید.
تجربه رژیم پهلوی در
جابهجایی نخبگان حاکم، مقابل دیدگان جمهوری اسلامی قرار دارد. بر همین اساس،
جمهوری اسلامی طی سه دهه اجازه فضای تنفسی به گفتمان حاشیهای را میداد تا در
کنار گفتمان حاکم در عرصههای فرهنگی و اجتماعی حضور پیدا کند. با اینهمه از آنجا
که تمامی رژیمها بینیاز از جابهجایی نخبگان حاکم نیستند، جمهوری اسلامی نیز
ناگزیر از گردش نخبگان برای تداوم حیات سیاسی است. بر همین اساس، نخستین گردش
نخبگان حاکم به معنای وسیع آن در سال 1384 صورت گرفت که نخبگانی جدید با شعار
مبارزه با فساد و انکار 16 سال مدیریت ناکارآمد، نخبگان پیشین را کنار گذاشتند. با
اینهمه، جابهجایی مزبور چندان خوشایند نبود و پس از چندی نارضایتیهای سیاسی از
آن بالا گرفت. دلایلی نظیر بیثباتی سیاسی پیشآمده در انتخابات ریاست جمهوری 1388،
ناکارآمدیهای مدیریت اقتصادی و سیاسی دولت در عمل به بسیاری از وعدههای داده
شده، بیاعتنایی دولت به بعضی از مصوبات مجلس، افزایش تنش سیاسی میان مجلس و دولت
و ماجرای تغییر وزیر اطلاعات سبب شد که موفقیت جابهجایی نخبگان حاکم با تردید و
ابهام روبهرو شود. از سویی بسیاری از نخبگان قدیمی پا به سن گذاشتهاند و از سوی
دیگر به منظور تداوم موفق جمهوری اسلامی نیاز به نخبگان جدید اجتنابناپذیر میباشد.
بر همین اساس، این موضوع به یکی از مهمترین دغدغههای جمهوری اسلامی تبدیل شده
است.
طی دهه 1340 و 1350
شمسی رژیم پهلوی با اتکاء به دو لایه فرهنگی "ایرانیت" و "تجدد"،
توسعه و نوسازی را در ایران دنبال میکرد و اسلامیت را به عنوان یکی از مهمترین
عناصر هویتی ایران به کناری نهاده بود. اما با وقوع انقلاب اسلامی، ترکیب "اسلامیت"
با "ایرانیت" در دستور کار نظام جدید قرار گرفت و ضدیت با غرب به عنوان
مهمانی مهاجم و ناهمساز با آرمانهای انقلابی در دستور کار قرار گرفت. اصلاح نظام
اداری، دانشگاهی و تمامی ارکان کشور از غربزدگی، یکی از مهمترین اقدامات عملی
نظام جدید بود. با اینهمه غرب نیز کوتاه نیامد و هر دهه به رنگی دیگر درآمد تا
نشان دهد که تنها نمیتوان تکنیک را اخذ کرد و به فرهنگ آن بیاعتناء بود. گسترش و
افزایش شبکههای رادیویی، تلویزیونی و بعدها شبکههای مجازی و ارتباطی جدید اساساً
هر آنچه را که رنگ و بویی از اصالت و بومیگرایی داشت دود کرد و به هوا برد.
نگرانی از بیهویتی و مسخرگی زندگی روزمره و تأثیرپذیری از غرب تا بدان حد شیوع
یافت که مسئولین جمهوری اسلامی از آن احساس نگرانی کردند و راههایی را برای
مداوای آن دنبال نمودند. بسیاری از واکنشهای سیاسی و اجتماعی طی دو دهه اخیر در
عرصه عمومی نیز برآمده از این تضاد ایدئولوژیکی بود که ریشههای آن به تضاد میان
عناصر هویتی انقلاب اسلامی با عناصر نمادین غرب برمیگردد.
اکنون پس از دو دهه
مناقشات سیاسی، جمهوری اسلامی به آرامش نیاز دارد تا سیاست توسعهای خود را با
تکیه بر جهان نمادین اسلامی و ایرانی دنبال کند. این جهان نمادین مؤلفههایی دارد
که حضور آن در معماری، شهرسازی، برگزاری مراسمات آیینی و ظاهر و زبان آدمیان به
کلی مشهود است. بدین ترتیب طراحی الگوی
اسلامی ـ ایرانی پیشرفت به عنوان نقشه راه جمهوری اسلامی، سعی دارد تمامی عناصر
لازم برای استمرار نظام آینده را گردآوری نماید.
نکته اساسی و مهم این
است که بالاخره چه کسی یا کسانی و یا گروهی باید این الگوی نمادین جمهوری اسلامی
را در عرصه عمل پیاده نمایند؟ اینجاست که جابهجایی نخبگان حاکم از اهمیت حیاتی
برخوردار میشود. با ناکارآمدی نخبگان جدید در سال 1384 بهنظر میرسد جمهوری
اسلامی نیازمند نیروهایی جدید ـ با مشخصههایی که ذکر خواهم کرد ـ است تا آینده
خود را تضمین نماید. شاخصهای زیر از اهم ویژگیهایی است که جمهوری اسلامی خواستار
آن است:
یکم. اساس جمهوری
اسلامی در پاسداشت اسلام شیعی است. بنابراین اولویت اساسی نخبگان حاکم در اجرای
سیاستهای توسعهای، عمل به توصیههای عالمان دینی و درنظر گرفتن حساسیتهای آنان
و تبعیت از ولایت میباشد. "ولایت" اصل اساسی در عدم انحراف از مبانی
دینی در جمهوری اسلامی تلقی میشود. روی هم رفته اجرای سیاستهای توسعهای نیز
نباید با مبانی دینی نظام دچار زاویه شود.
دوم. حل مشکلات
اقتصادی نظیر رهایی از اقتصاد نفتی، ممانعت از فسادهای بزرگ، رفع تورم و کاهش فقر
و بیکاری از دیگر مواردی است که جمهوری اسلامی از نخبگان جدید طلب میکند.
سوم. دوری از منازعات
سیاسی و فرسایشی نیز از دیگر درخواستهای جمهوری اسلامی از نخبگان جدید در اجرای
سیاست توسعهای در آینده است تا ایران به قدرتی انکارناپذیر در منطقه تبدیل شود.
علیرغم وجود این
تقاضاها برای توسعه در درون نظام، بهنظر میرسد سیاست توسعهای بدون همراهی
نخبگان فکری مستقل با توفیق چندانی روبهرو نخواهد شد. در نتیجه جمهوری اسلامی
برای رسیدن به پیشرفت و عدالت در دهه چهارم، نیازمند همکاری نخبگان مستقل با خود
است.
تصور این قلم بر آن است
که جمهوری اسلامی طی دو سال آینده به جابهجایی نخبگان حاکم اقدام خواهد کرد تا
خیال خود را از اجرای سیاست توسعهای بر مبنای الگوی اسلامی ـ ایرانی آسوده سازد.
هرچند تلقی آن از ایرانیت نیز اساساً با تلقی ملیگرایان از ایرانیت متفاوت است.
بهطور کلی دوری از
رادیکالیسم و وفاداری به آرمانهای جمهوری اسلامی، مهمترین شاخصههای است که
نخبگان حاکم باید از آن برخوردار باشند؛ هرچند اجرای موفق هرگونه سیاست توسعهای
بدون همراهی و همکاری نخبگان مستقل فکری امکانپذیر نمیباشد.