از سال 1375 که موزه چای در شهرمان افتتاح شد، بنا به دلایل کاملاً شخصی تمایلی به بازدید از آن نداشتم، تا امسال که به یمن حضور دوستانی که مسافر شهر ما شده بودند و تعریف یکی از آنها از موزه چای که در زمان نوجوانی دیده بود، ما را وا داشت که به بازدید از این مکان برویم. دوست تهرانی آنچنان با هیجان از موزه تعریف میکرد که به خودم لعنت میفرستادم چطور اینهمه سال لذت دیدن این مکان شگفتانگیز را از خود گرفته بودم.
قبل از ورود به موزه، غرفهای بود که در آن لباسهای محلی و عروسکهای دستساخت فروخته میشد. برای جلب بازدیدکنندهها و آشنایی با آداب و رسوم و فرهنگ گیلان غرفه جالبی بود. به همراه دوستان وارد موزه شدیم و اولین شوک به من وارد شد. در سرسرای اصلی، زنی رو به در نشسته بساطی مفصل چیده و منتظر مشتری بود! ابتدا فکر کردم اشتباه میکنم و آنهم قسمتی از موزه است و حتماً وسایل عتیقه در آنجا قرار داده شده... اما نزدیک که شدم دیدم خیر! وسایل تزئینی که در هر کوچه و بازاری مشاهده میشود، برای فروش در آنجا قرار دارد... از شمعهای تزئینی تا رومیزیهای سلمه دوزی شده و انواع و اقسام چشم نظر!
در سمت راست موزه، شوک بعدی به من وارد شد... ماکتی از قلعه رودخان فومن! در اینکه این مکان، تاریخی و بسیار دیدنی است و افتخار تاریخ گیلان است، شکی نیست، اما چرا در لاهیجان و آنهم موزه چای باید ماکتش باشد نمیدانم! یعنی لاهیجان و توابعش هیچ مکان تاریخی و یا دیدنی نداشتند که ماکتش را قرار دهند؟!
با دوستان شروع به بازدید کردیم... هرچند تمام حواس و چشمم به خانم فروشنده و وسایلش بود و دقتم برای دیدن موزه کم شده بود. سمت راست موزه در طبقه همکف، اسناد و مدارک و عکسهای کاشفالسلطنه بود و بعد سریهای متعدد قهوه خوری (دقت کنید قهوه خوری با چای خوری فرق دارد) از عصر قاجار و پهلوی و ... که به موزه اهداء شده بود. در پشت سر خانم فروشنده، دو دستگاه مربوط به چای بود؛ یکی ساطور جهت خرد کردن برگ خشک چای و دیگری هم وسیلهای برای حمل چای! سمت چپ هم انواع و اقسام سماورهای دورههای متعدد که آنها هم اهدایی بودند. عجیب برایم آشنا بودند و بعد یادم آمد شبیه تمام آنها را در موزه مردمشناسی زرتشتیان کرمان، موزه مردمشناسی ابیانه، موزه کاشان و ... دیده بودم. هرکدام مربوط به هر عصر و دورهای بود، مشابهش در شهرهای دیگر هم یافت میشد. تا اینجا موزه بیشتر به موزه مردمشناسی شباهت داشت تا موزه تاریخ چای! به طبقه دوم رفتیم و آنجا در سمت راست، انواع و اقسام آفتابه لگن مسی و سینی و ... بود و در سمت چپ، لباسهای محلی گیلان؛ البته قدیمی و غنیمتی!
به مقبره مرد بزرگ "کاشف السطلنه" رسیدیم. فقط فرصت کردم برایش فاتحهای بخوانم و بگویم: "خدا بیامرزدت اگر میدانستی چه تاریخ چایی اینجا ساختهاند، حتماً خودکشی میکردی!" از شدت عصبانیت نمیتوانستم تمرکز کنم و با دقت همه جا را نگاه کنم، اما چیزهایی که کاملاً مشهود بود، دیوارهای نمگرفته قسمت مقبره و یکی دو عکس از برگ سبز چای و بوتههای چای بر دیوار بود که به غریبی خودنمایی میکردند! و تمنا میکردند اندکی هم به آنها توجه کنیم... ناسلامتی آنجا موزه چای است!
از پلهها که پایین آمدم، چشمم به دفتر یادگاری افتاد. آمدم چیزی بنویسم که دیدم سمت چپ ورودی، غرفهای است برای فروش لباس محلی (آنهم نه لباس اصل، بلکه لباسهایی که این روزها تحت عنوان لباس محلی دوخته و فروخته میشود و شباهت زیادی هم به لباس محلی ندارند؛ نه از نظر کیفیت پارچه و نه از نظر نقش و نگار و نه از نظر دوخت!) و کارهای دستی مرسوم که باز در هر کوچه و بازاری هست (در واقع عین همان غرفه بیرون موزه در داخل هم بود). هیچ طوری نمیتوانستم عصبانیتم را کنترل کنم. بر دفتر یادگاری نوشتم: "به عنوان یک لاهیجانی متأسفم که در موزه چای همه چیز وجود دارد، الا تاریخ چای و به بازار مکاره تبدیل شده است! متأسفم! متأسفم! متأسفم!"
به میهمانمان که قبل از ورود با ذوق از موزه تعریف کرده بود، نگاهی انداختم و گفتم: "پس چی بود تعریفهات؟" گفت: "باور کن اون سال که اومدم خیلی خوب بود. تمام مراحل چای از کاشت تا برداشت و خشک کردن و آماده شدن به ترتیب گذاشته شده بود و به آخرش که رسیده بودیم، به ما چای اصل و تلخ لاهیجان رو هم داده بودند!"
آری! موزه چای را بعد از 14 سال که از افتتاح آن میگذشت دیدم و متأسف شدم. اگر تعریف دوستم از سالهای ابتدایی موزه درست باشد، به راستی چرا ما چنین چیزی را در موزه تاریخ چای ندیدیم؟ چرا هیچ نشانی از چای ندیدیم؟ بین موزه تاریخ چای با موزه مردمشناسی نباید تفاوتی باشد؟ آیا واقعاً باید در موزه چای لاهیجان همان وسایل و همان چیزهایی را بازدید کرد که در اکثر موزههای شهرهای دیگر هست؟ پس چرا نامش موزه تاریخ چای است؟!
از همه غمانگیزتر، همان دستفروشیهای داخل موزه بود که هنوز به یاد میآورم، قلبم تیر میکشد. آیا نمیشد آن غرفهها و مکانها را به چند کارخانه معتبر چایسازی لاهیجان اختصاص داد تا در موزه چای لاهیجان بهجای فروختن شمعهای تزئینی، حداقل چای لاهیجان تبلیغ و فروخته شود؟! که هم منبع درآمدی باشد برای موزه، هم تولیدکننده و هم تبلیغی باشد برای محصول نابود شده شهر!؟
راستی تا کی لاهیجان باید چوب ندانمکاری مسئولان بیمسئولش را بخورد؟!