كدخبر: ۲۶۰۲
تاريخ انتشار: ۲۰ فروردين ۱۳۸۹ - ۱۲:۵۶
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
موزه چای یا بازار مکاره؟!
مرمر مشفقی
از سال 1375 که موزه چای در شهرمان افتتاح شد، بنا به دلایل کاملاً شخصی تمایلی به بازدید از آن نداشتم، تا امسال که به یمن حضور دوستانی که مسافر شهر ما شده بودند و تعریف یکی از آن‌ها از موزه چای که در زمان نوجوانی دیده بود، ما را وا داشت که به بازدید از این مکان برویم. دوست تهرانی آن‌چنان با هیجان از موزه تعریف می‌کرد که به خودم لعنت می‌فرستادم چطور این‌همه سال لذت دیدن این مکان شگفت‌انگیز را از خود گرفته بودم.
قبل از ورود به موزه، غرفه‌ای بود که در آن لباس‌های محلی و عروسک‌های دست‌ساخت فروخته می‌شد. برای جلب بازدیدکننده‌ها و آشنایی با آداب و رسوم و فرهنگ گیلان غرفه جالبی بود. به همراه دوستان وارد موزه شدیم و اولین شوک به من وارد شد. در سرسرای اصلی، زنی رو به در نشسته بساطی مفصل چیده و منتظر مشتری بود! ابتدا فکر کردم اشتباه می‌کنم و آن‌هم قسمتی از موزه است و حتماً وسایل عتیقه در آن‌جا قرار داده شده... اما نزدیک که شدم دیدم خیر! وسایل تزئینی که در هر کوچه و بازاری مشاهده می‌شود، برای فروش در آن‌جا قرار دارد... از شمع‌های تزئینی تا رومیزی‌های سلمه دوزی شده و انواع و اقسام چشم نظر!
در سمت راست موزه، شوک بعدی به من وارد شد... ماکتی از قلعه رودخان فومن! در این‌که این مکان، تاریخی و بسیار دیدنی است و افتخار تاریخ گیلان است، شکی نیست، اما چرا در لاهیجان و آن‌هم موزه چای باید ماکتش باشد نمی‌دانم! یعنی لاهیجان و توابعش هیچ مکان تاریخی و یا دیدنی نداشتند که ماکتش را قرار دهند؟!

با دوستان شروع به بازدید کردیم... هرچند تمام حواس و چشمم به خانم فروشنده و وسایلش بود و دقتم برای دیدن موزه کم شده بود. سمت راست موزه در طبقه همکف، اسناد و مدارک و عکس‌های کاشف‌السلطنه بود و بعد سری‌های متعدد قهوه خوری (دقت کنید قهوه خوری با چای خوری فرق دارد) از عصر قاجار و پهلوی و ... که به موزه اهداء شده بود. در پشت سر خانم فروشنده، دو دستگاه مربوط به چای بود؛ یکی ساطور جهت خرد کردن برگ خشک چای و دیگری هم وسیله‌ای برای حمل چای! سمت چپ هم انواع و اقسام سماورهای دوره‌های متعدد که آن‌ها هم اهدایی بودند. عجیب برایم آشنا بودند و بعد یادم آمد شبیه تمام آن‌ها را در موزه مردم‌شناسی زرتشتیان کرمان، موزه مردم‌شناسی ابیانه، موزه کاشان و ... دیده بودم. هرکدام مربوط به هر عصر و دوره‌ای بود، مشابهش در شهرهای دیگر هم یافت می‌شد. تا این‌جا موزه بیشتر به موزه مردم‌شناسی شباهت داشت تا موزه تاریخ چای! به طبقه دوم رفتیم و آن‌جا در سمت راست، انواع و اقسام آفتابه لگن مسی و سینی و ... بود و در سمت چپ، لباس‌های محلی گیلان؛ البته قدیمی و غنیمتی!
به مقبره مرد بزرگ "کاشف السطلنه" رسیدیم. فقط فرصت کردم برایش فاتحه‌ای بخوانم و بگویم: "خدا بیامرزدت اگر می‌دانستی چه تاریخ چایی این‌جا ساخته‌اند، حتماً خودکشی می‌کردی!" از شدت عصبانیت نمی‌توانستم تمرکز کنم و با دقت همه جا را نگاه کنم، اما چیزهایی که کاملاً مشهود بود، دیوارهای نم‌گرفته قسمت مقبره و یکی دو عکس از برگ سبز چای و بوته‌های چای بر دیوار بود که به غریبی خودنمایی می‌کردند! و تمنا می‌کردند اندکی هم به آن‌ها توجه کنیم... ناسلامتی آن‌جا موزه چای است!
از پله‌ها که پایین آمدم، چشمم به دفتر یادگاری افتاد. آمدم چیزی بنویسم که دیدم سمت چپ ورودی، غرفه‌ای است برای فروش لباس محلی (آن‌هم نه لباس اصل، بلکه لباس‌هایی که این روزها تحت عنوان لباس محلی دوخته و فروخته می‌شود و شباهت زیادی هم به لباس محلی ندارند؛ نه از نظر کیفیت پارچه و نه از نظر نقش و نگار و نه از نظر دوخت!) و کارهای دستی مرسوم که باز در هر کوچه و بازاری هست (در واقع عین همان غرفه بیرون موزه در داخل هم بود). هیچ طوری نمی‌توانستم عصبانیتم را کنترل کنم. بر دفتر یادگاری نوشتم: "به عنوان یک لاهیجانی متأسفم که در موزه چای همه چیز وجود دارد، الا تاریخ چای و به بازار مکاره تبدیل شده است! متأسفم! متأسفم! متأسفم!"
به میهمان‌مان که قبل از ورود با ذوق از موزه تعریف کرده بود، نگاهی انداختم و گفتم: "پس چی بود تعریف‌هات؟" گفت: "باور کن اون سال که اومدم خیلی خوب بود. تمام مراحل چای از کاشت تا برداشت و خشک کردن و آماده شدن به ترتیب گذاشته شده بود و به آخرش که رسیده بودیم، به ما چای اصل و تلخ لاهیجان رو هم داده بودند!"
آری! موزه چای را بعد از 14 سال که از افتتاح آن می‌گذشت دیدم و متأسف شدم. اگر تعریف دوستم از سال‌های ابتدایی موزه درست باشد، به راستی چرا ما چنین چیزی را در موزه تاریخ چای ندیدیم؟ چرا هیچ نشانی از چای ندیدیم؟ بین موزه تاریخ چای با موزه مردم‌شناسی نباید تفاوتی باشد؟ آیا واقعاً باید در موزه چای لاهیجان همان وسایل و همان چیزهایی را بازدید کرد که در اکثر موزه‌های شهرهای دیگر هست؟ پس چرا نامش موزه تاریخ چای است؟!
از همه غم‌انگیزتر، همان دستفروشی‌های داخل موزه بود که هنوز به یاد می‌آورم، قلبم تیر می‌کشد. آیا نمی‌شد آن غرفه‌ها و مکان‌ها را به چند کارخانه معتبر چایسازی لاهیجان اختصاص داد تا در موزه چای لاهیجان به‌جای فروختن شمع‌های تزئینی، حداقل چای لاهیجان تبلیغ و فروخته شود؟! که هم منبع درآمدی باشد برای موزه، هم تولیدکننده و هم تبلیغی باشد برای محصول نابود شده شهر!؟
راستی تا کی لاهیجان باید چوب ندانم‌کاری مسئولان بی‌مسئولش را
بخورد؟!
 
marmar.moshfeghi@gmail.com
نظرات بینندگان:
فقط می‌تونم بگم بسیار متأثر و متأسف شدم. من هم یک بار از این موزه بازدید کردم، ولی در اون زمان خوشبختانه دستفروشی داخل موزه نبود، اما شمای موزه دقیقاً همونی بود که نوشتید.
واقعاً مقاله جالبي بود. من اين‌همه از جلوي اين موزه رد شدم و افسوس كه تاكنون براي بازديد به داخل آن نرفتم. الآن خيلي مشتاق شدم تا هرچه سريع‌تر خودم را به آن‌جا برسانم و از جاذبه‌هاي گوناگون آن كمال استفاده را ببرم! ضمناً مقاله قبلي شما در مورد ميدان شهدا (چهارراه شهدا) و فرهنگ ترافيك شهرمان را هم خواندم و استفاده بردم. فكر كنم نكات ريزي كه شما در آن مقاله بيان نموده بوديد باعث شد اكنون يك چيزي شبيه ميدان (البته با يك چتر!) در وسط آن نصب كنند تا تمام مشكلات حل شود.
حمید خوش‌سیرت: خانم مشفقی! درد دل‌های شما حرف همه مردم لاهیجانه. ولی مدیران شهری سرگرم امور روزمره هستند! وظیفه نسل امروز و ما بسیار سنگینه. همه باید تلاش کنیم تا استان گیلان و شهر ما به اون جایگاه خودش برگرده و برسه. عده‌ای امروز "نقدها"، "درد دل‌ها"، "خواسته‌ها" و "انتظارات" امروز جوانان و مردم رو ندیده می‌گیرند، ولی ما باید کار خودمون رو بکنیم و در مقابل آیندگان جوابگو باشیم. مطمین باشید نسل‌های آینده از ما سئوال می‌کنند که: شما چه کردید؟!
دقیقاً به همین دلایل بود که من با وجود این‌که بارها تا درِ این موزه رفتم، ولی حاضر نشدم برم داخلش. مشابه این اتفاق رو در شهرهای دیگه دیده بودم. ولی اینو بدونین که خود مردم هستن که تن به کار نمیدن، وگرنه اگه بخواهین یه قدم مثبت بردارین کسی جلوتونو نمی‌گیره. البته مسلماً راحت‌تره که برای انجام ندادن یه کار بگیم که دیگران نمی‌گذارن.
مسئولي كه عاشق كارش نباشه معضله! مسئولي كه محقق نباشه معضله! مسئولي كه كارشناس نباشه معضله! مردمي كه بي‌تفاوت باشن... روزنامه‌هاي محلي بايد به چالش بكشند!
با خواندن مقاله جالب شما بسيار متأسف شدم. بنده هميشه عرض نمودم مسافران و میهماناني كه به ديار كهن لاهيجان سفر مي‌كنند، از مسئولين و هم از مديريت خدماتي و رفاهي شهر انتظارات بهتر و بيشتري دارند. اما با نهايت حزن و اندوه بايستي عرض نمايم، مسئولين دغدغه خاطر همه موارد را دارند، الا... اميدوارم به فضل خداي بزرگ يكي از مقامات محترم شهري از اين قسمت هم بازديدي نموده و در جهت مرتفع كردن مشكل مذكور اقدام لازم مبذول فرمايند. از نوع ديد و نگاه باريك كارشناسي شما بسيار متشكر و ممنون هستم. متأسفانه سعادت ديدار اين مجموعه فرهنگي نصيب بنده نگرديد، ليكن در اولين فرصت جزء اولويت‌هاي برنامه خود خواهم گذاشت. شايد در اين فرصت زماني شاهد تغييراتي اساسي در اين‌خصوص باشيم. با ديد مثبت به قضيه نگاه مي‌كنيم و هميشه انتقادات را دوستانه و بدون قصد و در جهت اصلاح بيان مي‌نمايیم و فرض را بر جهل مي‌گذاريم، چون اگر مسئولي با علم اين نوع مديريت داشته باشد جاي آن دارد كه درخصوص نوع ديد خود به قضيه، تجديدنظر كنيم.
دوستانی که تا الآن به قول خودشان حاضر نشدند داخل این مجموعه بروند، دیگر لطفاً حرف نزنند! همین بی‌اطلاعی‌ها و ندانستن‌ها است که سبب می‌شود همچین بلایی سر چنین جاهایی بیاید و آن وقت ماها که برای دیدن همچین مجموعه‌هایی در شهرهای دیگر سر و دست می‌شکنیم و کلی هزینه می‌کنیم، حتی داخل این مجموعه شهرمان نمی‌رویم و بعدش هم توجیه می‌آوریم! باید برویم ببینیم تا بعد بتوانیم عیبش را دقیق بگوییم و از مسئولین جواب بخواهیم! ندیده که نمی‌شود!؟
خانم مشفقی! خیلی زیبا و واقع‌بینانه نوشتید و متأسفانه این یک واقعیت تلخ است.
رقیه حمیدی: سلام. خیلی ممنون از متن عالی‌تون. نوروز 93 ما به لاهیجان اومدیم. دختر خانم بسیار هنرمند 17 ساله‌ای برای امر معاش خانواده، کارت پستال‌هایی رو با اشکال خیلی قشنگ درست کرده بودند و من چندتا از اونارو خریدم. متأسفانه بعداً یادم افتاد که چرا نام این هنرمند جوان رو نپرسیدم! میتونم از شما کمک بگیرم و با ایشون ارتباط داشته باشم، حتی از طریق اینترنت. اگر صفحه‌ای در اینترنت از کارهاشون دارن، از اون‌جا به کارهای هنری‌شون نگاه کنم. خیلی ممنون میشم.
با سلام. نظرات شما را خواندم. من لنگرودی هستم و مدت 12 سال هست در لاهیجان مطب پزشکی دارم. تا الآن که 44 سال دارم، هنوز رغبت نکردم به داخل این موزه سر بزنم و بازدید کنم. مناطق مختلف ایران و گیلان را دیدم. خوب می‌شود این‌جا را فقط موزه تاریخ چای کرد و در مکان دیگری که مناسب‌تر باشد، موزه مردم‌شناسی کرد و لباس‌های محلی و سوغات لاهیجان و ... را اون‌جا عرضه کرد. در ضمن لاهیجان خانه‌های قدیمی و اربابی قدیم دارد و یا کارخانه‌های چای قدیمی که تعطیل شده و درحال تخریب است. حیف که بازسازی و نگهداری نمی‌شود و یا میراث فرهنگی آن‌ها را خریداری و یا به بخش خصوصی تشویق نمی‌کند که درست کنند و برای بازدید مردم بگذارند. در ضمن میراث فرهنگی لاهیجان در داخل یک خانه قدیمی در کوچه توکلی است که اداره شده حیف، که بهتر بود آن‌جا را برای موزه و ... نگهداری می‌کردند و اداره نمی‌کردند. در ضمن متأسفم که شهرداری لاهیجان در کنار استخر بنا شده که فضای تفریحی و توریستی است، نه منطقه اداری و دولتی. خیابان شیخ زاهد گیلانی هم تا انتها توسط شهرداری فروخته شده و دست بساز بفروش‌ها داره آپارتمان سازی می‌شه و فضای سبز از بین رفت!!!
نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"