كدخبر: ۳۰۰۶
تاريخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۰:۱۵
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
بشریت را نشانه گرفت
گفت‌وگو با آیدین آغداشلو
• آشنایی شما با بهمن محصص و آثارش به چه دوره‌ای برمی‌گردد؟
نه سال بیشتر نداشتم كه پدرم من را در رشت به كارگاه حبیب محمدی برد؛ احتمالاً سال‌های 1327 بود، یا در همین حدود. به آن‌جا رفتیم تا كارهایم را به او نشان بدهد. حبیب محمدی تنها كسی بود كه نقاشی را در رشت به‌طور اساسی آموزش می‌داد. نقاش امپرسیونیستی بود كه حالا هم وقتی فكر می‌كنم، نظرم این است كه نقاش چیره‌دستی بود. در همان روز، در گوشه‌ای از كارگاه، جوانی درحال نقاشی روی تابلویی به اندازه 1×2 بود و به اطرافش هم توجهی نداشت. و جالب است كه در این سن و سالی كه امروز هستم، خیلی چیزها از یادم رفته است، اما آن تابلو را به روشنی به یاد دارم، تا حدی كه می‌توانم آن را دوباره‌سازی كنم. تصویری بود از جنگ سالامین (نبرد دریایی كه ایرانیان از یونانی‌ها شكست خوردند). كشتی‌هایی كه آتش گرفته بودند و درحال غرق شدن بودند. پدرم وقتی دید آن تابلو را با آن دقت می‌نگرم، نام آن جوان را از حبیب محمدی پرسید و او جواب داد: بهمن محصص.

• شما به عنوان یكی از معدود هنرشناسانی كه هنرمندان را در سال‌های دور و در جوانی به جامعه معرفی كردید (و حالا هركدام صاحب نام و اعتباری‌اند)، چه ارزیابی‌ای از بهمن محصص دارید؟
بهمن قطعاً یكی از ده نقاش بزرگ در طول شصت سال گذشته است و از معدود نقاشانی است كه صاحب زبان و بیانی جهانی است، برای این‌كه بشریت را نشانه می‌گیرد. حالا این آثارش تلخ و توهین‌آمیز است، به تلخی درونش برمی‌گردد. هیچ وقت نقاشی محلی و ملی نبود. اگر در زندگی هنری‌اش موفق شد یا نشد، برایم اهمیتی ندارد. مهم این است كه او درباره انسان حرف می‌زند. به راحتی می‌شود این را گفت كه نقاشی مدرن ایران چنین آدمی را در این ابعاد هیچ‌گاه تولید نكرد.
 

• چه خصوصیتی محصص و آثارش را از جریان قالب هنری جامعه زمانش متمایز می‌کرد؟ چه عواملی موجب شده تا آثارش و خودش در سال‌های اخیر مورد بررسی و شناسایی جامعه قرار نگیرد؟
محصص تصویر فوق‌العاده شگفت‌انگیزی از این جهان ارائه می‌كند. همه چیز از ماهی گرفته تا پرنده، بطری و انسان در آثارش یك خصلت را در خود جمع كرده‌اند و همه درحال پوسیدگی و گندیدگی هستند. اگر شناخته نشد و قدرتش را نشناختند، به عوامل متعددی برمی‌گردد كه البته مهم‌ترین‌شان، انزوای خودخواسته‌اش در طول این چند دهه است. این‌ها از عواملی است كه ارتباط نسل‌ها را قطع می‌كند، و نسل جوان كه درحال بازسازی حافظه نسل پیشین است، حیف است محصص را نبینند و حتماً روزگاری او را در جایگاه حقیقی‌اش می‌شناسند. در دورانی كه محصص نقاشی می‌كرد، خیلی‌ها درحال بازسازی هویت و در تلاش اتصال به گذشته تاریخی بودند، یا از سوی دیگر به دنبال هنر معاصر جهان غرب افتاده بودند. و مهم‌ترین چیز، كه خودشان بودند را فراموش كردند. محصص اما از ابتدا چنین مشكلاتی نداشت و به دنبال ایرانی‌نمایی نرفت. او در آثارش هیبت آدمی را به همراه دارد كه آن‌چه در جهان می‌گذرد، قبول ندارد. انسان‌های دست و پا از دست داده‌اش، تمثیل‌هایی بودند از وضعیت خودش. شاید همین تمثیل‌ها او را كشاند به سمت مینوتورها و پرومته و ...

• همه از انزوای محصص حرف می‌زنند، ولی چه‌طور با این انزوایی كه می‌گویید، این‌قدر در میان جامعه فرهنگی شناخته شده بود؟
بهمن محصص متولد 1309 است؛ یعنی در زمان انقلاب (1357) نزدیك به پنجاه سال داشت و به حق از دهه 40 تا روزهای انقلاب، از مهم‌ترین نقاشان ایران به حساب می‌آمد. دقیقاً به نسل قبل از من تعلق داشت و جدی‌ترین هنرمند دوران خودش به حساب می‌آمد. نه خل‌خل بازی‌های زنده‌رودی را داشت و نه مثل سعیدی منحصر به كار نقاشی‌اش شده بود. هنرمند جامع‌الاطرافی بود كه كتاب‌های مهمی را ترجمه كرد، تئاتر ساخت و مجسمه‌هایش واقعاً هم‌عرض نقاشی‌هایش بودند. اگر به ترجمه‌هایش رجوع كنید، كتاب "پوست" اثر مالاپارته خیلی مورد توجه قرار گرفت. در واقع "پوست" بازگوكننده احوالات خودش بود و با او صفات مشابهی داشت. او با بزرگان دوران خودش مثل نیما، فروغ فرخزاد و آل احمد دوستی و معاشرت داشت و البته بعد از رفتن آن‌ها خیل منزوی‌تر از گذشته شد و این انزوای طولانی آن‌قدر تلخش كرد كه حتا خودش هم تحمل هضم خودش را نداشت.

• در آن سال‌ها تقریباً اغلب هنرمندان و ادبا و روشنفكران تمایلات سیاسی مشخصی داشتند. آیا هیچ وقت بهمن محصص درباره این موضوعات موضع‌گیری می‌كرد، یا تمایلی به آن‌ها نشان می‌داد؟
مواضع سیاسی او هم مثل خودش خاص بودند. هیچ وقت جذب جریان چپ نشد. او كاملاً آدمی ضد چپ و ضد آمریكایی بود و این را علنی در معاشرت‌هایش بازگو می‌كرد.

• در سال‌های 1350 كه اوج آثار محصص بود، نمایشگاهی از او را به یاد می‌آورید؟
محصص را در آن سال‌ها بسیار دیدم، ولی به یاد نمی‌آورم كه او در آن زمان نمایشگاه انفرادی گذاشته باشد. مثل الآن من هر كاری كه می‌كشید، فوراً می‌فروخت. در نتیجه نیازی به نمایشگاه گذاشتن نداشت.

• دوهفته نامه تندیس، شماره 126، 28 خرداد 1387
نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"