كدخبر: ۳۰۵۶
تاريخ انتشار: ۲۰ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۹:۵۵
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
مشروطه، ایران، تجدد
دکتر مجید استوار
تلاش برای همسوسازی ایران باستان و تجدد (Modernity) از هنگام مشروطه آغاز شد. عده‌ای از روشنفکران با ترکیب این دو نماد آن‌ را مقابل نمادهای اسلامی قرار دادند، در صورتی که به لحاظ تاریخی بسیاری از نمادهای ایران باستان (مبارزه نیکی با بدی، ظلم‌ستیزی، انتظار و ...) در دوره اسلامی استمرار یافت و در دوره صفویه نیز ایران و اسلام شیعی با هم تلفیق شدند.
در دوره تجدد و از قرن 19 میلادی به‌ واسطه ورود بی‌محابای تجدد به کشور و تلاش مداوم روشنفکران، ترکیب جدیدی از نمادها در مقابل نمادهای ایران باستان و شیعی ساخته شد که پهلوی‌ها با اتکاء به آن نمادها (اسطوره ملی سلطنت، ملی‌گرایی، باستان‌گرایی، جشن‌های 2500 ساله و تغییر تقویم تاریخ هجری) مشروعیت خود را تبیین کردند. این دنیای نمادین جدید با تکیه بر نمادهای ملی و باستانی و ترکیب آن با غرب‌گرایی، رویاروی تلقی نمادهای ایران باستان و تشیع قرار گرفت. نقطه اوج نبرد عینی بین این دو دیدگاه در نبرد روشنفکران و روحانیون به وضوح قابل مشاهده بود، تا آن‌جا که در دوره معاصر نیز در تفکر تاریخی علما این برداشت وجود دارد که در مشروطه، روشنفکران روحانیت را کنار زدند، و "نباید بگذاریم داستان مشروطه دوباره تکرار شود." (هاشمی رفسنجانی، 1388)
نخستین واکنش علما در رابطه با ورود نمادهای فرهنگ غربی به ایران در زمان عباس میرزا رخ داد. تأسیس مدارس جدید و تدریس علوم جدید تحت عنوان "طبیعیات" تا زمان ناصرالدین شاه با مخالفت‌های جدی علما روبه‌رو شد. تغییر لباس سربازان و استفاده از یونیفورم‌ها و چکمه مشابه لباس سربازان خارجی برای ارتش عباس‌ میرزا و استفاده از نظام‌نامه ارتش نوین به معنی انضباط و اطاعت محض از مافوق، از نظر علما حرام شرعی بود. (نیازمند، 1383، 209-208) این تنش‌ها تا آن‌جا ادامه یافت که عباس میرزا بعد از محاصره تبریز توسط روس‌ها به قائم مقام دستور داد که "از معاشرت با علما خودداری کند، دامن خود را از غبار آن‌ها پاک کند و با کسانی که وارد به امورند، مباشرت کند." (کمالی، 1381، 93)
در دوره مشروطه به‌رغم همراهی اولیه میان روشنفکران و روحانیون، روشنفکران عرصه را از روحانیون گرفتند و در دهه 1290 شمسی با نمادسازی به سبک غرب‌گرایانه و تلفیق آن با ایران باستان، زمینه‌های لازم را برای به قدرت رسیدن پهلوی هموار ساختند. تقی‌زاده، کاظم‌زاده ایرانشهر، محمود افشار، علی‌اکبر داور و فروغی، از جمله روشنفکرانی بودند که در نوشته‌های خود نمادهای غرب‌گرایانه و باستان‌گرایانه را برای رضاخان تجویز نمودند. شاه نیز پس از همراهی اولیه با علما با اقدامات بعدی خود ضربه سهمگینی بر روابط اجتماعی و معیشت علما وارد ساخت و جانشینش نیز در ادامه راه پدر در توسعه نمادهای غربی و باستانی در ایران تلاش بسیار کرد و حتی غرب‌گرایی را در ایران، برنامه‌محوری حکومت برای رسیدن به تمدن بزرگ تلقی کرد.
می‌توان گفت، مهم‌ترین تقابل میان "نمادهای ایران باستان و تشیع" با "نمادهای ایران باستان و تجدد" در شکل‌گیری جنبش مشروطه نهفته است. اندیشه مشروطه‌خواهی محصول دو دهه تلاش نوگرایان و تحول‌خواهان ایرانی در جهت ایجاد حاکمیت قانون بود. "نهضت مشروطه ایران قبل از آن‌که به یک پایگاه اجتماعی متکی باشد، به گروهی از نخبگان فکری، اعم از مذهبی و لائیک متکی بود که حوزه تنگ کنش سیاسی را برنمی‌تابیدند." (نقیب‌زاده،1381، 122) اما این جنبش در زمانی به وقوع پیوست که جامعه از سطح نازل مدنیت و آگاهی برخوردار بود. در عوض نخبگان حاکم و غیرحاکم از آگاهی بیشتری نسبت به جامعه خود برخوردار بودند و از سال‌ها پیش با رویکردهای تجدد آشنا شدند. یحیی دولت‌آبادی درخصوص سطح آگاهی عمومی نسبت به مشروطه می‌گوید: "صحن مدرسه نظامی پر از تجار و کسبه و مردم تماشایی. در این مجلس شخصی در بین مردم دیده می‌شود که هرگز دیده نشده و هیچ‌کس باور نکرده چه خبر است. اسم مجلسی می‌شنوند، حرف قانون اساسی و مشروطه به گوش‌شان می‌خورد، اما قانون یعنی چه؟ مجلس کدام است؟ مشروطه چیست؟ نمی‌دانند. کسبه تصور می‌کنند مجلس برای نرخ ارزاق تشکیل می‌شود، درباریان جاهل تصور می‌کنند مجلس شورای درباری است، روحانیون تصور می‌نمایند مجلس است برای رسیدگی به محاکمات و اجرای احکام شرعیه، و هیچ‌کدام از آن‌ها که نمی‌دانند، حاضر نیستند از اهلش بپرسند این مهمان تازه وارد شده خصوصیات احوالش چیست؟" (دولت‌آبادی،1371، 84-83)
به عقیده کسروی، بسیاری فکر می‌کردند که مشروطه نان، غذا و گوشت می‌آورد و در نتیجه جنبش خام بود. (کسروی، 1384، 206-202) به‌غیر از آگاهی بعضی از علما نظیر بهبهانی و طباطبایی درخصوص مشروطه، بقیه علما نسبت به ماهیت جنبش واقف نبودند. پشتیبانی روحانیون از مشروطه از آن‌رو شکل عملی یافت که اساساً علما بر مبنای سنت رابطه تاریخی با مردم با توجه به تقاضاها و خواسته‌های آنان رویکرد اجتماعی خود را سازماندهی می‌کردند و با دیدن درخواست‌های روشنفکران و اقبال عمومی جامعه در بیزاری از ظلم و ستم استبداد، از مشروطه حمایت کردند و از نمادها و شعائر اسلامی برای گسترش جنبش استفاده فراوان بردند. اما در نهایت جنبش مشروطه باب طبع علما پیش نرفت و علما از روی اجبار و فشارهای ناشی از آزادیخواهان با مشروطه همراهی کردند و می‌دانستند با استقرار آن، به‌رغم محدودیت اختیارات سلطنت به نفوذهای نامحدود ایشان نیز پایان می‌دهد. (همان منبع، 82)
در آغاز مشروطه نوعی همگرایی میان ایدئولوژی دینی و غیردینی در مبارزه با استبداد به‌‌وجود آمد، اما در نهایت این همگرایی با اعدام شیخ فضل‌الله نوری به واگرایی ختم شد و علما از نیت آزادیخواهانه روشنفکران دلسرد و ناامید گشتند. این سخن به معنی این نیست که همکاری مشروطه‌طلبان با علمای دینی به ضرر مشروطه تمام شد، بلکه هدف اساسی جنبش، محدود کردن استبداد دولتی بود که اکثریت روشنفکران، روحانیون و تجار و مقامات دولتی در آن حضور داشتند. در میان مشروطه‌طلبان دو گروه رادیکال وجود داشت که افرادی نظیر تقی‌زاده به دنبال غربی‌سازی تمام عیار ایران بودند و گروه دیگر، سوسیالیست‌های چپ شوروی بودند که خواستار تحولات کلی در ایران شدند. فارغ از این دو رویکرد، غالب مشروطه‌خواهان صاحب تفکر اصلاحی و معتدلی بودند که خواهان تغییرات بزرگ و اساسی نهادهای دینی و سنتی در ایران نبودند (میرسپاسی، 1387، 104)، اما دهه آشفته 1280 و 1290 شمسی در ایران به نفع غرب‌گرایان تغییر جهت داد و ظهور رضا خان نتیجه تئوری‌پردازی روشنفکرانی بود که به دنبال نوسازی ایران، شهسواری مدرن را طلب می‌کردند. علما در نتیجه اقدامات این گروه از روشنفکران، از مشروطه رنجیدند و در ذهن تاریخی خویش آن ‌را ثبت نمودند. به‌طور کلی، آگاهی‌ها و تأویل علمای دینی مشروطه‌طلب با منورالفکران عصر مشروطه درخصوص مفاهیم و نهادهایی چون آزادی، مساوات، مشروطیت، پارلمان و دموکراسی اساساً متفاوت بود (آجدانی،1383، 188) و نمی‌توان همکاری‌های اولیه مشروطه‌طلبان را با علما، در درک مشترک آنان از مفاهیم اساسی مشروطه‌طلبی دانست.
از نظر ما روشنفکران و تحصیل‌کردگان غرب از پدیدآورندگان اصلی اندیشه‌های سکولار در جنبش مشروطه هستند و نطفه این آزادیخواهی و مساوات‌طلبی، قانون و آموزش در اواخر قرن 19 میلادی در آرای نویسندگانی نظیر سپهسالار، آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، طالبوف، مراغه‌ای، ملکم ‌خان، مستشارالدوله و دیگران بسته شد. پس از استقرار مشروطه در ایران نیز وضع نابسامان زندگی ایرانیان آباد نشد و هرج و مرج و آشفتگی امور کشوری بسیاری از نخبگان را دلسرد و از مشروطه ناامید ساخت. این وضعیت سبب شد که با ظهور رضا خان بسیاری از نویسندگان نظیر جان فوران، آبراهامیان و دیگران بگویند که مشروطه شکست خورده است (فوران، 1385، 292 و آبراهامیان، 1387، 653)، اما از نظر ما، مشروطه شکست نخورده است. تنها با تقلیل مشروطه خواهی به دموکراسی خواهی به این نتیجه نامبارک می‌رسیم.
دستاوردهای اصلاح‌گرایانه حاکمیت قانون، تشکیل مجلس و کنترل نهاد قدرت، توسعه مدارس جدید و علوم جدید در ایران برآمده از تحولات مشروطه است. به‌غیر از دموکراسی‌ خواهی، مشروطه سه آرمان دیگر داشت که اگر به این جنبش به صورت یک پروسه نظر کنیم، با آغاز عصر رضا شاه این سه هدف نیز تأمین شد. بنابراین مشروطه شکست نخورده است. آن سه هدف، بازیابی شکوفایی و عظمت و کارآیی گذشته، رهایی از سلطه خارجی و برقراری نظم، امنیت و ثبات سیاسی است که با استقرار حکومت رضا خان تحقق عملی یافتند. (احمدی، 1387، 119)
شایگان با نگاهی متفاوت سقوط دموکراسی را در جنبش مشروطیت به تصویر می‌کشد: "تاریخ‌دانان ایرانی، هنگام مطالعه گذرا از جنبش مشروطیت (1911-1906) به استقرار دولت ملی (1926) کم و بیش به این نتیجه‌گیری می‌رسند که رضا خان دیکتاتور، باعث سقوط دموکراسی نوپای جنبش مشروطیت شده است. این اثبات و تأکید، یک نیمه حقیقت است. این نظریه بر مقایسه‌های تاریخی ناسازگار و قوانین تقارن که قاعدتاً از آن جریان می‌یابند، تأکید می‌کند. قانون تقارن جز در شرایط مشابه عمل نمی‌کند؛ یعنی میان تمدن‌هایی که فرآیندهای تاریخی و جهش‌های مشابه شناخت‌شناسانه را تجربه کرده‌اند. در غیر این صورت، به چشم‌اندازهای غلط خواهیم رسید. اگر تحولات اجتماعی ایران با نمونه کلاسیک تحولات اجتماعی در فرانسه مقایسه شود، مشاهده می‌شود که در مورد ایران، به لحاظ ساختاری، کاملاً متفاوت است. سلطان قاجار در ایران معادل پادشاه (مونارک) در سلطنت مطلقه رژیم کهن فرانسه نیست. همچنان‌ که انتلیجنسیای لائیکی (روشنفکران غیرمذهبی) که به زحمت در ایران پدیدار شدند، همانند فلاسفه قرن هجدهم فرانسه نبودند. در پشت سر انقلاب فرانسه، سلسله‌ای از اصحاب دائرةالمعارف نظیر دیدروها، ولترها و روسوها قرار داشتند و در پشت سر جنبش (جنبش مشروطیت)، تردیدهای مبهم و آرزوهای الهام‌گرفته از اصطلاحات حکومت عثمانی که تحت شکل تنظیمات (اصلاحات) در قرن نوزدهم به وقوع پیوست، قرار داشت. اگر در فرانسه ظهور و پارادایم جدید و پایگاه اجتماعی آن، یعنی بورژوازی قبل از انقلاب پدیدار شد، نزد ما به عکس، پارادایم جدید درحالی که هیچ‌گونه انعکاس و تصویر مناسبی در روح و ذهن و همین‌طور پایگاه اجتماعی ساخته‌ای نداشته است، سر برآورد تا بر واقعیت جهانی عقب مانده و تقریباً قرون وسطایی ـ و از این‌رو نامتناسب برای تحقق اجتماعی اندیشه‌های انقلابی ـ روکش شود. بنابراین با این مقدمه و پیش فرض، رضا خان، بنیانگذار ایران مدرن، نمی‌توانست بر آزادی‌هایی که در اعمال و نه در روحیات وجود نداشته، نقطه پایان گذارد." (شایگان، 1382، 118-117)
به‌طور کلی جنبش مشروطه از دستاوردهای ورود تجدد به ایران بود؛ اگرچه در زمان کوتاهی از نفس افتاد، اما طی دو دهه مناسبات جامعه را متحول ساخت و روشنفکران با همسو کردن ایران باستان و تجدد، زمینه‌های به قدرت رسیدن پهلوی را فراهم ساختند. در حقیقت ظهور پهلوی از نوشته‌ها و اندیشه‌هایی ‌زاده شد که اکثریت روشنفکران متجدد پس از دیدن تجربه مشروطیت و عدم توفیق در نوسازی و استقلال سیاسی ایران به دنبال شهسواری بودند که به ناگه ظهور کند و به همه مصیبت‌ها پایان دهد. با ساخته ‌شدن ایماژهای جدید ذهنی برای ایران جدید با اتکاء بر نمادهای ایران ‌باستان و غرب، دوره‌ای در ایران آغاز شد که از هر نظر با دیگر دوره‌ها از حیث تجددمآبی قابل مقایسه نیست.

منابع
1- آبراهامیان، یرواند، 1387، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، چاپ چهاردهم، تهران: نشر نی
2- احمدی، حمید، گزارش همایش انقلاب مشروطه از منظر علوم اجتماعی جدید، مجله شهروند، سال سوم، شماره 58، 20 مرداد 1387
3- دولت‌آبادی، یحیی، 1371، حیات یحیی، جلد 2، چاپ ششم، تهران: نشر عطار و فردوسی
4- شایگان، داریوش، 1382، به نقل از محمدرضا تاجیک، تجربه بازی سیاسی در میان ایرانیان، چاپ اول، تهران: نشر نی
5- فوران، جان، 1385، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال 1500 میلادی مطابق با 879 شمسی تا انقلاب، ترجمه احمد تدین، چاپ ششم، تهران: رسا
6- كسروی، احمد، 1384، تاریخ مشروطه ایران، چاپ پنجم، تهران: نشر صدای معاصر
7- كمالی، مسعود، 1381، جامعه مدنی، دولت و نوسازی در ایران معاصر، ترجمه كمال پولادی، چاپ اول، تهران: نشر باز
8- میرسپاسی، علی، جنبش مشروطه ناكام نبوده است، مجله شهروند، سال سوم، شماره 58، 20 مرداد 1387
9- میرسپاسی، علی، 1384، تأملی در مدرنیته ایرانی (بحثی درباره گفتمان‌های روشنفكری و سیاست مدرنیزاسیون در ایران)، ترجمه جلال توكلیان، چاپ اول، تهران: طرح نو
10- نقیب‌زاده، احمد، 1381، تأثیر فرهنگ ملی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، چاپ اول، تهران: مركز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه
11- نیازمند، سیدرضا، 1383، شیعه در تاریخ ایران: شیعه چه می‌گوید و چه می‌خواهد؟، چاپ اول، تهران: نشر حكایت قلم نوین
12- هاشمي رفسنجاني، اکبر، 6 اسفند 1388، خبرگزاری آریا

عضو هیأت علمی دانشگاه
•• روزنامه تهران امروز، شماره 340، 14 مرداد 1389
نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"