كدخبر: ۳۶۷
تاريخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ - ۱۶:۱۴
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
ختم تعزیه
پیمان عیسی‌زاده

همة آدم­ها می­توانند به نوعی منکر خصائص به اصطلاح دور از شأنی باشند که اتفاقاً در عرصة عمومی به آن مشهورند. مدیران، تصمیم­گیران و دست­اندرکاران مدیریت شهری لاهیجان هم لابد بری از این تضاد آشکار و آزاردهنده نخواهند بود. در این چند خط، بی هیچ ادعایی، می­کوشم دگرگونی میمونی که در این چند سال در پاره­ای از برداشت­های عمومی دربارة شهر و مدیریت شهری در ذهن شهروندان لاهیجی اتفاق افتاده را به تصویر کشم. بک­گراند این تصویر، نمونه­های مستندی از مواجهة مدیریت ­شهری با موانع گوناگون زندگی شهری است. این تصویرسازی هم آشکار است از دریچة ذهن و نقابی که به عنوان یک­ نفر انسان بر چهره دارم پرداخته می­شود. انکار هم نمی­کنم؛ معتقدم بی­واسطه‌گی در ثبت ذهنی وقایع و پرداخت آن در قالب اندیشه ممکن نیست. همة ما در چارچوب­های خودخواسته یا تحمیلی با پدیده­های جهان مواجهیم و کنش‌هایمان نیز در همین چارچوب سیال است. خاستگاه بحث نیز در واقع در بطن همین مفهوم مستتر است: آن­جایی که سیالیت بستگی تام با دو مفهوم "مکان" و "زمان" دارد. حال این­که مدیریت شهری در عین سیالیت، بی­بهره و ناتوان از درک روح زمان است و راز گسست بین تک‌تک شهروندان و مدیریت شهری همین بیرون‌مانده­گی از زمان است. زمان می­گذرد و سیل شهروندان درگیرِ با زندگی را به پیش می­راند. حال مدیریت شهری را تصور کنید که جایی بیرون از زمان دست­اندرکار مدیریت موج‌موج این سیل باشد؛ آنی دیالوگ از نرم­ترین آواها به فریاد­های دلخراش و سپس بی­فایده تبدیل خواهد شد.

می­کوشم در پسِ این تصویرسازی و نمایشِ آن، احتمالاً پس­مانده­گی و تفکر بیرون از زمانی که معتقدم شهرم با آن دست به گریبان است آشکار شود. تفکری که برای شهر فکر می­کند، برای آن هویت می­سازد، با هدم نمادها خاطره­ها را محو می­کند و با دست­اندازی بر کالبد و روح شهر، شهروندان را درگیر دلهره­هایی می­کند که به غلط عوارض زندگی مدرن یا صنعتی یا تکنولوژیکال شمرده می­شود. در این گفت­وگویی که با خویش دارم نیز خواهم کوشید از عمده‌کردن تضاد "شهری" ـ "روستایی" نه به دلیل عوارض و واکنش­های سلبیِ احتمالیِ کاملاً عادی‌شده، که به دلیل ناکارآمدی برجسته­سازیِ این تضاد عمده و تاریخی، که در عین حال فرصت­های بسیاری را برای تحولات مثبت اجتماعی برباد داده است، برای توضیح و تفسیرِ کیفیت دگرگونی برداشت­ها و ذهنیت شهروندان بپرهیزم.

مبنای تحلیل هم رجوع چندباره به تاریخ نوسازیِ لاهیجان و گذر شتاب­زده از فراسوی دهه­هاست. دهه­هایی که امروز را هم دربر می­گیرد و لزوماً تابع بُعد و فضای زمان نیست.

با برداشت­هایی که به شکلی کاملاً شخصی از تاریخ یکصد و دو­ سالة مدیریت شهری لاهیجان دارم (از تأسیس انجمن ولایتی که بعدها با این توجیه که گیلان ولایت است نه ایالت منحل شد، انجمن بلدیه و عدلیه) به نظرم این مقوله در کلیات تفاوتی با سرشت سیستم­ حاکمه در همة نقاط کشور ندارد. برای مثال، نمونه­های جالبی که روزی تصور می­شد ویژة این شهر است، نظیر فساد در نخستین دورة انتخابات شورای ملی که دهه‌های متوالی از آن به عنوان سالم­ترین دورة انتخابات و نوستالوژی بخشی از نیروهای سیاسی مدافع پارلمانتاریسم ایرانی شمرده می­شد، بعدها نمونه­هایی در شهرهای دیگر، مثلاً تبریز با یادداشت­های میرزا فضلعلی­آقا تبریزی، هم یافت. یادآوریِ این همپوشانی شاید فقط برای کسانی باشد که معتقد به تحلیل­های منطقه­ای و به اصطلاح خرده بومی نیستند.

نمونه­های گویایی از برهه­های گوناگون تاریخ معاصر موجود است. متن‌های مستندی که خود به تنهایی و بدون قرار گرفتن در کنار سایر مستندات هم می­تواند حامل پس­مانده­گی و به نوعی پرت‌بودنِ جریان مدیریت شهری باشد. جالب است در دورة تأسیس انقلاب مشروطه در شهر لاهیجان، بنا به سرشت انقلاب و ویژ­گی­های دوران تأسیس، حضورِ شخصیتی چون دکتر ابوالقاسم فربد که اقدامات بعدی­اش به‌هنگامیِ تحلیل­ها و عملکردش را اثبات می­کند، با تعریف و پیاده­سازیِ نسبی امری سیاسی به وسیلة تهییج عرصة عمومی برای تحول، مابه­ازای شرم­آوری از سیاسی­بازی فئودا­ل­ها، اشراف و هم­پیمانانِ تاریخی­شان در انجمن ولایتی، انجمن بلدیه و عدلیه داشت. با حذف دکتر فربد، به عنوان نماد به‌هنگامی و درزمانیِ مدیریت شهری (آیا تنها انقلابیون نماد درزمانی و به‌هنگامی هستند؟!)، زمان برای کارگردانان جدید متوقف می­شود؛ شکل خاصی از ادبیات حکومتی که مملو از آگراندیسمان و عادی و "طبق روال" جلوه دادن همه چیز است ظاهر می­شود. در سطور آینده، توقف زمان را به راحتی حس خواهیم کرد.

نود و هشت سال پیش و در چهارمین سال از تأسیس برخی نهادهای مدرن اجتماعی در لاهیجان، در یکی از شماره­های نشریة "خیرالکلام" متنی دربارة اوضاع عمومی شهر و مدرسة آن می­خوانیم. در این متن کذب، سیاسی­بازی و نشانه­هایی از بی­اهمیتی نسبت به درک روح زمان به چشم می­خورد: "از لاهيجان مينويسند كه در بدو افتتاح قرائت­خانة آن­جا حكومت و جمعي دفتر اعانه را امضاء و تقريباً هفده تومان اعانه داده شد. در ماه اول بعضي دادند و در ماه دوم هيچ ندادند. اساسيه قرائت‌خانه را صاحب منزل در عوض مال­الاجاره خود برداشت و تعزيه ختم شد. از معارف‌پروري آقايان لاهيجان خيلي ممنون و متشكريم.

تشكرنامه از بعضي اهالي لاهيجان در حُسن كردار و رفتار جناب معاضدالوزاره كارگذار لاهيجان به اداره روزنامه رسيده است. گمان ما هم اين است كه اين جوان دانشمند در مأموريت خود حُسن سلوك و رفتار قانوني را متروك نخواهد داشت و ملت مظلوم لاهيجان را از زير فشار اتباع خارجه خصوصاً لاسقاريديسها آسوده خواهد نمود. مدرسه لاهيجان كه اولين مدرسه گيلان است، به واسطه نبودن آقاي انتصارالسلطان و منتصرالملك قدري اركان او را ضعف عارض شده بود. به موجب مكتوبي كه از جناب معين­الاسلام رسيده است به ورود حكومت و منتصرالملك باز حالت متانت آن مدرسه به حالت سابقه آمد." (خیرالکلام، 3 آبان 1289)

گیلان در آتش برخاسته از استبداد داخلی، استثمار روس و تعرضاتی که به میرزا و یارانش می­شد سوخت. تیمورتاش سربرآورد و آتش جدیدی برافروخت. بیست سال و یک ماه و بیست و شش روزِ بعد متن دیگری در رابطه با همین مدرسه در روزنامة اطلاعات به چاپ رسیده است: "راپرت لاهیجان. از لاهیجان اطلاع می­دهند که مرحوم منتصرالملک تقریباً چهارده سالِ قبل مبلغ یک­ هزار و چند صد تومان بنای عمارتی را شخصاً پرداخت نموده و به نام مدرسة حقیقت احداث و آن ­را وقف نمود، ولی چون عمرش وفا نکرد بنا به حالت ناتمامی از قبیل درب و پنجره و سفیدکاری باقی مانده و از آن وقت تاکنون درصدد تعمیر بنای مزبور برنیامده بودند و چون بنا به تصرف دولت درآمده است اخیراً رئیس معارف گیلان دستور اصلاح آن­ را داده­اند." (اطلاعات، 29 آذر 1309)

کسانی که در دهة چهل، یعنی سی سال پس از آن تاریخ، در مدرسة حقیقت تحصیل کرده­اند هم از نواقص ساختمانِ مدرسه خاطراتی دارند. در همین دهه چند تن از شهروندان لاهیجی که از قضا در همین مدرسه تحصیل کرده­اند، به عنوان نخبگان هنر و سیاست از کارگزارانِ برجستة کشور می­شوند. برخی در تدوین طرح‌های جامع و برخی در جریان مهم‌ترین تحولات اقتصادی یا اجتماعی نقش می­یابند.

در فراز چند دهة پرآشوب به سال­های اخیر می­رسیم. دهه­ها می­گذرد اما گویی زمان متوقف است: "درخصوص تأثیر تله­کابین در اقتصاد شهر همین بس که بر اساس آمارهای رسمی در عید سال 1386 دو میلیون گردشگر از شهر لاهیجان بازدید کردند. فکر می­کنم که اگر از بازاریان لاهیجان درخصوص تأثیر تله­کابین بر اقتصاد لاهیجان بپرسید، همه به شما خواهند گفت که احداث تله­کابین تحول شگرفی در لاهیجان ایجاد کرد." (حسینعلی خدایگانی، عضو سه دورة شورای اسلامی شهر لاهیجان و رئیس شورای اسلامی استان گیلان، ماهنامة شهرسبز، شمارة 5)

باری زمان باز هم متوقف است. چون اگر مدیریت درست و برنامه­ریزی منسجمی درکار باشد، با توجه به کذب مطلق بودن آمار دو میلیون گردشگرِ بازدیدکننده از لاهیجان (به تحقیق می­گویم)، دهه­ها باید بگذرد تا تازه به شرط راکد بودن همة متغیرهای همتراز، شاید درستی حرف­های مزبور که تحلیل یکی از متنفذترین و مهم­ترین برنامه­ریزان مدیریت شهری لاهیجان است درست از کار درآید.

بازگشتی صد ساله یک­دستیِ تحلیل‌ها را آشکار می­سازد: "توضيحات خواسته بوديد كه اعضاي انجمن چه كاري براي ملت كردهاند؟ امناي انجمن ولايتي در بدو جلوس اول اقدامي كه براي بيداري ملت و رسانيدن نوباوگان وطن به شاهراه علم و ترقي و تربيت كرده، همانا تأمين يك باب مدرسه عالي به وضع جديد است كه آن مدير محترم به دفعات عديده براي امتحان اطفال به لاهيجان تشريف آورده ترقيات و ترفعات محيرالعقول شاگردان را در قليل مدت مشاهده و معاينه فرمودهايد. اميدواريم تا مدت چهار ـ پنج سال در ميان شاگردان لااقل بيست نفر عالم به زبان فرانسه و فن جغرافيا و هندسه و ساير علوم ادبيه و اخلاقيه و بالجمله تا يك درجه فارغ­التحصيل از مدرسه مباركة حقيقت بيرون آمده و بعد ارتحال ما به دار باقي در تاريخ عالم نام ما را به نيكي و معارف­خواهي ثبت و ضبط نموده به نوع و وطن مقدس خود از روي علم و دانايي خدمت كنند و از شجره علم ثمرة نافعه بردارند." (خیرالکلام، 25 آذر 1289)

باز می­خوانیم: "... آقایان بیایید تا دیر نشده کاری بکنیم، همه با هم. آخر یک دست که صدا ندارد. هرچقدر هم که قوی باشد، نهایتاً بازدارنده است نه سازنده. اما به عنوان امین و معتمد مردم در شورای شهر هرچند تنها بر مواضع خود ایستاده­ام و معتقدم که قرارداد جزیره، ترکمانچای لاهیجان است و ماجرای مجتمع تجاری نوعی تبانیِ برجامانده از گذشته." (مهدی شمس، عضو و سخنگوی شورای اسلامی شهر لاهیجان، صدای لاهیج، 23 اردیبهشت 1387، شمارة 152)

و بازهم صد سال پیش: "... ميگويند جناب ملاباشي خانه خود را به نحوي اشراف نموده كه يك دستگاه عمارت محمدرضا و حاجي­گل از بابت مشرف بودن آن خانه ضايع شده و هر قدر تظلم ميكنند، كسي به عرض ايشان نميرسد." (خیرالکلام، 27 آذر 1289)

باید بپذیریم سوای ادبیت متن و دگرگونی­های لابدی نظیر گسترش دایرة واژگانی، عادت­های زبانی، تغییر در شکل ثبت اسامی و چیزهایی در این سطح همه­چیز، از جمله روش­های استدلال و محاجّه، به معنای واقعیِ کلمه تکرار می­شود. این موجد نگرانی ا­ست: زمان می­گذرد، اما کیفیت کنش­ها و واکنش­های هیأت­های تصمیم­گیر و برنامه­ریز تغییرات ماهوی نمی­یابد.

پیش از این هم گفته شد، فکر حفظ بنای امجدالسلطان با همین حجم و کیفیت، نه متکای تاریخی دارد نه متکای نوستالوژیک؛ این بنا از نظر موقعیت فضایی ویژ­گیِ جمع­کنندگی برای "سربازار لاهیجان" به عنوان یک مَیدان و عرصة واقعی و تاریخی دارد. قلمروِ پیاده و جایی که می­تواند با انعطافِ کاربری مظهر سرزندگی، بلوغ و هویت شهری باشد. عرصه­ای که می­تواند به فراخور زمان پذیرای همة فعالیت­های اقتصادی، مذهبی، فرهنگی و حتی سیاسی باشد.
دربارة "سربازار لاهیجان" هم که بارها نوشته­ام: "سربازارِ لاهيجان به شكل ميداني هفتصد ساله ميتواند با تغييراتي كوچك احياء شود، در واقع، در مقايسه با تلهكابين، مجموعة استخر و ساير مكانهاي توريستي تازهبنا، داراي پتانسيل باورنكردني در زمينة جذب گردشگر است. فرض كنيد ميداني هفتصد ساله داريد با معماري و عناصر كاملاً بومي: مسجد جامع، دروازه رشت، حمام گلشن، دروازه جنگل، مسجد و مزار چهارپادشاهان، مدرسة كيافريدون، مسجد كوشالي، بازار روز، دروازه علم، دروازه ابريشم، تكية امجدالسلطان، راستة بازار (چايفروشان)، بازار روز، كاروانسرا و بالاخره دروازه دريا. تازه با فاصلة يك كوچه با مزيتهاي گردشگري وحشتناكي هم روبهرو ميشويم: مسجد بزرگ اكبريه، بقعة پيرعلي و الخ. بنابراين با پيشِ رو داشتن رؤياي احياي ميدان سربازار لاهيجان مضرّات قطعه‌قطعه كردن آن مشخص ميشود و مادامي كه توانايي ذهنيِ انسجام عناصرِ پانزدهگانة ميدان را نداشته باشيم، آسيب‌پذيري عناصر آن كاملاً محتمل است." (گفت­وگو با هفته­نامة بام سبز، شمارة 63)
اقرار می­کنم در عرصة عمومی، آن­چه به عنوان دلیل برای پاره­ای از سرسخت­ترین مخالفان تخریب بنای امجدالسلطان مطرح است هم خود سرشتی ارتجاعی و بیرون‌مانده از زمان دارد. بررسی سردستیِ خاطرات، مستندات و نقشه­های موجود به وضوح آشکار می­سازد که تا پنجاه سال پیش هم تکیة امجدالسلطان چه از نظر بنا (کالبد) و چه از نظر موقعیت فضایی با آن­چه امروز می­بینیم و دربارة حفظ و یا تخریب آن گفت­و­گو می‌کنیم، کم­ترین نسبتی ندارد. این ابتذالِ دوسویه هم از نتایج بدیهیِ عمومی‌شدن بحث است. باید بپذیریم وقتی بخش بزرگی از نیروی اجتماعی به دلیل ساختار بسته و دایرة محدود بروکراسی امکان بروز عقاید خود را ندارد، خواست­ها و آرمان­های این نیرو به لایه­های سطحی و عوامانة جامعه به شکلی سرریز می­شود که امکان تفهیم آن ایده­ال­ها به آسانی از کف می­رود: آرمان­ از موضع دیالکتیکی خود به سرشتی ایدئولوژیک تنزل می­یابد و همه چیز در پس چند مشت­ گره­کرده و ابروان در هم­تافته و چند شعار پایان می­پذیرد.
• ماهنامه بام سبز، شمارة 2، خرداد 1387
نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"